۱۴۰۳ مهر ۸, یکشنبه

درنگی در سخنی از کارل مارکس (۱)


 

درنگی

از

شین میم شین

 

آدميانند که تاريخ خود را مي سازند،

 ولى نه آنگونه که دلشان مي خواهد، يا تحت شرايطى که خود انتخاب کرده باشند،

 بلکه در شرايط داده شده‌اى که ميراث گذشته است و خود آنان بطور مستقيم با آن درگيرند. 

بار سنت همه نسلهاى گذشته با تمامى وزن خود بر مغز زنده گان سنگينى مي کند 

( و حتى هنگامى که اين زنده گان گويى بر آن مي شوند تا وجود خود و چيزها را به نحوى انقلابى دگرگون کنند و چيزى يکسره نو بيافرينند)

 درست در همين دوره‌هاى بحران انقلابى ست که با ترس و لرز از ارواح گذشته مدد ميطلبند، نامهايشان را به عاريت مي گيرند و شعارها و لباسهايشان را، تا در اين ظاهر آراسته و در خور احترام و با اين زبان عاريتى بر صحنه جديد تاريخ ظاهر شوند.
«هژدهم برومر لوئی بناپارت مارکس»

 
ما برای تأمل روی این فراز از این اثر مارکس، 

نخست آن را تجزیه و سپس تحلیل می کنیم 

تا از انشاء نویسی پرهیز کنیم و پرت و پلا نبافیم:

 

۱

آدميانند که تاريخ خود را مي سازند،

 ولى نه آنگونه که دلشان مي خواهد، يا تحت شرايطى که خود انتخاب کرده باشند،

 بلکه در شرايط داده شده‌اى که ميراث گذشته است و خود آنان بطور مستقيم با آن درگيرند.

معنی تحت اللفظی:

بانیان تاریخ بشری (جامعه بشری)، ابنای بشر اند.

بنای تاریخ (تحول جامعتی)  اما به طور سوبژکتیو (

دلبخواهی، میلی) و تحت شرایط سوبژکتیو (دلبخواهی، میلی)   
صورت نمی گیرد.

بنای تاریخ (تحول جامعه) 

  تحت شرایط عینی و واقعا موجود که از نسل های قبلی به میراث مانده،

صورت می گیرد. 

 

در این جمله مارکس،

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

به شکل دیالک تیک تاریخ (جامعه) بشری و آدمیان (اعضای جامعه) بسط و تعمیم داده می شود.

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

یکی از دیالک تیک های بسیار مهم ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی است.

 

مراجعه کنید

به

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2956

 

پایان

ما این اثر مارکس را نخوانده ایم.

برای اینکه قبل از خواندن این اثر او، باید تاریخ فرانسه را خواند و با رویداد و شخصیت های تاریخی مربوطه آشنا شد.

در غیر این صورت نمی توان از این اثر مارکس چیزی فهمید.

منظور مارکس در این جمله، این است که تحول جامعتی، اگرچه توده صورت می گیرد، ولی نه به طور ذهنی و میلی و دلبخواهی، بلکه با توجه به شرایط عینی جامعه.

مثال:

برای تحول هر جامعه، چاره ای جز در نظر گرفتن سطح توسعه نیروهای مولده و مناسبات تولیدی نیست.

نیروهای مولده و مناسبات تولیدی چیست؟

مراجعه کنید

به

 

نیروهای مولده

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3956

 

پایان

 

مناسبات تولیدی

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3156

 

پایان


تفاوت و تضاد مارکسیسم با آنارشیسم همین است.

آنارشیسم بر خلاف مارکسیسم،

کمترین اعتنایی به شرایط عینی جامعه، مثلا  به سطح توسعه نیروهای مولده و ماهیت مناسبات تولیدی ندارد.


برای درک و توضیح ریشه ای ( فلسفی) تفاوت و تضاد مارکسیسم با آنارشیسم 

باید دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) را در نظر گرفت. 

 

مراجعه کنید

به

جبر

(ضرورت)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14206

 

آزادی

(اختیار)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11999

 

ادامه دارد.

۱ نظر: