۱۳۹۸ دی ۲۸, شنبه

سیری در شعری از ناصر اجتهادی (۷)

 
تحلیلی
از
شین میم شین
 
مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است
بس که این ملت خر است

حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
 
مغزها له شد به زیر سُم ملایان قم
وای در عصر اتم
صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است!
بس که این ملت خر است.
 
هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند
جان ما را سوختند
حرف حق این روزها گویی گناه منکر است
بس که این ملت خر است
 
مملکت افسوس برگشته به صدها سال پیش
حرف عمامه است و ریش
گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است.
بس که این ملت خر است
 
ما که می‌دانیم حال شیخ ها در حجره‌ ها
وای بر احوال ما
کز تف همدرس ها ماتحت شان دائم تَر است
بس که این ملت خر است
 
 
معنی تحت اللفظی:
 
ما
به
وضع و حال شیوخ در حجره ها واقفیم.
کسب و کارشان لواط است.
وای بر احوال ملت خر ما.
 
شاعر
روحانیت شیعی
را
مشتی همجنسباز
تصور و تصویر می کند
که
از قضای بد به قدرت رسیده اند.
 
از
 قضا 
آتش عنگلاب اسلامی
هم
با
دادن همین نسبت به خمینی
جرقه خورد.

بی اعتنا به صحت و سقم این کسب و کار شیوخ
هدف شاعر
تحقیر اخلاقی روحانیت
از
سویی
و
تحقیر ملت 
از
سوی دیگر
است
که
تن به ریاست آنان داده است.

۱
 
ما که می‌دانیم حال شیخ ها در حجره‌ ها
وای بر احوال ما
کز تف همدرس ها ماتحت شان دائم تَر است
بس که این ملت خر است
 
سکس
در
ایده ئولوژی طبقات اجتماعی مرتجع واپسین
به
دلایل مختلف
مذهب دیگری
است.
 
سکس
استیل زیست اعضای طبقات اجتماعی واپسین است.
 
روحانیت مسیحی
نیز
دستکمی از روحانیت شیعی
ندارد.
 
به
همین دلیل
کلیسای کاتولیک
تحت فشار  شدید افکار عمومی  
قرار گرفته است.

سانترالیزاسیون سکس مکانیکی 
در
ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین
دلایل اوبژکتیو و سوبژکتیو
دارد.

یکی از دلایل اوبژکتیو سانترالیزاسیون سکس
زندگی انگلی این جماعت
است.

کار مادی
منبع لایزال لذت اصیل 
از
سویی
و
سرچشمه معنای زندگی
از
سوی دیگر
است.

اعضای طبقات اجتماعی واپسین
جای خالی کار مادی
را
با
عملیات مکانیکی سکس با هر چیز و هر کس پر می کنند.
 
۲
ما که می‌دانیم حال شیخ ها در حجره‌ ها
وای بر احوال ما
کز تف همدرس ها ماتحت شان دائم تَر است
بس که این ملت خر است
 
دلیل دیگر سانترالیزاسیون سکس در میان اعضای طبقات اجتماعی واپسین 
 خالی بودن جای خرد کل اندیش
است.
 
برای درک و توضیح این الترناتیو
باید
دیالک تیک غریزه و عقل
را
در
نظر 
گرفت:
جای خالی عقل
توسط اعضای طبقات اجتماعی واپسین 
با
غریزه
(خور و خواب و خشم و جنگ و جنایت و سادیسم و مازوخیسم و شهوت)
پر می شود.
 
مسئله مهم در دیالک تیک غریزه و عقل،
نقش تعیین کننده غریزه قدر قدرت پایان ناپذیر و اشباع ناپذیر
است.
 
موجود زنده
از
ارضای حوایج غریزی
سیر نمی شود.
 
غریزه
فقط
سکس 
نیست.
 
اگر
به
سفره های رنگین و سنگین اجامر جماران
دقت شود،
محتوای مفهوم «خور» سعدی
بهتر آشکار می گردد.
 
تغذیه اشرافیت فئودال و روحانی
نه
تغذیه به نیت تغذیه 
بلکه
تغذیه به نیت لذت
است.

به
همین دلیل 
غذای خورده شده
را
چه بسا
بالا می آورند
تا
مجددا
بخورند و لذت ببرند.

سکس
هم
برای اعضای طبقات اجتماعی واپسین،
به 
نیت رفع نیاز 
نیست.
به
نیت لذت
 است.
 
سکس
اصولا و اساسا
زمانی 
سکس است که مبتنی بر عشق باشد.
 
اعضای طبقات اجتماعی واپسین 
اما
سلب آدمیت شده اند و توان عشق ورزی به طور کلی ندارند.
 
در
نتیجه
سکس
سلب سکسیت می شود.
به
عملیات مکانیکی لذت بخش عاری از احساس و عاطفه و روح
استحاله می یابد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر