۱۳۹۷ دی ۲۷, پنجشنبه

مسئله اساسی فلسفه (۲)


پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان
شین میم شین

۱۴
·      در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، فرمولبندی های مختلفی از مسئله اساسی فلسفه صورت گرفته اند که به لحاظ محتوا همترازند.
·      اما از دقت و ظرافت متفاوتی برخوردارند.

۱۵
·      انگلس، مسئله اساسی فلسفه را به مثابه مسئله رابطه میان تفکر و وجود و یا روح و طبیعت تعریف می کند.
·      (انگلس،‌«فویرباخ»، ۲)

۱۶
·      اما باید توجه داشت که این تعریف در چارچوب انتقاد از هگل و فویرباخ صورت می گیرد و انگلس مفاهیم «تفکر» و «وجود» رایج در آثار آنها را به کار می برد.

۱۷
·      وجود اینجا توسط انگلس به مثابه وجود مادی، به مثابه واقعیت عینی و یا ماده به کار می رود.

۱۸
·      از آنجا که مفهوم «وجود» نامعین است، چون آن می تواند هم شامل حال پدیده های مادی و هم شامل حال پدیده های فکری باشد و از آنجا که مفهوم «تفکر» شامل حال همه پدیده های فکری (مثلا احساس و ادراک) نمی شود، دقیقتر خواهد بود، اگر ما در چارچوب مسئله اساسی فلسفه، ماده و روح (شعور) را در مقابل هم قرار دهیم.

۱۹
·      چون مفاهیم «ماده» و «روح (شعور)» جامعترین و فراگیرترین مقوله های فلسفی اند و نمی توانند از مفاهیم دیگری نشئت گرفته باشند، پس مسئله اساسی فلسفه، تنها از طریق مقابل هم قرار دادن آندو و از طریق توضیح رابطه متقابل آندو می تواند تعریف شوند.

۲۰
·      تاریخ تفکر فلسفی نشان می دهد که فقط دو راه حل برای مسئله اساسی فلسفه وجود دارد:

الف
·      یا ماده بر روح (شعور) مقدم قلمداد می شود

ب
·      و یا روح (شعور)»  بر ماده مقدم قلمداد می شود.

۲۱
·      از این رو ست که در تمامی تاریخ فلسفه، فقط دو جریان اصلی و مستقل فلسفی، یعنی ماتریالیسم و ایدئالیسم، به وجود آمده است.

۲۲
·      دوئالیسم، که ماده و شعور را دو جوهر مستقل و غیروابسته به یکدیگر می داند، از توضیح انطباق روح (شعور) با ماده (که خود را در شناخت جهان مادی بوسیله انسان و در کردوکار عملی او نشان می دهد) عاجز می ماند و برای توضیح این حقیقت امر دست به دامن فرضیه های من در آوردی می شود:

الف

·      دوئالیسم یا ادعا می کند که تنظیمگر این انطباق خدا ست 
      (دکارت)

ب
·      و یا در زیر پرچم اوکی ژنالیسم، ادعا می کند که خدا در هر تغییر وارد عمل می شود و انطباق را بوجود می آورد.
·      (گولینچ)

پ

·      و یا دست به دامن هارمونی از قبل تعیین شده می شود.
·      (لایب نیتس)

۲۳
·      ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی در فرم های نمودین مختلف خود و در چارچوب امکانات تئوریکی خود، به مسئله اساسی فلسفه ـ اصولا ـ پاسخ درست می دهد و عناصر مهم یک راه حل علمی جامع برای آن را به وجود می آورد.

۲۴
·      این امر، بخصوص در مورد ماتریالیست های انگلیس و فرانسه و فویرباخ صادق است.

۲۵
·      آنها ماده را مقدم بر روح (شعور) می دانند و روح (شعور) را محصول جسم انسانی قلمداد می کنند و بنا بر محتوای آن روح (شعور) را انعکاس جهان مادی می دانند.

۲۶
·      اما نظرات آنها راجع به طبیعت روح (شعور) و فونکسیون آن ساده و مکانیکی بوده و آنها به سبب سطح نازل توسعه علوم طبیعی در آن زمان، هنوز نمی توانند به شناخت کیفیت خاص روح (شعور) نایل آیند.

۲۷
·      از آنجا که آنها قادر به درک ماتریالیستی حیات اجتماعی نبوده اند و در این عرصه سرانجام در ایدئالیسم فرومانده اند، راه حل آنها برای مسئله اساسی فلسفه به عرصه معینی از واقعیت عینی، یعنی به طبیعت محدود مانده است.

۲۸
·      آنها بنا بر درک کلا غیردیالک تیکی و متافیزیکی خود، روح (شعور) را عمدتا به مثابه بازتاب منفعل ماده می پندارند و تأثیر برگشتی فعال روح (شعور) بر جهان مادی را به اندازه کافی در نظر نمی گیرند.

۲۹
·      ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی در حل مسئله اساسی فلسفه راه درست ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی را ادامه می دهند و در ضمن بر نقاط ضعف و معایب و نواقص آن غلبه می کنند و برای اولین بار جامعترین، فراگیرترین، پیگیرترین و قاطعانه ترین پاسخ به مسئله اساسی فلسفه را ارائه می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر