پسیمیسم (بد بینی فلسفی)
نامِ عام آمدمان « روشنفکر!»
(هفتم مرداد ۱٣۹۱)
بیدرکجای لندن
آفتابِ لبِ بام ایم همه:
نیک نزدیک به شام ایم همه.
کوره ی تجربه مان سوخته است:
لیک، با این همه، خام ایم همه.
در عمل دشمنِ خویش و به شعار
دشمنِ کلِ نظام ایم همه.
بیم داریم ز خونین شدن اش:
گر چه خواهانِ قیام ایم همه!
نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.
بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.
فرصتی نیست که کاری بکنیم:
گرمِ گفتارِ مدام ایم همه.
هرچه گوییم، به معنا، هیچ است:
گرچه استادِ کلام ایم همه.
به عمل پیروِ مردم، هرچند
پیشروشان به مرام ایم همه.
به دغل کاری و در خدعه گری،
از مریدانِ امام ایم همه.
هم پُر آزار و هم آزار پذیر:
نیم دد، نیمی دام ایم همه.
دام چین مان بَرَد آسان از راه:
ز آن که پروده ی دام ایم همه.
تیز و رخشنده چو شمشیر نه ایم:
تار و خالی چو نیام ایم همه.
پُر ز گفتار و تهی از کردار:
عینِ "آیاتِ عظام" ایم همه!
نسبتی نیست به خاصان ما را:
نوعِ خاصی ز عوام ایم همه.
زاده ی جامعه ای بس بیمار:
همچو طاعون و جُزام ایم همه.
ناگزیر است ز ما نفرتِ عام:
که، چو جهل، آفتِ عام ایم همه.
نسلِ نو شاد، اگر از ما برهد:
کآفتابِ لبِ بام ایم همه.
تحلیل واره ای از شین میم شین
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
بیت سیزدهم
تیز و رخشنده چو شمشیر نه ایم:
تار و خالی چو نیام ایم همه.
(هفتم مرداد ۱٣۹۱)
بیدرکجای لندن
آفتابِ لبِ بام ایم همه:
نیک نزدیک به شام ایم همه.
کوره ی تجربه مان سوخته است:
لیک، با این همه، خام ایم همه.
در عمل دشمنِ خویش و به شعار
دشمنِ کلِ نظام ایم همه.
بیم داریم ز خونین شدن اش:
گر چه خواهانِ قیام ایم همه!
نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.
بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.
فرصتی نیست که کاری بکنیم:
گرمِ گفتارِ مدام ایم همه.
هرچه گوییم، به معنا، هیچ است:
گرچه استادِ کلام ایم همه.
به عمل پیروِ مردم، هرچند
پیشروشان به مرام ایم همه.
به دغل کاری و در خدعه گری،
از مریدانِ امام ایم همه.
هم پُر آزار و هم آزار پذیر:
نیم دد، نیمی دام ایم همه.
دام چین مان بَرَد آسان از راه:
ز آن که پروده ی دام ایم همه.
تیز و رخشنده چو شمشیر نه ایم:
تار و خالی چو نیام ایم همه.
پُر ز گفتار و تهی از کردار:
عینِ "آیاتِ عظام" ایم همه!
نسبتی نیست به خاصان ما را:
نوعِ خاصی ز عوام ایم همه.
زاده ی جامعه ای بس بیمار:
همچو طاعون و جُزام ایم همه.
ناگزیر است ز ما نفرتِ عام:
که، چو جهل، آفتِ عام ایم همه.
نسلِ نو شاد، اگر از ما برهد:
کآفتابِ لبِ بام ایم همه.
تحلیل واره ای از شین میم شین
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
بیت سیزدهم
تیز و رخشنده چو شمشیر نه ایم:
تار و خالی چو نیام ایم همه.
• معنی تحت اللفظی بیت:
• بسان شمشیر، تیز و رخشنده نیستیم، بلکه بسان نیام توخالی و تاریم.
• شاعر در این بیت برای توصیف چند و چون روشنفکران کشور، دیالک تیک فرم و محتوا را برای بار دوم، اما به طرز داهیانه دیگری، به شکل دیالک تیک نیام و شممشیر بسط و تعمیم می دهند و از فرمالیسم روشنفکران پرده برمی دارند:
• از بی محتوائی آنها!
• از توخالی بودن آنها!
• از بی شباهتی آنها به شمشیر برا و رخشان و از شباهت آنها به نیام توخالی و تیره.
بیت چهاردهم
پُر ز گفتار و تهی از کردار:
عینِ "آیاتِ عظام" ایم همه!
پُر ز گفتار و تهی از کردار:
عینِ "آیاتِ عظام" ایم همه!
• شاعر برای توضیح بیت پیشین، دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک گفتار و کردار بسط و تعمیم می دهند و از وارونگی این دیالک تیک غول آسا و تعیین کننده پرده برمی دارند.
• در دیالک تیک تئوری و پراتیک (گفتار و کردار) همیشه و همه جا نقش تعیین کننده از آن پراتیک (کردار) است:
• به قول شیخ شیراز:
• «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست! »
• شاعر ضمنا تشابهی میان روشنفکران سنتی و روشنفکران مدرن کشور کشف می کند:
• آیات عظام نیز خواه و ناخواه جزو قشر روشنفکر به معنی علمی کلمه محسوب می شوند، اگر چه با معنی تحت اللفظی روشنفکر (منورالفکر) فرسنگ ها فاصله دارند.
• آیات عظام اما بر خلاف تصور شاعر، دیگر آیات عظام سابق نیستند.
• «پر ز گفتار و تهی از کردار» نیستند!
• آیات عظام دیری است که زمام امور کشوری بی صاحب را عملا و آشکارا به دست گرفته اند و به قول گوهر مراد، همه چیز را از خرد تا کلان، دیکته می کنند و کنترل می کنند.
• آیات عظام اکنون بمراتب بیشتر از مولدین مادی و فکری اهل کردوکار اند.
• حتی در بحبوبحه بحران که مولدین هزار هزار بیکار اند، آیات عظام فرصت خاراندن سر ندارند و بی کمترین شباهت به روشنفکران آواره در مقیاس ملی و بین المللی اند.
بیت پانزدهم
نسبتی نیست به خاصان ما را:
نوعِ خاصی ز عوام ایم همه.
نسبتی نیست به خاصان ما را:
نوعِ خاصی ز عوام ایم همه.
• معنی تحت اللفظی بیت:
• ما با خاصان نسبتی نداریم، بلکه نوع خاصی از عوامیم.
• منظور شاعر از خاصان، نخبگان باید باشد.
• نخبگان در تئوری نخبگان، که از دیرباز رواج وسیع یافته و کسب اعتبار همگانی عظیمی کرده، نقش تاریخساز کسب می کند.
• تئوری فاشیستی نخبگان دیالک تیک شخصیت و توده را به شکل دیالک تیک نخبه و توده بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله وارونه می سازد.
• بدین طریق در قاموس نمایندگان این تئوری، توده مولد همه چیز از مقام جامعه سازی و تاریخ سازی اش به زیر کشیده می شود و به مثابه انبوهی از انسان واره های پست و زباله و هیچکاره و بی صلاحیت و لیاقت مادی و معنوی تحقیر می شود و نخبه در هیئت روشنفکر و رهبر و شخصیت و غیره مورد تجلیل قرار می گیرد و همه کاره تلقی می شود.
آ
• ثار نمایندگان تئوری نخبگان و فاشیسم از نیچه تا هایدیگر، از هدایت تا شاملو مبلغ همین دیالک تیک وارونه اند.
• مراجعه کنید به تئوری نخبگان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• شکوه و شکایت شاعر در این بیت از این است که روشنفکران جامعه نه نخبه تاریخساز، بلکه دسته خاصی از توده نادان و ابله و عوام اند.
• ما در تحلیل اشعار و افکار شاملو و امثالهم به این مسئله وسیعا پرداخته ایم.
• مراجعه کنید به سلسله تحلیل هائی تحت عنوان «سیری در جهان بینی شاملو» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بیت شانزدهم
زاده ی جامعه ای بس بیمار:
همچو طاعون و جُزام ایم همه.
• معنی تحت اللفظی بیت:زاده ی جامعه ای بس بیمار:
همچو طاعون و جُزام ایم همه.
• ما زاده جامعه بشدت بیماری هستیم و به طاعون و جزام شباهت داریم.
• اصطلاح «جامعه بیمار» و در حقیقت «توده بیمار» را شاعر احتمالا از شاملو و دیگر نمایندگان تئوری نخبگان و فلسفه امپریالیسم بطور کلی، به عاریه گرفته اند.
شاملو
(گفت و شنود مسعود بهنود با احمد شاملو ــ تهران مصور، اردیبهشت 1358)
اجتماع بیمار، غول قدرتمند پر نیرویی است که با چماقش فکر می کند و گرفتار میکروب وحشتناکی است که صفرای تعصبش را به حرکت در می آورد و او را گرفتار چنان خام اندیشی و جهلی می کند که هیچ منطقی را نمی پذیرد.
(گفت و شنود مسعود بهنود با احمد شاملو ــ تهران مصور، اردیبهشت 1358)
اجتماع بیمار، غول قدرتمند پر نیرویی است که با چماقش فکر می کند و گرفتار میکروب وحشتناکی است که صفرای تعصبش را به حرکت در می آورد و او را گرفتار چنان خام اندیشی و جهلی می کند که هیچ منطقی را نمی پذیرد.
خوزه ارتگا گاسه (1883 ـ 1955)
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده اصلی تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده اصلی تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
• تئوری نخبگان توده های مولد و زحمتکش را با «اقوام وحشی»، «خرابکاران کور»، مسببان «اعمال بیهوده و غیرطبیعی» و مرتکبان به «معاصی و گناهان کبیره» تلقی می کند.
• در تضاد ابدی میان نخبگان و توده ها که از سوی این تئوری فرمولبندی شده، «نخبگان عبارتند از افراد و یا گروه هائی از افراد که دارای صلاحیت خاص اند و توده ها مجموعه ای از افراد بی صلاحیت اند.»
• (خوزه اورتگا ی گاسه، قیام توده ها)
• در تئوری نخبگان، توده های خلق رمه و گله وابسته، بی اراده، بسادگی گمراه شونده، نیروی روی هم رفته مخرب، ناتوان از کار مستقل خلاق و کردوکار تاریخساز است.
• شاملو هم بسان شاعر از ابتلای جامعه (توده) به بیماری مهیبی خبر می دهد:
شاملو
« اجتماع بیمار گرفتار میکروب وحشتناکی است که صفرای تعصبش را به حرکت در می آورد.»
« اجتماع بیمار گرفتار میکروب وحشتناکی است که صفرای تعصبش را به حرکت در می آورد.»
• معنی تحت اللفظی بیت:
• نفرت توده نسبت به روشنفکر اجتناب ناپذیر است.
• برای اینکه روشنفکر ـ بسان جهل ـ بلای جان عموم است.
• ایده «تنفر توده از نخبه» را هم شاعر از شاملو و امثالهم به عاریه گرفته اند و از آن خود کرده اند:
شاملو
(همانجا)
و هر چه جامعه بیشتر در جهل و تعصب فرو رفته باشد، چنین سرنوشتی برای روشنفکرانش محتوم تر است، زیرا نه فقط توده متعصب به روشنفکر به چشم دشمنی نگاه می کند، انگلهای جامعه نیز که تنها به منافع فردی خود نظر دارند، معمولا به جهل و تعصب توده دامن می زنند.
(همانجا)
و هر چه جامعه بیشتر در جهل و تعصب فرو رفته باشد، چنین سرنوشتی برای روشنفکرانش محتوم تر است، زیرا نه فقط توده متعصب به روشنفکر به چشم دشمنی نگاه می کند، انگلهای جامعه نیز که تنها به منافع فردی خود نظر دارند، معمولا به جهل و تعصب توده دامن می زنند.
• شاملو در مورد تنفر عموم نسبت به نخبه صراحت بمراتب بیشتری به خرج می دهد:
شاملو
توده ناآگاهی که منافع خود را تشخیص نمی دهد و ناگزیر از پایگاه تعصب، قضاوت می کند، معمولا درست با همان چیزهایی دشمنی می ورزد که نجات دهنده او ست.
و لاجرم پایه های قدرت و نفوذ حرامزادگانی را استحکام می بخشد که دشمنان سوگند خورده او هستند.
توده ناآگاهی که منافع خود را تشخیص نمی دهد و ناگزیر از پایگاه تعصب، قضاوت می کند، معمولا درست با همان چیزهایی دشمنی می ورزد که نجات دهنده او ست.
و لاجرم پایه های قدرت و نفوذ حرامزادگانی را استحکام می بخشد که دشمنان سوگند خورده او هستند.
• برگردیم به بیت شاعر:
بیت هفدهم
ناگزیر است ز ما نفرتِ عام:
که، چو جهل، آفتِ عام ایم همه.
ناگزیر است ز ما نفرتِ عام:
که، چو جهل، آفتِ عام ایم همه.
• شاعر در این بیت، ضمن اینکه بسان شاملو تنفر توده از نخبه (قشر روشنفکر) را تأیید می کنند، بر خلاف شاملو مقصر اصلی را نه توده های مولد و زحمتکش، بلکه نخبه تلقی می کنند.
• در قاموس شاعر ـ درست برعکس شاملو ـ طاعون و جزام نه توده های مولد و زحمتکش جاهل، متعصب، مخرب، خودستیز، منجی ستیز، بلکه نخبه جاهل است.
• ما هنوز با اشعار و افکار اسماعیل خوئی آشنا نشده ایم و از جهان بینی ایشان اطلاع زیادی در دست نداریم.
• ولی آنچه عملا در این میان، به چشم می خورد، عبارت است از بسط و تعمیم دیالک تیک شخصیت و توده، به شکل دیالک تیک نخبه و توده و یا روشنفکر و عوام.
• هم شاملو و هم شاعر این شعر هر دو قصد حل مسائل جامعه با توسل به سوبژکت جامعه و تاریخ را دارند:
• شاملو صریحا نقش تعیین کننده را از آن نخبه (روشنفکر) می داند:
شاملو
آنان (روشنفکران) می باید راه را برای حکومت خرد و منطق هموار کنند و ناگفته پیداست که باید از پیش، درهم شکستن و مدفون شدن زیر آوار سنگ و سقط همین راه را برای خود به عنوان سرنوشت بپذیرند.
آنان (روشنفکران) می باید راه را برای حکومت خرد و منطق هموار کنند و ناگفته پیداست که باید از پیش، درهم شکستن و مدفون شدن زیر آوار سنگ و سقط همین راه را برای خود به عنوان سرنوشت بپذیرند.
• شاعر هم احتمالا بر همین اساس است که روشنفکران کشور را به تازیانه انتقاد می بندند.
• ایشان هم ظاهرا بسان شاملو برای نخبگان نقش تاریخساز قائل اند و نه برای توده های مولد و زحمتکش و به زعم شاعر، عوام.
• شاعر هم بسان شاملو در «خریت» توده های مولد و زحمتکش تردیدی ندارند و لذا از مفهوم «عوام» در مورد آنها استفاده می کنند.
• با این تفاوت که شاعر از نخبه قطع امید کرده اند، بی آنکه به توده ایمان بیاورند و امیدوار گردند.
• بزعم شاعر، هم توده های مولد و زحمتکش جامعه جاهل و ابله اند و هم روشنفکران آن.
• در نتیجه در جامعه شاعر، قحط سوبژکت تاریخساز است.
• ولی از آنجا که روندهای اجتماعی به سوبژکت وابسته اند، پس نمی توان و نباید به تحولی در جامعه شاعر امید بست.
• البته قصد شاعر بیشک شکستن این طلسم است و انتقاد بی پروای ایشان به همین دلیل است.
• ولی ما خیلی دل مان می خواهد که مدعیان تنفر توده از روشنفکر، دلیلی هم در این زمینه ارائه دهند.
بیت هجدهم
نسلِ نو شاد، اگر از ما برهد:
کآفتابِ لبِ بام ایم همه.
• معنی تحت اللفظی بیت:نسلِ نو شاد، اگر از ما برهد:
کآفتابِ لبِ بام ایم همه.
• نسل جدید اگر از شر ما خلاص شود، شاد می شود.
• ما به آفتاب لب بام شباهت داریم و طولی نخواهد کشید که غروب کنیم.
با این آیه یأس،
در جامعه شاعر دیالک تیک شخصیت و توده و یا دیالک تیک نخبه و توده عنقریب فرو می پاشد
و نتیجتا توده عوام می ماند و مشتی عوامفریب، در هیئت آیات عظام.
در جامعه شاعر دیالک تیک شخصیت و توده و یا دیالک تیک نخبه و توده عنقریب فرو می پاشد
و نتیجتا توده عوام می ماند و مشتی عوامفریب، در هیئت آیات عظام.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر