۱۴۰۳ مهر ۹, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۰۷۸)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۳ ـ ۸۴)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
 

یکی شاهدی در سمرقند داشت

که گفتی به جای سمر، قند داشت

 

تعالی الله از حسن تا غایتی

که پنداری از رحمت است، آیتی

 

نظر کردی این دوست در وی نهفت

نگه کرد باری به تندی و گفت

که ای خیره سر، چند پوئی پی ام

ندانی که من مرغ دامت نی ام؟ 

گرت بار دیگر ببینم، به تیغ

چو دشمن ببرم سرت، بی دریغ

 

کسی گفتش:

«اکنون سر خویش گیر

از این سهلتر مطلبی پیش گیر»

 

چو مفتون صادق ملامت شنید

به درد، از درون ناله ای بر کشید  

که بگذار تا زخم تیغ هلاک

بغلتاند ام لاشه در خون و خاک

نمی بینم از خاک کویش گریز

به بیداد گو:

«آبرویم بریز.»

 

مرا توبه فرمائی، ای خود پرست

تو را توبه ز این گفتن اولی تر است

 

مده تا توانی، در این جنگ پشت

که زنده است سعدی، که عشقش بکشت.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر