۱۳۹۸ بهمن ۳, پنجشنبه

سیری در شعری از ناصر اجتهادی (۹)

 
تحلیلی
از
شین میم شین
 
مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است
بس که این ملت خر است

حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است
بس که این ملت خر است
 
مغزها له شد به زیر سُم ملایان قم
وای در عصر اتم
صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است!
بس که این ملت خر است.
 
هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند
جان ما را سوختند
حرف حق این روزها گویی گناه منکر است
بس که این ملت خر است
 
مملکت افسوس برگشته به صدها سال پیش
حرف عمامه است و ریش
گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است.
بس که این ملت خر است
 
ما که می‌دانیم حال شیخ ها در حجره‌ ها
وای بر احوال ما
کز تف همدرس ها ماتحت شان دائم تَر است
بس که این ملت خر است
 
شیخ ریقوئی که دائم بود دنبال لواط
در پی فور و بساط
با فلانِ پاره‌ اش، امروز یک شیر نر است
بس که این ملت خر است
 
وانکه خیک گنده‌ اش پر بود دائم از عرق
چونکه برگشته ورق
پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است
بس که این ملت خر است

معنی تحت اللفظی:
همان کسی که شکم گنده اش همیشه از عرق پر بود،
اکنون که ورق برگشته،
در
نظر خلایق
برتر از پیغمبر شده است.
دلیلش خریت ملت است.
 
 
شاعر
در 
این بند شعر
به
افشای تزویر و تظاهر و ریای روحانیت کثافت می پردازد:
روحانیت
(روح الله خمینی و امثالهم)
که
همیشه سرگرم باده خواری و خوشگذرانی و عیاشی بوده اند،
اکنون
در
اثر برگشت ورق
در
انظار و افکار عمومی
به
مقامی برتر از پیامبر
رسیده اند.
 
 
در این بند شعر شاعر
خط فکری فریدون توللی در شاهکار انتقادی اش تحت عنوان التفاصیل
طی می شود.

روحانیت 
در
مجموع
در
جامعه
بدنام بوده است.

این 
طبقه حاکمه
(اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری)
است
که
ورق
را
برمی گرداند
و
به
روحانیت بدنام
محبوبیت و مشروعیت
می بخشد
تا
جامعه
را
به
عقب 
برگرداند.
 
همه کاره در همه جوامع طبقاتی
همیشه
طبقه حاکمه 
است.
 
شاعر
در
مفهوم «برگشت ورق»
برگشت جامعه به عقب
را
نیز
خواه و ناخواه، آگاه و ناخودآگاه
تبیین می دارد.
 
طبقه حاکمه کثافت و مرتجع
با
محبوبیت و مشروعیت بخشیدن به روحانیت نکبت و کثافت
از
مذهب
به
مثابه فرم محض  
(به مثابه پوسته بی هسته)
بهره برمی گیرد.

ما
در
بحث هایی 
که
قبل از پیروزی عنگلاب اسلامی
 با 
بچه بورژواها
داشته ایم
همین حقیقت امر
را
بر زبان می راندند.
 
آنها
مذهب
را
بهترین بدیل برای هر ایده ئولوژی دیگر
می دانستند.
 
استفاده اوپورتونیستی از افکار مذهبی برای تهییج، بسیج و تشکل توده عقب مانده
به
معنی صرفه جویی در انرژی و نیروی برای تسخیر «دل و دین» توده
بوده است.

چنین کردوکاری
فقط
از
عهده طبقات اجتماعی مرتجع
برمی آید
که
برای حقیقت عینی و پیشرفت جامعه
تره 
حتی 
خرد نمی کنند.

یعنی
به
دنبال منافع آنی خویش
اند
و
نه
به
دنبال منافع استرتژیکی جامعه.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر