۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

درنگی در فرازی از «هدف ادبیات» از ماکسیم گورکی (۲)

 
تأملی
از
یدالله سلطانپور

مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 و 
عرضه می‌کند 
تا 
احساسات مردم عادی 
را 
برانگیزد.
اما آیا توان آن را‌ داری
که
اندیشه‌ ای
 را 
که
 اعتلابخش روح باشد 
در آنها 
– ولو اندکی – 
برانگیزی؟
نه.
 
۱
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 
مرد غریبه
از
هنر و آثار هنری
کمترین خبری ندارد.
 
مرد غریبه
خیال می کند
که
هنرمند
تصمیم می گیرد
و
شعری می سراید
و
یا
تابلوی نقاشی معینی 
را
می کشد
و
یا
قصه معینی
را
به
رشته تحریر در می آورد.
 
به
همین دلیل
از مفهوم «گزینش» بهره برمی گیرد:
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 
بدین طریق
سرحدات موجود میان دانشمند و فقیه و فیلسوف و پیشه ور و هنرمند
مخدوش می شوند.
 
هنرمند
بدین طریق
بسان واعظی
تصمیم می گیرد و موعظه ای را سرهم بندی و از منبر عرعر می کند.
بسان ویرولوگی (ویروس شناسی)
مقاله ای راجع به کرونا
می نویسد.
بسان پیشه وری
(مثلا کوزه گری)
گل تهیه می کند و لولهنگی می سازد.
 
۲
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 
اما
از این خبرها نیست.
 
اثر هنری
به
هنرمند
دیکته و تحمیل می شود.
 
اثر هنری
اصلا
آگاهانه و دلبخواهانه
تولید نمی شود.
 
شعری که آگاهانه تولید شود،
شعار
می شود
و
نه
شعر.
 
فرق پروین اعتصامی با فروغ فرخزاد
همین است.
 
شعر
اگر شعر باشد و نه شعار
از
نهاد شاعر
بسان آتش فشانی
می جوشد.
 
اگر هنرمند اثر هنری مورد نظر را تولید نکند،
خطر آن می رود که جنون بگیرد.
 
 
اگر
هوشنگ ابتهاج 
(سایه)
به
 عنوان مثال
مرثیه مربوط به احسان طبری
را
نمی سرود،
تحت فشار روحی و روانی و احساسی و عاطفی شدید
سکته می کرد.
 
خواننده و شنونده همین مرثیه
اگر خر نباشد،
به
هنگام خواندن و شنیدن
متوجه انرژی و نیروی عاطفی غول آسای نهفته در این مرثیه می شود
و
بی امان و بی اختیار
اشک می ریزد.
 
کدام گزینش آگاهانه و ارادی و اختیاری و دلبخواهی؟
 
۳
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 
جالب تر و جنون انگیزتر از همه
خرافه گزینش جزئیات ناچیز زندگی
به 
نیت کاوش حقایق
است.
 
مرد غریبه
هنرمند
را
با
پالاندوز و پیشه ور و پینه دوز
عوضی گرفته است.
 
تحریر رمان
در
قاموس مرد غریبه
شبیه تهیه کاه و جاجیم و گلیم و دوخت و دوز پالان
است.
 
۴
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند
 
مرد غریبه 
از
فرط حواس پرتی
مفاهیم و موضوعات هنری
را
جزئیات ناچیز زندگی
تصور و تصویر می کند.
 
همین
اثر ماکسیم گورکی
تحت عنوان مادر
را
که
لنین 
به
محض مطالعه
چاپ و منتشر می کند،
در
نظر
بگیریم.
 
مفاهیم و موضوعات این اثر گورکی
چیستند؟
 
مگر
جزئیات ناچیز زندگی 
هستند؟
 
اگر
مرد غریبه
یعنی
شخص شخیص ماکسیم گورکی
توان تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی آثار خود
را
می داشت،
به
خرافه بودن لاطائلات خود در «هدف ادبیات»
پی می برد.
 
۵
مرد غریبه گفت:
هنگام کاوش در حقایق،
 قلم تو، 
جزئیات ناچیز زندگی 
را 
برمی‌گزیند.
 
 
مگر
هوشنگ ابتهاج
در
 مرثیه،
جزئیات ناچیز زندگی 
را
تماتیزه کرده است؟
موضوعیت بخشیده است؟
 
مگر سودای کاوش حقایق 
را
در
سر 
داشته است؟
 
در
همین مرثیه سایه
چه بسا
تمامت بضاعت مفهومی، فلسفی، فکری، تجربی، روحی، روانی، معرفتی، احساسی و عاطفی او
تقطیر یافته است.
دستتیلیزه شده است.
 
هر واژه شاعر دردمند زجرکش
انگار
بسان تکه ای
از
اندام روح و روانش
 کنده شده است.

هر مفهوم هنری سایه در این شعر
حاوی دریایی از احساس و اندیشه 
است.

چگونه می توان
 از
جزئیات ناچیز زندگی
دم زد؟
 
مراجعه کنید
به

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری

  http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3029 
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر