۱۳۹۷ بهمن ۷, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۸۲۸)

 
 جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
عیرانی جماعت و فقر مفهومی مهیب

۱
دیکتاتوری به چه معنی است؟

۲
شما خیال می کنید که دیکتاتوری فحش خواهر ـ مادر است؟

۳
هر دولتی
نوعی دیکتاتوری است.

۴
دیکتاتوری
هم
می تواند دیکتاتوری اقلیت انگلی بر اکثریت مردم باشد
و
هم
می تواند
دیکتاتوری اکثریت مولد و زحمتکش مردم بر اقلیت انگل باشد

اولدوز و کلاغ ها

۱
منتقد اولدوز و کلاغ ها
فرزانه ای بود که اسمش را به خاطر نداریم.

۲
تحلیلش
ولی شاهکار بود.

۳
نقد طبری را ندیده ایم.
احتمالا در تأیید آن بوده است.

۴
رادیو پیک ایران زباله های صمد را با صدای امیر توده ها منتشر می کرد.
بدبختی را باش.

۵
نکته ای که فرزانه به تیغ انتقاد بسته بود در تأیید موضع آنارشیستی بهرنگ است که شما به درستی بدان اشاره کرده اید.

۶
بهرنگ در اولدوز و کلاغ ها دزدی را توجیه خرکی می کند.

۷
ننه کلاغه
میگه
من می ایم و صابون می دزدم
دزدی گناه نیست.
گناه اینه که صابون بریزه زیر دست و پا و من گرسنه بمانم

۸
دانشجویان آنارشیست
هم کسب و کارشان دزدیدن کتاب از کتابفروشی ها بود
تا به بورژوازی که به نظرشان دزد است
ضربه جانانه بزنند و شق القمر کنند

چپ می تواند چپ فاشیستی هم باشد و بوده است و است.

هیتلر
 هم چپ بود.
اسم حزب کثافتش 
حزب ملی ـ سوسیالیستی آلمان
 بود

۱
زباله های بهرنگ
را
ما بخشا تحلیل و منتشر کرده ایم.

۲
اگر کسی به دنبال حقیقت می گردد
می تواند بخواند
و
از
خریت درآید.

۳
اولدوز و کلاغ های بهرنگ
بلافاصله پس از انتشار
توسط فرزانه ای نقد شد.

۴
حالا حدس بزنید کدام نکته منفی و منفور در این زباله بهرنگ
به چالش کشیده شده بود؟

۵
تا
ما
برای اموات تان صد پارس بلند بفرستیم

این حرفهای مش نعمان
نشانه بارز تعلق او به دار و دسته معلوم الحال مجهول الهویه است.

۱
این علامه ها به هر دگراندیشی همین نسبت را می دهند:
برو امین آباد.
برو روانپزشک.
باز سر و کله دیوانه پیدا شد.

۲
فرق مش نعمان با علامه ها
تعیین تکلیف به همنوع است.

۳
همنوعی که از دید او بیمار روانی است.

۴
به نظر مش نعمان
با کسی باید در فضای مجازی دوست شد که عکس و اسم و رسم دارد.

۵
یعنی ترسی از جلادان جماران ندارد.

۶
راستی
رفیخ طبری کجا ست که به داد برخی ها برسد.

شاملو

نه عادلانه نه زیبا بود
جهان

پیش از آن که ما به صحنه برآییم.

به عدلِ دست‌نایافته اندیشیدیم
و زیبایی
در وجود آمد.

۱
عجب جفنگی

۲
عندیشیدن به عدل واهی
همان
و
پیدایش زیبایی
همان

۳
زیبایی چیست
ای ابله؟

۴
اندیشیدن چه ریخت و قیافه ای بر سر منقل دارد؟

۵
شاملو
به هنگان سرودن این جفنگ
یا
واقعا خر بوده است
و
یا
سودای خرپروری در سر خالی از مغز اندیشنده اش داشته است.

۶
بشریت
صدها هزار سال در جهانی عادلانه زیسته است.

۷
به قول باستان شناس امریکایی
مش جوردان
عمر فاز آخر کمون اولیه
۳۰ هزار سال بوده است.

۸
در حالیکه
عمر جهنم طبقاتی
۲ تا ۳ هزار سال است

۹
توکجایی
تا شود خر چاکرت
ای هروئینی بدبخت؟

گرفتاری در تارهای چسبناک فرم
و
عجز شرم انگیز از کشف محتوا

شکجه میراث شوم حکومت پهلوی برای ٰزیم ولایت فقیه است.
حریف در حرف کمونیست

۱
حریف آنتی کمونیست خرفت و کودنی
درست 
همین فرمالیسم
 را 
نمایندگی کرده است.

۲
به نظر او شکنجه و شوهای اعترافاتی جماران
میراث شکنجه و شوهای اعترافاتی بلوک شرق است.

۳
اگر کسی ظاهر پرست و فرمگرا باشد
حق با هر دو حریف چپ و راست است

۴
ایندو موضع نظری
اما
به معنی وارونه سازی دیالک تیک فرم و محتوا هستند.

۵
یعنی بدان معنی اند که
در دیالک تیک فرم و محتوا
نقش تعیین کننده از ان فرم است.

۶
قضیه اما
از قضا
درست بر عکس است.

۷
نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا
از ان محتوا ست.

۸
مثال برای اثبات ادعا:
عرضه زهر در لیوان با عرضه زهر در نعلبکی
به میهمان
یعین فرم های متفاوت خوراندن زهر به میهمان
فرقی با هم ندارند.

چون لیوان و نعلبکی (فرم خوراندن زهر به میهمان) تعیین کننده نیست.

۹
تعیین کننده محتوای واحد لیوان و نعلبکی (زهر) است.

۱۰
شکنجه و افشای دشمن
فرم است.

۱۱
ولی میان حاکمیت بورژوایی ـ انقلابی ـ سفید (و نه حکومت پهلوی)
و
حاکمیت فئودالی ـ روحانی ـ بورژویی ـ سنتی ـ بازاری مرتجع و ضد انقلابی (و نه رژیم ولایت فقیه)
تضاد فرماسیونی و طبقاتی عظیمی وجود دارد
تفاوت آندو
از کوخ های جنوب شهر تا کاخ های جماران است.

۱۲
شکنجه و اعترافگیری در شیلی پینوچه و اسپانیای فرانکو و آلمان فاشیستی و امریکا و یونان و غیره و اعتراف گیری با شکنجه در ویتنام و کوبا و غیره
فقط به لحاظ فرم
یکسان است.

۱۳
اولی در خدمت ارتجاع است و دومی در خدمت انقلاب

۱۴
این نکات باریکتر از مو
جزو الفبای سعدیسم و مارکسیسم اند
و
عدم وقوف به این نکات که سعدی و سگ های سعدی
صدها بار در صد ها فرم آموزش داده اند،
شرم انگیز است.

۱۵
از سگ ها
پارس پی در پی بی بند به زبان پارسی
و
از شماها پنبه در گوش ها و پاره سنگ ها به سوی سگ ها.

۱۶
خود دانید

۱۷
سگ ها همه تلاش و تقلای شان را به کار می بندند.

آره.

۱
تو
طرفدار ترید یونیونیسم هستی

۲
تو می خواهی طبقه کارگر
برای دستمزد به تعویق افتاده اش
مو از ماست بیرون کشد
و
فئودال زاده و بورژوا شده ها
سکان کشتی سیاست را در دست گیرند تا آبها به آسیاب همیشه گردان همیشه همان
ریخته شوند.

۳
مبارزات صنفی
نرمش های قبل از کلنجار اصلی اند.

۴
طبقه کارگر
باید خر باشد که سودای تسخیر قدرت سیاسی
در سر نداشته باشد.

۵
طبقه کارگر
همان امام زمان موعود است
که
ظهور کرده است
و
با ظهورش کمونیسم اوتوپیکی به کمونیسم علمی اعتلا یافته است.

۶
رهایش طبقه کارگر
مستلزم شرکت آن در مبارزات سیاسی و رهبری این مبارزات است

۷
رهایش بشریت نیز در گرو رهایش طبقه کارگر است.

۸
به اجامر کارگر ستیز جماران هم بگو:
آب در کوزه و تو منتظر آقایی

هی مش مجید.

۱
هماندیشی همنوعان
فرمی از مبارزه طبقات جامعه است.

۲
زنده باد هماندیشی که بهتر از شلیک بر شقیقه همدیگر و شلاق بر اندام همدیگر
است.

۳
اما مشد البرز.

۴
مشد اسماعیل بخشی
بیش از آن است که تو می پنداری.

۵
گزارش کوتاه او
از
میهمانی پخمه های پشمالو
ما
را
به
یاد برتولت برشت
انداخت.

۶
باش تا صبح دولتش بدمد.
کاین هنوز از نتایج سحر است.

اندکی راجع به اعجاز شعور علمی و انقلابی

۱
به محض نفوذ شعور علمی و انقلابی
در روح کسی و یا طبقه ای و یا توده ای
آرام و قرار و سکون و سکوت از او رخت برمی بندد.

۲
چرا؟

۳
برای اینکه شعور علمی و انقلابی
به محض نفوذ در روح کسی
به قوه ای مادی تبدیل می شود

۴
قوه ای مادی که مناسبات مادی جامعه
را
زیر و رو می کند.

۵
این هم یک قانون است.

۶
حکیم سرخ طوس
۸۰۰ سال قبل از مارکس می دانست:
توانا بود
هر که دانا بود

۷
دانانی پیش شرط توانایی است

۸
اندیشه پیشمرحله عمل است

اشاره ای به سوبژکت تاریخ در دوران کنونی

ممنون

۱
محتوای انقلاب
به طور عینی تعیین می شود.

۲
یعنی بی اعتنا به آرایش و تناسب قوای طبقاتی در جهان و کشورها.

۳
دوران ما
دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
در
مقیاس جهانی و گلوبال است.

۴
این محتوای دوران ما ست.

۵
حتی اگر کارگران ندانند و یا نخواهند
فرقی در سوبزکتیویته آنها
یعنی نقش رهبری آنها
یعنی در رسالت تاریخی آنها
نمی کند.

۶
اگر جامعه ای در مرحله مثلا برده داری و یا ماقبل برده داری و فئودالی هم باشد
جز طبقه کارگر و حزب طراز نوینش
سوبژکت انقلابی دیگری
وجود ندارد.

۷
طبقات دیگر جامعه
دیگر پوتانسیال و یا ظرفیت انقلابی ندارند.
چون دوران انقلابیت انها گذشته است.

۸
سوبژکتیویته طبقه کارگر و رهبری حزب طراز نوینش
آش کشک خالته
بخروی پا ته نخوری پاته.

۹
یا باید بشریت به بردگی حاکم رضا دهد
و
یا
باید طبقه کارگر برخیزد و خود را و همزمان بشریت را از قید و بند بندگی رها سازد.

۱۰
آزادی طبقه کارگر = آزادی بشریت
آزادی بشریت = آزادی طبقه کارگر = گذار به سوسیالیسم

۱۱
اگر نیروهای مولده رشد نکرده باشند
مثل چین نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره
طبقه کارگر وظایف تاریخی همه طبقات دیگر
را
مثلا وظایف اشرافیت فئودال مترقی آغازین را برای برچیدن بساط برده داری و یا بقایای آن
به عهده می گیرد و انجام مید هد
وظایف بورژوازی مترقی اغازین را در برچیدن بساط فئودالیسم نیز به عهده می گیرد
در چین و ویتنام و غیره
به عهده گرفته است.

۱۲
اشرافیت فئودال آغازین دیگر وجود ندارد.
اشرافیت فئودال و روحانی واپسین وجود دارد.
واتیکان و جماران و غیره وجود دارند.

۱۳
بورژوازی مترقی آغازین نیز جای خود را به ب. مرتجع واپسین داده است.

۱۴
طبقه کارگر و حزب طراز نوینش
حتی افکار و ایده ها و ایدئال ها و شعارهای انقلابی اشرافیت مترقی آغازین و بورژوازی مترقی آغازین را نمایندگی میکند و تداوم و توسعه می بخشد.

۱۵
جز طبقه کارگر و حزب طراز نوینش
سوبژکتی برای تاریخ وجود ندارد.

۱۶
گذار به سوسیالیسم
فی الفور صورت نمی گیرد

۱۷
در پروسه و روندی طولانی صورت می گیرد
سکان کشتی این گذار
اما
فقط می تواند به دست طبقه کارگر باشد که دارای متحدینی به نام دهقانان، پیشه وران و روشنفکران خلقی است.
۱۸
اگر جامعه ای فئودالی و مستعمره و یا نیمه فئودالی و نیمه مستعمره باشد
(ایران پس از انقلاب سفید نه آن بوده و نه این)
وظایف ملی و دموکراتیک (ضد فئودالی و ضد استعماری) 
را 
هم
 طبقه کارگر و حزب طراز نوینش 
 به 
عهده 
خواهد گرفت.

۱۹
در ونزوئلا که طبقه کارگر و حزب کمونیست حکومت نمی کند.

۲۰
اشرافیت فئودال احتمالا دست نخورده مانده است.
بیشک بخشی از همین لاشخورهای اوپوزیسیون 
 تعلقات طبقاتی فئودالی
 دارند

۲۱
حزب ک. ونزوئلا
جریان چاوز و مادورو را حمایت می کند.

شفیعی کدکنی
 
ترجیح می‌دهم که درختی باشم
در زیر تازیانه‌ی کولاک و آذرخش
با پویه‌ی شکفتن و گفتن
تا
رام صخره‌ای
در ناز و در نوازش باران
خاموش از برای شنفتن
 
معنی تحت اللفظی:
بسان درختی
در زیر شلاق توفان و آذرخش بودن
و
گفتن و شکفتن

بهتر
از
بسان صخره رامی
در ناز و نوازش باران
بودن
و
برای شنفتن خاموش بودن
است.

۱
خوب.
مشد استاد.

به چه دلیل تجربی و منطقی
آن
باید
بهتر
از
این باشد؟

۲
ای بسا
خاموش ماندن و شنفتن و آموختن
صدها
بار
بهتر
از
به خود بالیدن
و
یاوه سرودن است.

۳
صخره خاموش نیوشنده
شکوهی دیگر دارد.

۴
به قول هوپ هوپ
 
بنزه رم
بیر قوجامان داغه
که دریاده دورار

به کوه کهنسالی ماننده ام
که
در
دل دریا ایستاده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر