۱۴۰۳ مهر ۳, سه‌شنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی (۱)



درنگی

از

میم حجری

 
سال ها شد تا که روزی مرغ عشق
نغمه زد برشاخه انگشت من


آشیان آسمان را ترک گفت
لانه ای آراست او در مشت من


دست من پر شد ز مروارید مهر
دست من خالی شد از هر کینه ای


دست من گل داد و برگ آورد و بار
چون بهار دلکش دیرینه ای


سینه اش در دست هایم می تپید
از هراس دام های سرنوشت


سخت می ترسید از پایان وصل
وز پلیدی های خاطرهای زشت

پایان  

ما برای تحلیل این شعر سیاوش

آن را نخست تجزیه و سپس تحلیل و نهایتا ترکیب می کنیم:

برای درک و توضیح هر چیز دیگر نیز باید 

به 

دیالک تیک آنالیز و سنتز

 (دیالک تیک تجزیه ـ تحلیل ـ ترکیب) 

مبادرت ورزید:

۱
سال ها شد تا که روزی مرغ عشق
نغمه زد برشاخه انگشت من

معنی تحت اللفظی:

پاسی از عمرم گذشت، تا اینکه روزی پرنده عشق

بر شاخه انگشتم نشست و به چهچه آغاز کرد.

سیاوش

در این بیت شعر،

عشق را به مرغی و مشتش را به درختی و انگشتانش را به شاخه های درختی

تشبیه می کند.

مرغ عشق پس از گذشت پاسی از عمر شاعر،

از راه می رسد و بر روی شاخه درخت مشتش می نشیند و شروع به خواندن می کند.

نغمه خوانی پرندگان

پیشفرم تکلم بشر است که تبارش به نباتات و جانوران می رسد.

در نغمات پرندگان، «افکار» آنها تبلور یافته اند.

یکی از مضامین مهم نغمات پرندگان، اعلام نیاز به جفت برای تشکیل «خانواده»، تولید مثل و حفظ و تکثیر و توسعه نوع است.

۲

آشیان آسمان را ترک گفت
لانه ای آراست او در مشت من

معنی تحت اللفظی:

پرنده آشیانه آسمان را با لانه ای در مشت من تعویض کرد.

سیاوش در این بیت شعر،

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به

شکل دیالک تیک آسمان و پرنده از سویی

و

به شکل دیالک تیک لانه و پرنده از سوی دیگر

بسط و تعمیم می دهد و تعویض می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر