۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

هماندیشی با حریف کمحرفی (1)

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگی است
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیدا ست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم


طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم

گوهرشناس نیست در این شهر، شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم

محمد حسین شهریار

میم


بیت اول
پیدا ست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم

·        گریه ـ چه با مرثیه و چه بی مرثیه ـ هنر بزرگ خرده بورژوازی بخت برگشته ایران است:
·        طبقه واره ای بی هویت در نوسان میان بورژوازی و پرولتاریا، حسرتکش شیوه زیست پر نعمت و ناز اولی و در هراس مدام از غلتیدن به حال و روز دومی و نتیجتا تا مغز استخوان متنفر از دومی.

بیت دوم  
گوهرشناس نیست در این شهر، شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم

·     شهریار گریان در این بیت، گله از آن دارد که در شهر کسی ارج و قرب گوهری از طراز او را نمی شناسد و دلیل این گوهرناشناسی را در خزفیت خلق می داند.

·        خزف اما به چه معنی است که خلق بدان تشبیه می شود؟

·        خزف به هر چیز گلی اطلاق می شود که در آتش پخته شده باشد، یعنی ظرف سفالین .

·        این تحقیر علنی خلق و ضمنا خودستائی بی شرمانه شهریار شاعر است.

·        بوی نیچه ئیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم می دهد.
·        نیچه دیوانه نماینده تیپیک و نمونه وار نفرت به خلق بوده است.

·        شاعر گوهرتبار ظاهرا طلبکار است.
·        همه مردم را خزف می پندارد و خود را گوهر.
·        شاید خود نمی داند که بدون کردوکار خزف ها، گوهر حتی کوزه ای آب گیر نمی آورد تا از تشنگی نمیرد و یا  دست و روی خود را بشوید. 

·        خودخشنودی شعرا در کشور گل و بلبل ظاهرا موروثی است.
·        بعضی ها ـ گوهر که سهل است ـ حتی خود را شرف کیهان تصور می کنند، بامداد اول و آخر، و الی اخر.

حریف کمحرف
·        شعر عوالم مخصوص به خودش را دارد.
·        آلوده به ابتذالش نکنیم!

هوراکش
·        صد میلیون هورا حریف!


میم
·        شعر ولی شعور جامعه را می سازد.
·        شعر طرز تفکر جامعه را فرم می دهد. 

·        واقعیت این است که شاعر عملا هیچ مزیتی بر شاطر ندارد که در جهنم شعله ور ظهر تابستان، برای شاعر نان می پزد.
·     شاعر شعورمند باید به این حقیقت شعله ور و سوزان پی ببرد و به تحقیر مولدان «بی همه چیز» همه چیز نپردازد.


حریف کمحرف
·        باز هم عرض می کنم:
·        شعر عوالم مخصوص به خودش را دارد، آلوده به ابتذالش نکنیم!

هوراکش
·        دو صد میلیون هورا حریف!

میم
·        منظور شما آزادی بی حد و مرز شاعر است.
·        زیر علامت سؤال بردن آن را شما حک حرمت به شعر تلقی می کنید.
·        این نظر شما ست. 

·        انتقاد از شاعر و هر کس و ناکس دیگر را اما نمی توان به ابتذال کشید و «ابتذال»  نام داد. 

·        ابتذال پافشردن به سنت های عهد عتیق است که جانسخت اند.
·        شاید 99 در صد مردم به شما حق دهند و برای تان هورا کشند.
·        این امر اما تغییری در تساوی بی چون و چرای انسان ها نمی دهد:
·        انسان ها برابرند.

حریف کمحرف

·        به گمان من این غزل بسیار لطیف و زیبا ست و هیچ نشانی از تکبر و خودخواهی عامیانه در آن نیست. 

·        همانگونه که استاد شهریار در زندگی شان آلوده به چنین صفاتی نبوده اند.
·        البته "یک درصدی ها" حق دارند که از قاموس مخصوص به خودشان برای تعبیر و تفسیر اشعار دیگران بهره مند شوند.
·        تنوع اندیشه یکی از جلوه های زیبای زندگی ست.

هوراکش
·        ششصد میلیون هورا حریف!

میم

·        تقسیم بندی تکبر و خودخواهی به عامیانه و خبرگانه باید اختراع خودویژه آریائی های صد در صد اصیل باشد.
·        جای نیچه و هیتلر و هایدگر و اعوان انصارشان بکلی خالی است!

1
·        البته من مخالف تکبر کسی نیستم.
·        کسانی هم هستند و بوده اند که خود شهریار را تحقیر کرده اند، مثلا صمد بهرنگی.
·        من موافق نقد دیالک تیکی مناسبات و انسان ها هستم و نه تحقیر آدم ها، فرق هم نمی کند که کی باشند.

2
·        من قبل از هر چیز، مخالف تحقیر توده مردم ام.
·        نه به دلیل اینکه کسی باشم.
·        خیال تان راحت باشد، حتی در زمره «یک در صدی ها» هم نیستم.
·        بلکه به این دلیل که خود را موظف به دفاع از حقیقت عینی می دانم.

·        می بینید که کسی به نظرات من کف نمی زند و هورا نمی کشد.
·        درو کردن احسنت و هورا پیشکش «نود و نه در صدی ها» باد.

3
·         در زمینه فرم و ساختار این شعر، حق با شما ست.
·        این شعر که سهل است، شهریار غزل های بمراتب لطیف تر و زیباتر از این شعر دارد. 

·        فرم زیبای شعر اما یک چیز است، زهر ایدئولوژیکی پنهان در فرم شعر چیز دیگر. 

·        من که منکر فرم زیبای شعر شهریار نبوده ام. 
·        شهریار شعری دارد که من از خواندنش هرگز سیر نمی شوم و به کسانی که دوست شان دارم، پست می کنم.

4
·        جرم من فقط نقد خزف نامیدن توده مردم بوده است و گوهر نامیدن خویشتن.
·        شما همین بیت آخر را نادیده می گیرید و ادعاهای دلبخواهی تحویل منتقد می دهید و حقیقت عینی را عملا لگدمال می کنید.
·        شما اگر دلیلی بر گوهر بودن اقلیت ناچیزتر از هر ناچیزی و خزف بودن اکثریت مولد همه چیز ارائه می دادید، مثبت تر می بود.
·        ولی چون دلیلی برای اثبات نابرابری انسان ها ندارید، از مفاهیم بی محتوای «ابتذال» و «عوالم شعر» و غیره استفاده می کنید.
·        این هم رسم و راه و دین و آئین شما و امثال شما ست.

حریف کمحرف
·        ببخشيد!
·        من شما را نمي فهمم.
·        به هر صورت از توضيحات تان ممنونم.

میم
·        درک دیالک تیکی چیزها همین است:
·        چیزها و آدم ها سیاه و سپید نیستند. 

·        چیزها و آدم ها جوانب و جنبه های مثبت و ستایش انگیز و همزمان جوانب و  جنبه های منفی و مخرب دارند.

·        هنر، تمیز سیاه و سپید در هم تنیده  است و نه تأیید و یا تکذیب متافیزیکی و دوئالیستی یکی از آندو.

·        هابیل و قابیل دو تن نیستند، یک تن واحد اند:
·        یگانه دوگانه اند.
·        اقطاب وحدتمند متضاد اند.
·        اضداد همزیست و ستیزمند همزمان اند.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر