۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

هماندیشی با حسین (4)

نقل قول هائی از لنین (4)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک گروه
کلمات قصار و ضرب المثل ها زیر ذره بین تحلیل
پژوهشی از واو سین

حسین
ارزش این گفتارها به توان تطبیقی آن ها است وگرنه نقل قول هایی که از این بزرگان می کنیم بسیار شبیه می شود به آنچه که مذهبیان دراحادیث و نقل قول هایی که از مقدسان خود می کنند.  

·        حق روی هم رفته با دوست مان است.

الف
·        نقل قول ها از سوئی بریده هائی از متون اند و در بهترین حالت، حامل حقایق نیم بند اند.
·        حقیقت اما فقط به مثابه حقیقت تام و تمام، حقیقت است و نه به مثابه حقیقت نیم بند.
·        حقیقت نیم بند بدتر از دروغ ناب است.
·        حقیقت نیم بند در واقع، دروغی است که به ذراتی از حقیقت سرشته است و فقط به درد خودفریبی و یا عوامفریبی و یا هر دو می خورد.

ب
·        از سوی دیگر، بهترین اندیشه ها حتی، به اندازه کمترین خوداندیشی های اصیل حاصلخیز نیستند.
·        اندیشه های نشسته در نقل قول ها زاده زمان و مکان معینی اند و نمی توان با طناب آنها به چاه ویل زندگی اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.

حسین
ارزش این گفتارها به توان تطبیقی آن ها است.

·        از حکم آغازین دوست مان اما معلوم می شود که ایشان منظور بکلی دیگری دارند.

·        ولی منظور ایشان از چه قرار است؟

·        توان تطبیقی نقل قول ها به چه معنی است؟

الف
·        در دانشگاه تهران رشته فرمالیستی ئی با  محتوائی بورژوائی ـ ارتجاعی وجود داشت، که عنوان «ادبیات تطبیقی» را به دنبال می کشید.
·        هدف الاهداف این رشته از «علوم» انسانی، جست و جوی عناصر فرمال (صوری) مشابه در اشعار شعرای مختلف جهان بود.
·        مثلا تشبیه ماه به داس از سوی حافظ و ننه مرده ای در فرنگ و یا چین و ماچین با دبدبه و کبکبه عوامفریبانه ای کشف و اعلام می شد و کسی نبود بپرسد که «برای چی؟»

ب
ارزش این گفتارها به توان تطبیقی آن ها است.

·        آیا منظور دوست مان هم این است که ارزش گفتار کلاسیک ها به میزان «توان تطبیقی» آنها ست.
·        هر جمله ای از مارکس و انگلس و لنین که قابلیت تطبیق با مسائل ایران دارد، ارزشمند و بدردبخور است و مابقی زباله و دور ریختنی است؟

ت
·        آیا در قاموس دوست مان، معیار حقیقت احکام، «توان تطبیقی» آنها ست؟

·        یعنی هر حکمی از کلاسیک ها که «توان تطبیقی» داشته باشد، حکمی حقیقی است و مابقی باطل و نادرست اند؟

·        ولی مگر حتی به قول خواجه شیراز، قرار نبود که معیار حقیقت احکام و نظرات، پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و عمل) باشد، تا «سیه روی شود، هر که (و هر چه) در او غش باشد»؟

پ
·        دوست مان در کامنتی می نویسند:
·        « بنابراین به نظر من اندیشه آفرینش گر یا خلاق این است که مثلا «چه باید کرد» را بخوانیم، هسته اصلی یا به قول لنین روح مارکسی آن را بیرون آوریم.
·        ببینیم اگر او در زمان خود بنیانگزاری یک روزنامه را که بعدها شالوده های حزب بزرگی را ریخت و مردمان بسیاری را سازمان داد، تا جنبشی دگرگون کننده را ایجاد کرد، اکنون با وجود شبکه های اجتماعی، باوجود لشکریان یقه آبی و یقه سفیدی که متحدان بزرگ پرولتاریای مدرن تلقی می شوند و با وجود ادراک وسیعی که از نئولیبرالیسم و امپریالیسم در مردمان جهان و حتی در کشور ما درحال شکل گرفتن است، چه باید کرد؟»

·        در این کامنت دوست مان، منظور ایشان از مفهوم «توان تطبیقی گفتار» کلاسیک ها و هر کس دیگر، تبیین روشن تر و مفصلتری می یابد.
·        تفکر خلاق به نظر ایشان خواندن آثار کلاسیک ها و تفسیر اندیشه های جسته و گریخته منفرد و مجزای چشمگیر بنا بر «روح» زمان است.

·        در اروپا حتی تحت عنوان پر طمطراق «مارکس را بخوانیم!»، یا «کاپیتال را بخوانیم!»، کلی جار و جنجال راه انداخته بودند.

·        منظور دقیق دوست مان از این نظر اما چیست؟

·        شروع کردن از «چه باید کرد؟» لنین به چه معنی است؟

1
·        شروع کردن از مثلا «چه باید کرد؟» لنین، اولا به معنی حرکت از خطه منفرد و خاص است.
·        این درست برخلاف آن است که حتی کانت توصیه می کرد و لنین مهر تأیید اکید بر آن می کوفت:
·        کسی که مسئله را در عالم عام حل نکند و در خطه خاص به اتلاف وقت بپردازد، دیر یا زود سرش به سنگ می خورد و در می یابد که راه حل رادیکال مسئله را می بایستی در عالم عام بجوید.
·        آنگاه اگر صداقت داشته باشد، با سر و صورت خون آلود به عالم عام برمی گردد و از صفر شروع می کند.

·        منظور لنین از چه قرار است؟

2
·        کسی که مفاهیم، مقولات و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی را هنوز هضم و جذب نکرده و چه بسا کمترین خبری از آنها ندارد، چگونه می تواند حتی جمله ای از آثار کلاسیک ها را بفهمد؟

·        بدون دانش فلسفی، بدون آشنائی عملی ـ نظری ژرف با دیالک تیک ماتریالیستی، چگونه می توان جمله ای مثلا از «کاپیتال» مارکس را فهمید؟

·        بدون کسب دانش عام، بدون فلسفه (خرد)، بدون آموزش مفاهیم، مقولات و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، بدون تمرین عرقریز کاربست آنها و درک و هضم و جذب آنها چگونه می توان توان خوداندیشی کسب کرد و قادر به باصطلاح «تفسیر» افکار و اثار منفرد و مجزای این و آن شد؟

3
·        این شیوه شروع به کار دوست مان شیوه اسکولاستیکی دیرآشنائی است که هم در حوزه های علمیه همه روزه عملی می شود و هم در حوزه های احزاب و گروه ها و سازمان های به اصطلاح چپ هپیلی هپو.
·        هم در حوزه های علمیه و هم در حوزه های احزاب و گروه های چپ هپیلی هپو، آیات و احادیث و روایات مورد تأمل و تفسیر قرار می گیرند و عملا و بی مهابا تحریف می شوند.
·        این اتفاقا درست همان چیزی است که دوست مان در حکم بعدی خویش مورد انتقاد قرار می دهند:

حسین
ارزش این گفتارها به توان تطبیقی آن ها است وگرنه نقل قول هایی که از این بزرگان می کنیم بسیار شبیه می شود به آنچه که مذهبیان دراحادیث و نقل قول هایی که از مقدسان خود می کنند.

·        این کردوکار دوست مان اما به چه معنی است؟

·        این بدان معنی است که دوست مان در حرف و بدرستی فرمال، شیوه آموزشی اسکولاستیکی را رد می کنند، ولی بلافاصله همان شیوه اسکولاستیکی را به عنوان شیوه «خلاق تفکر»  نه تنها توصیه، بلکه حتی در سنت پراگماتیسم، «استدلال» و «اثبات» می کنند:

حسین
بحث خلاقانه روی مسایل مجرد صورت نمی گیرد.
بخش مهمی از آثار لنین تفسیر اندیشه های مارکس است.
هم دوره ای های او از پلخانف گرفته تا رزا لوکزامبورک و ... همین کار را می کردند.
و به همین ترتیب تفکرات مارکس را توسعه دادند.
اگر قراربودکه آن ها گفته های مارکس را مانند آیه هایی به هم پاس می دادند، اندیشه ای خلاق پدیدار نمی شد.
حتی انگلس در سالگرد مرگ مارکس درسخنرانی اش به این نکته اشاره کرد ه است که برخی از نظرات مارکس و او در مانیفست کهنه شده اند و حتی گفته است که چیزی به نام مارکسیسم نظر آن ها نبوده است.
آنها دوست داشتند همانند نیوتون و یا لاوازیه به آن ها نگریسته شود نه مانند پیامبران.  

·        دوست مان ظاهرا نمی دانند که «بحث روی مسائل مجرد» به چه معنی است.
·        «بحث روی مسائل مجرد» چیزی جز بحث و تفسیر «چه باید کرد؟» لنین نیست.

·        ضمنا هیچکدام از ادعاهای دوست مان دقیق نیست:
·        ایشان قیاس به نفس می کنند و فکر می کنند که کسب و کار لنین، تفسیر اسکولاستیکی افکار مارکس بوده است.
·        معلوم نیست که کدام نظرات مارکس و انگلس در مانیفست کهنه شده اند؟
·        و بدتر از آن حتی چیزی به نام مارکسیسم در نظر نبوده است.

 اسحاق نیوتون (1642 ـ 1727)
فیزیکدان، ریاضی دان، ستاره شناس، کیمیاگر، فیلسوف و کارمند دولتی
سرگردان میان تئولوژی طبیعی، علوم طبیعی و فلسفه

·        دوست مان ظاهرا نیوتون و لاوازیه را هم بدرستی نمی شناسند که به مثابه الگو برای مارکس و انگلس پیشنهاد می کنند.

4

·        بدین ترتیب این سؤال پیش می آید که آیا باید از افکار به میراث مانده به سراغ زندگی برویم؟

·        یعنی زندگی را بر اساس اندیشه بسنجیم؟

·        آیا باید کلیشه ای فکری برای درک هستی عینی داشته باشیم؟

·        آنگاه نقل قول ها فونکسیون محوله را به انجام می رسانند و مطلوب می شوند؟

· این طرز برخورد در بهترین حالت طرز برخوردی سوبژکتیویستی خواهد بود و با طرز تفکر مذهبی فرقی نخواهد داشت.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر