۱۴۰۳ مهر ۲, دوشنبه

درنگی در دو شعر برای مرتضی کیوان (۲۷)

 
 مرتضی کیوان 
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) 
شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعّال سیاسی

 

درنگی 
از
میم حجری
 
شاملو

به خاطرِ ناودان، هنگامی که می‌بارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک
 به خاک افتادند
 
به یاد آر
عموهایت را می‌گویم
از مرتضا سخن می‌گویم.
پایان
 
معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
(کیوان و یاران)
به خاطر ناودان ها وقتی که باران می بارد،
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک شان،
به خاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام
و
به خاطر نوزادی و هر چیز کوچک دیگری
به استقبال مرگ رفتند و مردند. 
حرفم از برادران خودم و عموهای تو ست.
به یاد داشته باش.
 
۱
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاک افتادند. 
 
شاملو در این جمله 
دیالک تیک وسیله و فونکسیون (دیالک تیک ابزار و عملکرد) 
را
نخست به شکل دوئآلیسم جارکش و جار و سپس یه شکل دوئالیسم ابر سیاه و جار سپید بسط و تعمیم می دهد و وارونه می سازد:
نتیجه اش این می شود که توده ای ها (کیوان ویاران) به خاطر فونکسیون (جار) از جان گذشته اند.

شاملو
ضمنا
تریاد ماده ـ زمان ـ مکان 
( توده ای ها ـ سحرگاهان ـ میدان تیر)
را
به شکل دوئالیسم ابر بی تاب و آسمان آرام 
بسط و تعمیم می دهد.
 
بضاعت هنری ـ استه تیکی ـ تخیلی ـ تصوری ـ تصویری این جمله شاملو، 
غول آسا ست:  

به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاک افتادند. 
 
تشبیه توده های انبوه  ابر سیاه، به جارکش 
و 
تشبیه رعد خروشان و غران ناشی از برخورد ابرها به  یکدیگر به جار سپید
و
تصور و تصویر غرش ابرهای سیاه به صورت جار سپید جارکشی سیاهپوش
و
کشف و افشای تضاد کمی و کیفی ابر و آسمان به صورت دوئآلیسم بی تاب و آرام
فوق العاده هنرمندانه و زیبا ست.

دلیل استفاده شاملو از چیزها و پدیده های طبیعی از قبیل آسمان و ابر و رعد و باران هم
 زیبایی خارق العاده آنها در ذهن و روح و روان انسان ها ست.

منظور شاملو در کل این شعر، 
این است 
که
 توده ای ها به خاطر زیبایی های حیات 
خود را آگاهانه و داوطلبانه قربانی کرده اند.

ایراد این نگرش سایه و شاملو و روحانیت و اهل تشیع
تبرئه عینی و عملی طبقات حاکمه متکی بر ترور
   در تحلیل نهایی
است.
 
طبقه حاکمه خونریز خونخوار به مدد شعر به آب زمزم شستشو داده می شود 
و پاکیزه تر از ماتحت روحانیت می گردد.
 
انتقاد اجتماعی با بهره جویی از ساز و برگ های هنری
شور و شوق توده را برمی انگیزد، ولی تار و پود شعور توده را در هم می کوبد
و
به گسترش پاوپریسم (ذلت، بی همه چیزی) فکری منجر می شود.
 
به همین دلیل 
برای روشنگری علمی و انقلابی فلسفی (مارکسیستی ـ لنینیستی)
 آلترناتیوی وجود ندارد.
 
ادامه دارد. 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر