۱۳۹۸ بهمن ۱۰, پنجشنبه

سیری در شعری از ناصر اجتهادی (۱۱)

 
تحلیلی
از
شین میم شین
 
مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است
بس که این ملت خر است

حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
 
مغزها له شد به زیر سُم ملایان قم
وای در عصر اتم
صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است!
بس که این ملت خر است.
 
هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند
جان ما را سوختند
حرف حق این روزها گویی گناه منکر است
بس که این ملت خر است
 
مملکت افسوس برگشته به صدها سال پیش
حرف عمامه است و ریش
گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است.
بس که این ملت خر است
 
ما که می‌دانیم حال شیخ ها در حجره‌ ها
وای بر احوال ما
کز تف همدرس ها ماتحت شان دائم تَر است
بس که این ملت خر است
 
شیخ ریقوئی که دائم بود دنبال لواط
در پی فور و بساط
با فلانِ پاره‌ اش، امروز یک شیر نر است
بس که این ملت خر است
 
وانکه خیک گنده‌ اش پر بود دائم از عرق
چونکه برگشته ورق
پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است
بس که این ملت خر است
 
معده‌ی هر شیخ چون پر می‌شود از مال مفت
می‌شود گردن کلفت
چشم ها انگار کور و گوش ها گویی کر است
بس که این ملت خر است
 
مملکت نابود شد با نقشه بیگانگان
های ای دیوانگان
ریده بر این مملکت این شیخ پشمالوی خوک
با گروهی کله پوک
هر یکی از دیگری ابله‌تر و جا کش‌تر است
بس که این ملت خر است
معنی تحت اللفظی:
ای دیوانگان
با
 دسیسه اجانب،
کشور نابود شد.
شیخ  پشمالوی خوک با مشتی کله پوک ابله و جاکش
بر کشور تر زد.
برای اینکه ملت خر است.
 
شاعر
در این بند شعر
تخریب کشور در اثر روی کار آمدن روحانیت کثافت
را
توطئه بیگانگان
می داند.
 
این
بدان معنی است
که
شاعر 
روحانیت
را
نوکر اجنبی 
می داند.

مشخصه مشترک این شعر شاعر با شعر مشروطه
همین است.

در
شعر مشروطه
نیز
همین تصور
به
چشم می خورد.
 
این اما به چه معنی است؟
 
۲
مملکت نابود شد با نقشه بیگانگان
های ای دیوانگان
ریده بر این مملکت این شیخ پشمالوی خوک
با گروهی کله پوک
هر یکی از دیگری ابله‌تر و جا کش‌تر است
بس که این ملت خر است
 
واقعیت این است
که
هیچ طبقه حاکمه ای در هیچ جامعه ای
به
تنهایی
حاکم نمی شود.

یعنی
هر حاکمیتی در هر جامعه
دیالک تیکی از ملی و بین المللی
دیالک تیکی از داخلی و خارجی
است.

بدون حمایت امپریالیسم
طبقه حاکمه جدید
نمی توانست به قدرت رسد.

این اما به معنی هیچکارگی و هیچ وارگی قطب ملی دیالک تیک ملی و بین المللی
و
قطب داخلی دیالک تیک داخلی و خارجی
نیست.

در
دیالک تیک داخلی و خارجی 
نقش تعیین کننده
از
آن قطب داخلی
است.

هر قدرت بیگانه ای
حتی
 برای تسخیر کشوری
 به
 متحد داخلی 
(ستون پنجم)
نیاز دارد.

از
دیالک تیک
گریز و گزیری 
امکان پذیر نیست.
 
سؤال 
این است که چرا و چگونه ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ بورژوایی ـ سنتی
رژیم انقلاب بورژوایی سفید
را
مغلوب ساخت؟
 
انقلاب سفید
انقلابی 
بود
 که 
تحت سرکردگی ارتجاع (ضد انقلاب)  ملی و بین المللی
(دربار و امپریالیسم)
پیروز شد.
 
همیشه
قضیه
از
همین قرار است:
جلاد هر انقلابی
جبرا و بالاجبار
به
مجری وصایای انقلاب مغلوب
مبدل می شود.

دربار و امپریالیسم
جلاد جنبش انقلابی تحت رهبری حزب توده بوده اند.

به
همین دلیل
انقلاب سفید
بدون شرکت فعال توده
پیروز شد.

به
 توده 
فونکسیون حمایت و هورا 
محول شد.

ضمنا
حزب توده غرقه در خون
به
طرز سیستماتیک و پیگیر
تعقیب و تخریب شد.


در
نتیجه
روشنگری علمی و انقلابی
برای حمایت از انقلاب ضد فئودالی سفید
صورت نگرفت.
در
ضمن
از
روحانیت و مذهب
حمایت ضمنی
به
عمل آمد.

آن سان 
که
ارتجاعی فئودالی ـ روحانی - خرده بورژوایی ـ بورژوایی ـ سنتی
نهادهای خود
را
مدرنیزه کرد
و
بر
دژهای انقلاب بورژوایی سفید
حمله ور شد
و
با
حمایت ضمنی امپریالیسم
به
قدرت رسید
و
فاجعه آغاز شد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر