۱۳۹۷ دی ۱۷, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۸۲۰)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
در تاریخ ایران
 کنفرانس گوادلوپ 
که
 از چهارم تا هفتم ژانویه ۱۹۷۹ (۱۴ تا ۱۷ دی ماه ۱۳۵۷) در جزیره گوادلوپ برگزار شد از اهمیت بزرگی برخوردار است.
در این کنفرانس که با شرکت رهبران چهار کشور غربی(ایالات متحده آمریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه) تشکیل شده بود آنها با اذعان به این واقعیت که با توجه به انقلاب ضد امپریالیستی و ضد سلطنتی توده های مردم علیه رژیم شاه، دیگر امکان بر سر کار نگاه داشتن شاه بر سر قدرت وجود ندارد، به قول ژیسکار دستن رئیس جمهور آن زمان فرانسه، کارتر "زنگ خاتمهٔ حکومت شاه" را به صدا در آورد.
در کنفرانس گوادلوپ بود که چهار قدرت بزرگ امپریالیستی شرکت کننده در این کنفرانس از میان آلترناتیوهای مختلف برای جانشینی سلطنت پهلوی، دار و دسته خمینی را برای حفظ سیستم سرمایه داری وابسته در ایران بر گزیده و راه قدرت گیری این دار و دسته را آماده کردند. با افشا شدن مذاکرات بازرگان و بهشتی و موسوی اردبیلی با دیپلمات‌های آمریکا از جمله سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در زمان شاه و همچنین مذاکرات خمینی و اطرافیانش از جمله امثال قطب زاده و بنی صدر و یزدی در نوفل لوشاتو با رمزی کلارک و ماموران آمریکایی و نامه شخص خمینی به کارتر، معلوم شد که آنها سه شرط آمریکا را پذیرفته اند که عبارت بودند از حفظ ارتش (که در آن زمان به اسم ارتش شاهنشاهی نامیده می شد)، برقرار کردن صدور نفت (که با اعتصاب کارگران شرکت نفت دچار اخلال شده بود) و سرکوب کمونیست‌ها و همه آزادیخواهان کشور.
به این ترتیب قدرت های امپریالیستی برای حفظ منافع خود در ایران، حاکمیت سیاسی را از رژیم شاه گرفته و به دار و دسته‌ خون آشام دیگری تحویل دادند که در چهل سال گذشته در جنایت علیه مردم ایران از هیچ دنائتی کوتاهی نکرده اند.

هنر و واقعیت

۱
ممنون.
شعر فرم است.
مثل قابلمه است.

۲
مهم محتوای شعر و قابلمه است.

۳
شعر سپید و یا سنتی فرقی نمی کند.

۴
شاعر حکیم نیست.
نظریه پرداز نیست.

۵
شاعر انعکاسات محیط پیرامون در آیینه روح خود را به شعر می کشد.

۶
در این شعر مینو
جهنم جماران انعکاس می یابد

۷
شاعر و یا راوی شعر
علیرغم زیبایی چشمگیر
تنها ست.

۸
می تواند هر روز مطلبی از دایرة المعارف روشنگری بخواند
مفهومی بیاموزد
بیندیشد
هماندیشی کند
بستیزد
رشد کند و رشد دهد.

۹
اما
چه کند.

۱۰
قلم به دست طبقه حاکمه فاشیست و فوندامنتالیست است

۱۱
اعضای طویله جماران
تربیتی فاشیستی ـ فوندامنتالیستی می یابند:
زن به عنوان زباله جا زده می شود:
محتاج عقل کلی به نام مرد از هر نظر مادی و فکری و روحی و روانی

۱۲
در این شعر همین عندیشه فاشیستی تبیین می یابد:
زن بینوا حتی به دوستت دارم مجازی رضایت دارد.
خشنود از ان است که بدون گذاشتن اندام خود در اخیتار مرد عیاش
سلامش می کنند و منتظر سلامش می مانند
تا
مشتی دروغ اروتیکی تحویلش دهند

۱۳
در این شعر
جامعه شناسی زن
تبیین می یابد.

اندکی اندر باب دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت (عین و ذهن)

۱
در عرصه تئوری شناخت (باورها) تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت (عین و ذهن) اوبژکت (عین) است.
چون محتویا شناخت مثلا سیب
در خود سیب است.
در ترکیب شیمیایی سیب است
و
نه
در ذهن شناسنده

۲
نمی توان اراده کرد و باور بورژوایی را با باور پرولتری جایگزین ساخت.

۳
برای بر آمدن از عهده چنین امری
باید نخست پرولتر شد:
وجود
تعیین کننده شعور است

۴
روبرت اون کمونیست اوتوپیکی
بخش اعظم عمر خود را صرف سخنرانی به سرمایه داران کرد تا آنها را قانع کند که کمونیسم بهتر از کاپیتالیسم است.

۵
انقلابی بزرگ اروپا
حتی مدل جامعه کمونیستی را تهیه کرد.

۶
در اتحاد شوروی
بورژوازی را خلع ید کردند.

۷
جامعه از طبقه متوسط حتی تهی شد.

۸
با این حال
یکشبه اولیگارش های بی رحم روییدند و جامعه را به جهنم مبدل ساختند

۹
یک میلیون کودک روسی خرید و فروش شدند و خودفروش شدند

آدم ها از دید اینها ماورای طبقاتی اند.

۱
به نظر اینها همه می توانند نگاه واحدی کسب کنند
اگر بخواهند.

۲
ولی قضیه پیچیده تر از این است.

۳
تعیین کننده شعور
وجود است.

۴
تعیین کننده طرز تفکر
طرز تهیه نان سفره است.

۵
به همین دلیل
حقیقت
برای انگل
با
حقیقت
برای زحمتکش
دو چیز مطلقا متفاوت و حتی متضادند.

۶
کشف و قبول حقیقت
دلبخواهی نیست.
طبقاتی است.

هی
مش برتراند

۱
کتاب فرم است و قابلمه است.

۲
کتاب داریم تا کتاب

۳
کتاب هم می تواند وسیله استحمار خلایق شود
یعنی خر پروری کند

۴
و هم می تواند وسیله تنویر و تعالی خلایق شود
یعنی خریت زدایی کند و آدم پروری

۵
کتاب های هستند که
مملو از زهر محض اند
و
نخواندن شان بهتر از خواندن شان است
و
به درد اجاق در سرمای زمستان می خورند

۶
در طویله جماران
از این زباله ها
در تیراژ های میلیونی چاپ و توزیع شده است.

۷
کسانی که این زباله ها را در مدارس و دانش کاه ها و مجالس و حوزه ها خوانده اند
حتی
عرعر را از یاد برده اند.

لازم نکرده
برای همه بمیری

۱
سعی کن زنده بمانی

۲
چون
مرگ
به آرمان و آرزوی دشمنان دشنه به دست بشریت مبدل شده.

۳
در همین بین النهرین
د این مدت کوتاه
از
جورج ابن جورج تا ترامپ ابن ترامپ
۲ میلیون نفر نفله شده اند.

۴
هنر
زنده ماندن است
در
عصر یاجوج و ماجوج
نه
مردن

ای جماعت جمع اولون ایغ بیغ صداسین قطع ائدین
لام زبر لیم جیم زبر جیم پایدار اولسون گرک

۱
مدرسه حقیقی
نه
مدرسه مدل غربی
بلکه همان حوزه عرعریه است.

۲
مدارس مدل غربی هم دیری است که
ماهیتا
به حوزه تبدیل شده اند.

۳
فریب تابلوی آنها را نباید خورد.

۴
دیروز حریفی که از این مدارس فارغ التحصیل شده بود
می گفت:
۴۰ سال است که زیر پرچم کمونیسم زندگی می کنیم.

۵
در قاموس این علامه
خمینی
و خامنه ای و جنتی و مصباح و کوسه و غیره
کمونیست های دو آتشه اند.

۶
هی
سقوط به قهقرا
کجایی؟

این
 جریانی فاشیستی است.

۱
جریانی پان ترکیستی است:
اعضای این جریان
سودای تشکیل ترکستان بزرگ در مقیاس جهانی در سر خالی از مغز خود دارند.

۲
فلاسفه بورژوایی واپسین
مثلا آرتور شوپنهاور
معلم نیچه
انجمن گرگ ها و درندگان دیگر 
 را 
بهترین سرمشق برای جامعه ایدئال خود 
محسوب می دارند.

۳
این جریان تروریستی ـ فاشیستی
الاغ های آذربایجان را هم تحت تأثیر قرار داده اند.

۴
سخن آذری های خر
شده دیار مادری و زبان مادری
آذریابجان را هم از فرط خریت آزربایجان می نویسند
و یاشاسین آزربایجان
عرعر می کنند.

۵
همه انرژی و نیروی این جماعت خرتر از خر
صرف تبلیغ تجزیه از ایران و ترکیب با ترکیه می شود.

۶
آذربایجانی که روزی دیار انقلاب و ترقی و تفکر و تعالی بود
دیگر فرقی با طویله ندارد.

۷
حتی با ذره بین نمی توان
اندیشنده ای در دیار جوانشیرها و ابراهیمی ها و علی موسیوها و سلطان زاده ها پیدا کرد.

هی
اخوی

۱
ماه آیینه است
و
عکس خر
 را
تا زمانی که زنده است و جلویش ایستاده است
منعکس می کند.

۲
نه
زمانی که مرده است و زیر بتون و سنگ و سیمان چال شده است.

۳
فضانوردان امریکایی
اما
شیاری را پیدا کردند که دال بر حقیقت و حقانیت خرافه شق القمر بود

۴
البته هنوز نمی دانستند که بر کره قمر
هر سال حداقل ۲۸۰۰ کمیت اصابت می کند
و اندام ماه
از سرتاپا
زخمی و چاله چوله است
و
هوای ماه
خنجرستان است

۵
هر ذره غبار ماه
خنجری به طرز الکترواستاتیکی بار دار است

۶
دلیل از کار افتادن سفینه قبلی جمهوری خلق چین
همین غبار مسلح ماه بوده است.
 
۷
اگر به ماه رسیدی
زره ضد ضربه بپوش تا از مهلکه مرگ در امان باشی

اندکی اندر باب جمهوری خلق چین

۱
جمهوری خلق چین
اساسا
سوسیالیستی است
و
تحت فرمان حزب کمونیست چین است.
 
هژمونی را نباید دستکم گرفت.

۲
سمتگیری جمهوری خلق چین
غلبه بر عقب ماندگی اقتصادی
تأمین تمامیت ارضی  
(قرارداد حزب کمونیست چین با خلق)
و
 توسعه همه جانبه نیروهای مولده
 (فرمان اکید کلاسیک ها در مانیفست)
و
 شروع به ساختمان سوسیالیسم 
است.

۳
سیاست خارجی چین
روی دیگر مدال سیاست داخلی آن است

۴
هدف
استحاله به ابرقدرتی جهانی و حذف امپریالیسم آمریکا از مقام سرکردگی جهانی است.
این طرح عمری به قدمت عمر جمهوری خلق چین دارد.
در زمان مائو طرح شده ست.

۵
پروژه غول اسای جاده ابریشم
نشاندهنده معراج جمهوری خلق چین
از کشوری نیمه مستعمره ـ نیمه فئودال به بزرگ ترین قدرت سوسیالیستی جهانی است.

۶
اگر 
این خط مشی حزب کمونیست چین
 پیروز شود و با جنگ جهانی سوم قطع نگردد
گذار گلوبال به سوسیالیسم امکان پذیر خواهد شد.
قرن ۲۱ قرن جمهوری خلق چین خواهد شد.

۷
احتمالا در سخنرانی شی
رهبر جمهوری خلق چین
این مسئله مطرح شده است.

۸
ما هنوز نخوانده ایم
ولی شروع به تحلیلش کرده ایم

چپ چپکی

۱
چپ
در طویله جماران
از
دیرباز
چپ فاشیستی است.

۲
ضد توده ای است.

۳
خود فوندامنتالیسم هم چپ است.

۴
طرفدار حکومت عدل سید علی است.

۵
هوادار مستضعفین است.

۶
فاشیست ها در اروپا هم طرفدار حکومت کارگری اند.

۷
حتی داس و چکش بر عندام خود حکاکی و نقاشی کرده اند

۸
ضمنا
شعار می دهند
ما هستیم خلق

۹
ما هستیم طبقه کارگر

تأملکی در شعر مینو

الف
دوست داشتن را آن رفیق مجازے به من
آموخت او ڪہ نہ با رنگ صدایم
آشناست نہ با برق نگاهم و
نہ با گرمی دستانم...

۱
همسایه ما
مش صغری باسواد
می گفت:
«مردها
حتی
به سگ
طمع می کنند.»

۲
ضمنا
آنچه خوبان
همه
دارند
مینو شاعر
تنها دارد.

۳
آدم باید کور و خر باشد که دوستدار مینو نباشد.

۴
ضمنا
دوست داشتن
که فقط به دلیل تجلیات صدا و نگاه و دست حریف نیست.

۵
دوست داشتن مینو می تواند به دلیل شعریت شعر او باشد.
البته اگر کسی یافت شود
که
اعتنایی به شعر و شعار و شعور کسی داشته باشد.

۶
حریف حتما
«عا»شق عکس زیبای مینو شده است.

۷
ما در عصر عکس به سر می رویم

ب
بی هیچ چشمداشتی احوالم را میپرسد
و بــہ انتظار ســلام دوبــاره ام
مینشیند تا خلوت ایــن دل
زنگار گرفتہ را با کلمات
پر محبتش بشکند

۱
حریف علاف است
مش مینو

۲
ضمنا
همین کارهای فرمال و فرمالیته
را
با مینوان دیگر هم می کند.

۳
تازه
احوال پرسی الکی و کشکی کسی
به چه درد مینوان می خورد؟

پ
اوهمان است ڪہ صدایش بادل خاموشم
هم آهنگ است
دوستش دارم بہ اندازه
ذره ذره تنهایم و نهایت احساس
خشڪیده ام و او همان است
ڪه به دل ساده ام فهماند
و دوست داشتن چقدر
زیباست
دوستت دارم دوست مجاز

۱
دوستش دارم بہ اندازه
ذره ذره تنهایم و نهایت احساس
خشڪیده ام

این جمله غلط است:

۲
ذره ذره تنهایم
بی معنی است.

۳
ویرایش: 
به اندازه ذره ذره دل تنهایم

۴
به اندازه احساس خشکیده ام

این ادعا
به لحاظ منطقی معیوب است:
کسی که چشمه احساسش خشکیده
هرگز ادعای دوست داشتن حریفی را نمی کند.
 
شاید اصلا نتواند حرف بزند
چه رسد به اینکه شعر بسراید.

از 
«منظومه به شهریار»
نیما یوشیج
 
داستانِ زندگیِ من به هیچ آیین نخواهد شد جدا از حسرتِ تشویش‌زایِ من
من از آن‌دم که به ترکِ کلبه‌ی خُردِ پدر گفتم
وز همه آن خوش‌زبان افسانه‌گویان تن جدا کردم،
دل قرینِ هر بلا کردم

ساغری بر لب نیاوردم که زهری تعبیه درآن نبوده‌ست
آب‌خور سویی نبردم که نه‌سرگردانی از آن جُست مایه
سنگی از جا بر نیاوردم که باشد خانه‌ام را اولین پایه

دیدی
ای دل
آخرِ آن مشکین‌سرِ زلفش چه بندی بود
در گلستان، خون به دل می‌خورد گل، گر نوش‌خندی بود

مژده‌اش می‌بردم از صبحِ طلایی،
گفت:
«اینک بَس»

قصه‌ها کان مرغِ خوش‌خوان گفت رمزی از گزندی بود
چه خطربخش‌ست رویِ دلکشِ دریا

پایان

این شعر نیما
حاوی احکام معیوب است:

۱
به ترکِ کلبه‌ی خُردِ پدر گفتم
مصطلح نیست.

۲
خانه خرد پدر را ترک گفتم
مصطلح است.

۳
آخرِ آن مشکین‌سرِ زلفش چه بندی بود

این حکم نیما هم معیوب است

۴
ویرایش:
دیدی
ای دل
زلف آن مشکین‌سرِ زیبا
چه بندی بود؟

ما مسلمانیم
قبله مان یک گل سرخ
جانمازمان چشمه
مهرمان از نور.
ما وضو با تپش پنجره ها می گیریم
در نمازمان
جریان دارد شور
جریان دارد شعر

۱
چین را با هند مقایسه کن.

۲
کوبا را با آرژانتین .

۳
ویتنام را با تایلند و فیلی پین.

۴
شوروی را با روسیه یلسین و پوتین.

۵
آلمان و چکسولواکی و مجارستان و رومانی و آلبانی
را
با
ورثه های فعلی

۶
تا بلکه دریابی که تفاوت در این میان از چه قرار است.

۶
شوروی و کوبا و چین و ویتنام و آلمان و چکسولواکی و مجارستان و رومانی و آلبانی تازه در اول کار بوده اند.

تو از کجا می دانی ما در کشورهای سرمایه داری هستیم؟

۱
ضمنا محل سکونت آدم ها چه ربطی به نظرات انها دارد؟

۲
تو اصلا
به عخبار رسانه های غربی
گوش نمی دهی؟

تا اندکی به هوش آیی؟

۳
دیروز زنان هند
برای احزار حق رفتن به معبد
دست به تظاهرات خیابانی زده بودند.

۴
همان دیروز
سفینه فضایی چین کمونیست
در
کره ماه نشست.

۵
زنان همان چین
در صدد پیاده شدن در
معبد ماه
اند.

۶
عقل که هرگز نداشته اید.
مقل تان کجا ست؟

ای نابینایان بینوا؟

مرا با صلح هم آواز کنید
که دیگر، مرزها برایم زندان نباشند
صبا

۱
زنده باد مرزها
مش صبا

۲
درد روزگار ما
به رسمیت نشناسی مرزهای ملی است

۳
کشورها
بی کمترین اعتنایی به قانون ملل
اشغال می شوند و اشغال می شوند.

۴
چه بر سر افغانستان و عراق و لیبی و سومالی و سوریه آمده است.

۵
هر لاشخوری
در
سوریه
پایگاهی دایر کرده است و به لاشخورپروری اشتغال دارد.

۶
اگر
مرزهای ملی به رسمیت شناخته شده بود
عرعردوغان دیگر در سوریه عرعر نمی کرد
و
عرعرستان دختران باکره مردم را برای سکس با اجامر فوندامنتالیست روانه آنجا نمی ساخت

۷
سپاه فاشیستی سید علی
برای خود برو ـ بیایی برپا نمی کرد
و عزرائیل از آب گلالود
ماهی نمی گرفت

طبقه بندی خرکی نیمه دیگر جامعه (زنان)
 در
 طویله جماران جدید و جمکران قدیم

بر روی دختران در قدیم این طبقه بندی بود که
دختر بین ۹ تا ۱۰ سال
 را
خانمچه،
 
۱۲ تا ۱۳ ساله
 را
نوچه
 
از ۱۳ تا 1۱۵ ساله 
را
غنچه 
 
و
 از آن به بعد
 را
به ترتیب
گلچه
و 
بعد
گنده
می گفتند.

۱۷ تا ۱۸ ساله
 را
ترشیده
و
۲۰ سالگی به بعد 
را
پیر دختر
حساب می کردند
 که 
مگر مرد زن مُرده و مردان کامل و سالخورده باید به سراغ شان بروند.

اگر چه دختران ۱۰ - ۱۲ ساله فقیر هم به ازدواج مردان پیر در می آمدند.
بی گناهانی را مردان پیر هوسباز گرفته پس از چندی رهای شان ساخته و دیگری را می آوردند و اینان نیز به ازای محرومیت های پیش آمده و از لج خانواده که چنین بختی را برای شان فراهم کرده بودند
بعد از مدتی با این و آن سر و سری یافته و از در و بام دریچه خانه
به کفتر پرانی
با پسران محل نرد عشق می باختند.

(کفترپرانی یعنی خود نشان دادن از در و بام از آنجا که خانه های آن زمان غیر مشرف بوده و زنان و دختران هرزه (؟)
به هوای رخت پهن کردن و امثال آن
به پشت بام می رفتند و خودی نشان می دادند و اینکه کبوتر از بام باید پرواز داده شود)

(تهران قدیم - جعفر شهری)

آدمیزاد که جای خود دارد
حتی
جوجه پرنده ای
پروانه ای
مورچه ای
بی همه چیز
به دنیا نمی آید.

۱
قضیه بغرنجتر از تصورات ما ست.

۲
مثال:
جوجه دلاور شتر مرغ زیر آفتاب سوزان صحرا
به ضرب منقار دیواره بیضه را شکافت و از بیضه بدر زد و به راه افتاد.

۳
شغالی پشت سرش ظاهر شد.

۴
در طرفة العینی
جوجه ترفند استتاری اش را به خدمت گرفت و به صخره ای استحاله یافت.
این اطلاعات در ژن های جوجه جاگذاری شده اند.
در طول صدها هزار سال

۵
تعلقات طبقاتی مادر زادی اند.
موروثی اند.

۶
دشواری امر رهایش اجتماعی همین جا ست.

۷
با تعلقات طبقاتی
فیلترهای طبقاتی
در
برابر سیل انعکاس عین در ذهن
برپا می شوند
و
در صورت ارتجاعی بودن فرد
تفاله انعکاس را چه بسا به مغز می رسانند.

۸
اینکه رهبر حزبی مرتکب بدترین خطاها و خریت ها می شود
دلایل عینی ـ طبقاتی دارد.

۹
خریت و خطا
با فاکتورهای عینی و طبقاتی مشروط می شود.

۱۰
نوزاد با شیر مادر
روح
را
از آن خود می کند.
هگل

گذار از روح به ماده 
(تولد عیسی بن مریم)
و گذار از ماده به روح
 (تصلیب عیسی بن مریم)
 
۱
ممنون.
معیارهای شما سوبژکتیوند.

۲
هر چیزی
فرمی از نفوذ روح در ماده است.

۳
تبر = نیروی کار کارگر + آهن و چوب = مادیت یابی روح (اندیشه و تخیل و آرزو و عاطفه و احساس) = تجسم (جسمیت یابی) روح = عیسی بن مریم = مسیح و یا روح مطلق + گوشت و پوست و استخوان و خون و غیره = هر کالایی عیسی مسیحی است = دیالک تیک ماده و روح = وجود و شعور است = کار مرده است = سرمایه است = جسد عیسی بن مریم پس از خروج روح از تن

دیالک تیک فرد و جامعه

۱
انسان
به قول جوانشیر
فقط به عنوان انسان جامعه ای وجود دارد.

۲
روبینسون کروزه
افسانه و یاوه است.

۳
انسان
پس از خروج از عالم حیوانی
فقط به صورت اجتماعی می تواند ادامه حیات دهد.

۴
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری.
سعدی

۵
ابزار تولید در روند کار اجتماعی طی نسل های متمادی
تولید می شوند.

۶
به همین دلیل مهر انسانی و اجتماعی بر پیشانی شان می خورد.

۷
همین تراکتور
تاریخ درازی پشت سر دارد که نسل های متمادی ساخته اند.

۸
تراکتور
همان داس ابتدایی و کلنگ و بیل ابتدایی است که توسعه یافته است.

۹
بر پیشانی تراکتور
مهر نسل های متمادی خورده است.

تأملی در مفاهیم و احکام

الف
سرمایه
کار مرده است

۱
منظور مارکس از این حکم (جمله) چیست؟

۲
ما با دو نوع سرمایه سر و کار داریم:

الف
سرمایه ثابت

۱
مثلا عمارت کارخانه
ابزارهای کار
وسایل تولید (اوتوبوس و کامیون و تریلی برای حمل مواد خام و فراورده های تولیدی و کارگران)

۲
این
فرم از سرمایه
چیست؟

۳
ابزار تولید مثلا تبر چیست؟

۴
تبر = نیروی کار (نیروی جسمی و روحی و روانی و فکری) کارگر + چوب و آهن (مواد طبیعی) = دیالک تیک ماده و روح = دیالک تیک وجود و شعور = نتیجه نفوذ روح (اندیشه و عاطفه و احساس) در ماده (چوب و آهن و غیره) = تبر = طبیعت مادی انسانی گشته = ماده ای که مهر انسانی و اجتماعی بر پیشانی اش خورده است

۵
در تبر
کار کارگر
مادیت یافته است.
گذار روح به ماده

۶
در تبر
کار انسانی و یا اجتماعی
انسانیت زدایی و یا اجتماعیت زدایی شده است.
مرده است.

ب
سرمایه متغیر
دستمزد = میزان مواد حیاتی برای زیست کارگر بالفعل و بالقوه (کودکان کارگر)

پ
منظور از سرمایه در این هماندیشی = اضافه ارزش تلنبار و انبار شده = بخشی از نیروی کار کارگر که غصب شده است.
به صورت مثلا شمش طلا و یا قالی و یا املاک و مستغلات در امده است = کار مرده = کار مادیت یافته = چیز واره شده

حریف
سرمایه ارزش افزا نیست

۱
سرمایه به معنی دستمزد پرداخت شونده به کارگر = قیمت توافق شده ی نیروی کار
مرغی است که تخم دو زرده می گذارد:
یعنی بیش از ارزش خود ارزش تولید می کند = اضافه ارزش می زاید.

۲
سرمایه ثابت
مثلا کارخانه و ابزارهای کار و مواد خام
پس از نفوذ روح (نیروی کار کارگر)
ارزش و اضافه ارزش می زایند.

۳
سود تلنبار شده بورژوازی در هر صورت = ساعات کار کارگر که به ازای آن مزدی پرداخت نشده است = غصب نیروی کار کارگر = کار مولد بارور ساز
به قول درست شما

حریف
اما ای کاش در تفسیر ایده لوژی به جای "چیز" از واژه "رابطه" استفاده می شد

۱
چیز یک مفهوم فلسفی است.

حدس بزنید
کدام فیلسوف ایرانی
مفهوم چیز
را
توسعه داده
و
برای توضیح تولید به خدمت گرفته است؟

ضمنا
صدها  سال قبل از تولد مارکس
خدمت عظیمی 
به
تفکر بشری کرده است.

۲
قصد ما این بود که خصلت طبقاتی ایده لوژی را تبیین داریم.

۳
ایده لوژی = مجموعه نظرات در مجموعه زمینه ها = چیزی طبقاتی

۴
ایده لوژی رابطه نیست.

۵
ایده لوژی را ابنای بشر
با
شیر مادر
از ان خود می کنند
و
با
کفن و دفن
از شرش رهایی می یابند.

۵
ایده لوژی بچه فئودال
مادر زادی است
به همین دلیل گرفتن خرافه و خدا از دست آخوند و فئودال آسان نیست

۶
ایده لوژی بچه پرولتر هم به همان سان.
حریفی می گفت:
در ایام جوانی
پیش نانوای فقیر به حزب توده ایارن چپ نگاه کردم
و
از واکنش خشماگین نانوای فقیر به هراس آمدم.

۷
اینکه با خواندن و شنیدن مرثیه سایه در سوگ طبری
کسی بی اختیار اشک می ریزد
دلیل ایده لوژیکی دارد.

۸
ارواح خفته در اعماق وجود آن کس بیدار می شوند و آشوب به پا می کنند.

۹
این شور وشوق و اشک و آه و اندوه
ربطی به علم و فهم و فراست ندارند.

۱۰
روی مفهوم ایده لوژی باید کار عرقریز صورت گیرد.

۱۱
هر طبقه جامعه
ایده لوژی طبقتی خاص خود را دارد.
اگر زباله نشده باشد.

۱۲
تفاوت و تضاد ایده لوژی طبقه کارگر با ایده لوژی اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی
علمیت آن است.

۱۳
ایده لوژی های طبقات دیگر
چه بسا ضد علمی و ضد عقلی اند.

۱۴
عظمت و استثنائیت مارکسیسم ـ لنینیسم
همین جا ست که
علم و ایده لوژی
در ان واحد است.

ایده ئولوژی چیست؟

ایده ئولوژی چیزی طبقاتی است.

یعنی هر عضو هر طبقه جامعه
ایده ئولوژی خاص خود را دارد.

فقط لومپن ها
یعنی مثلا جنده ها و جاکش ها
ایده ئولوژی خاص خویش
 ندارند.

یعنی ایده ئولوژی طبقه حاکمه را دارند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر