۱۳۹۸ دی ۲۲, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۱۱)


شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
 اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)

حکایت پنجم
ادامه

  
۱   
چو بشنید، دانای روشن نفس
به تندی بر آشفت،
کای تکله،
بس
طریقت، به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده ودلق نیست.

معنی تحت اللفظی:
وقتی دانای روشن نفس
از
تصمیم پادشاه مبنی بر گوشه گیری و عبادت آگاه شد،
به
پرخاش
گفت:
مذهب
یعنی
خدمت به خلق
و
نه
بازی با تسبیح و سجاده و دلق

سؤال

سعدی
 در
این بیت شعر،
دیالک تیک نمود و ب
(پدیده و م )
را
به
 شکل دیالک تیک سلطنت ظاهری و طریقت ب ، دیالک تیک تسبیح و سجاده و دلق و خدمت به خ بسط می  دهد و نقش تعیین کننده را از آن ب  (م ، ط  و خ ) می داند.

جواب

سعدی
 در
این بیت شعر،
دیالک تیک نمود و بود
(پدیده و ماهیت)
را
به
 شکل دیالک تیک سلطنت ظاهری و طریقت باطنی، دیالک تیک تسبیح و سجاده و دلق و خدمت به خلق بسط می  دهد و نقش تعیین کننده را از آن بود (ماهیت، طریقت و خدمت) می داند.

اگر
مارکس و انگلس و لنین
هم
بودند،
همین نظر سعدی
را
ابراز می کردند.

البته
سعدی
بسان مارکس
برای تأکید بر نقش تعیین کننده ماهیت
پدیده و نمود
را
هیچ
می داند.

این ترفند همیشگی سعدی است.

وقتی
سعدی
 قصد ستودن پادشاه کریه المنظری
 را دارد،
سیرت او
 را
چنان مطلق می کند که برای صورت
ارزشی برابر با هیچ و پوچ می ماند:

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر، سیرت زیبا بیار!

بدین طریق
 صورت زشت مرئی پادشاه
زیر سیرت نامرئی کذایی او
پنهان می ماند
و
 کسی جرئت نمی کند
بپرسد
 که
 شاعر ظاهرپرست
چگونه به سیرت نامرئی وقوف
پیدا کرده است؟

سعدی اکنون با یک تیر دو نشان می زند :
اولا
سلطنت
را
مغایر با طریقت نمی داند،
ثانیا
طریقت
را
به
 تسبیح و سجاده و دلق
نمی داند.

بدین طریق، پادشاه می تواند همزمان هم اهل دنیا باشد و هم اهل دین.

اما
اهل طریق،
علیرغم داشتن سمبل های طریقت (تسبیح و سجاده و دلق) و عزلت و ریاضت،
مشکوک به عوامفریبی، تظاهر به زهد، ریاکار و فریفته نان وقف قلمداد می شوند.

حافظ
 ایده ای
ندارد
 که
 در
کارخانه تئوریکی سعدی
سوهان نخورده باشد.

بیت شعر «طریقت به جز خدمت خلق نیست!»
 را
حتی
سگان ولگرد کوچه و برزن
ازبر می دانند:
بیت شعری ظاهرا چپگرا، خلقی، جهانگرا و انقلابی!

با جهانگریزی و عزلت گزینی که نمی توان جامعه را تغییر داد.

 
اما
زیبائی احکام سعدی و حافظ،
به
زیبائی دختران پلی بوی می ماند،
فقط ظاهرشان زیبا ست.

سعدی در نبرد علیه اهل طریقت،
علاوه بر البسه طبقاتی خود،
مفاهیم و مقوله های فکری خود
 را
 نیز
از
 خود
دور می کند،
 آن سان که او را دیگر نمی توان باز شناخت.

سعدی تا مغز استخوان محافظه کار و ضد انقلابی،
 ناگهان
از
«خدمت به خلق»
 سخن می گوید.

فریب مفهوم «خدمت به خلق» سعدی را نباید خورد.

مفاهیم انتزاعی را باید نخست جامه مشخص پوشاند و بعد معنی کرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر