پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
فصل هفتم
اعلام فلسفی استقلال انسان
توسط ایمانوئل کانت
فصل هفتم
بخش اول
قسمت ۸
۸۹
· این بیشک اولین گشتاور (ممان) برای اثبات آن است
که کانت اگرچه مفهوم ارگانیسم و در رابطه با آن، مسئله کلیت (توتالیته) را به طرز
دیالک تیکی تعیین می کند و آموزه توسعه ای (تکاملی) برای عرصه ارگانیکی طبیعت را
به مثابه امکانی در نظر می گیرد، اما نتیجه گیری نهایی از آن برای تئوری شناخت
خویش به عمل نمی آورد.
۹۰
· یکی از دلایل این کار، بنیان ایدئالیستی ـ
ترانسندنتال فلسفه او ست.
۹۱
· در این رابطه، قبل از همه، مجزا سازی غیر دیالک
تیکی حسیت از فهم، یعنی تضاد تصنعی رسپتیویته با اسپونتانیته (اکتسابی و خودپویی)، توسط کانت، فاجعه
بار است.
۹۲
· برای اینکه تعیین یکسویه هم حسیت به مثابه فقط
اکتسابی و هم تعیین فهم به مثابه فقط خودپویی که در قاموس کانت تبدیل ناپذیر به
یکدیگر و برای همیشه کاملند و در نتیجه هر گونه تغییر و توسعه محال است، فقط درک
ثابتی از مقولات را الزامی می دارند و مانع درک دینامیکی (پویای) مقولات می گردند.
· (اردمن، «نقد موقعیت مسئله ای در استقرای
ترانسندنتال مقولات کانت» در «گزارشات اجلاس اکادمی علوم پروس»، سال ۱۹۱۵،ص ۲۰۹)
۹۳
· کانت به همین دلیل می بایستی بر سینه تبدیل
دیالک تیکی مقولات به یکدیگر دست رد بکوبد.
۹۴
· اگر در نظر داشته باشیم که خودپویی فقط شامل حال
موجودات عاقل، یعنی فقط شامل حال آدمیان می شود، آنگاه درمی یابیم که چرا کانت
اندیشه توسعه عالی تر ماده را برای آدمیان «ناسازگار» می داند.
· (کانت، «نقد خرد محض»، ص ۵۷۴)
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر