۱۳۹۷ بهمن ۹, سه‌شنبه

تأملی در سخنی از چه گوارا (۴)


  پاراگرافی
 از 
نامه ی چه گوارا
 به
 سردبیر هفته نامه «مارچا»
که
  در
 اوروگوئه چاپ می شد.

با
سپاس
از
علی پاشایی

تحلیل
از
یدالله سلطان پور 
۱
انقلاب
 را
 انسان ها به انجام می رسانند
 و
انسان
 باید روحیه انقلابی اش
 را
هر روز 
صیقل بدهد.
منظور چه گوارا از این شعار چیست؟
مگر قرار بود،
انقلاب
را
اجنه و ملائکه و اشباح
به
انجام رسانند؟
منظور چه گوارا
احتمالا
این
است
که
انقلاب
پدیده ای خودپو، خود به خودی و اوتوماتیک
نیست.
نکنی، نمی شود.
البته
نه
در
طویله جماران. 


حتما
همرزم چه گوارا
پس از دیدار با سید علی جلاد
ارشاد شده
که
امام زمانی
در
 اعماق چاهی
هست
و
اگر
ظهور کند
آخرین انقلابی جهان
خواهد بود.

انقلابی
در
قاموس جلادان جماران
کسی
است
که
سیر دل 
آدم بکشد.

به
هر بهانه و دستاویز 
هم
 که
 باشد.

امام زمان
ضمنا
امام همیشه جوان
است
و
به
عوض تفنگ، شمشیر در دست دارد.
شمشیری
سحرآمیز
که
اگر
از
جماران
بکشد،
تن ترامپ از شر سرش خلاص می شود.
۲
انقلاب
 را
 انسان ها به انجام می رسانند
 و
انسان
 باید روحیه انقلابی اش
 را
هر روز 
صیقل بدهد.»

ایراد این شعار چه گوارا
همان ایراد شعارهای ژان پل سارتر و لاشخورهای هوادارش در اقصا نقاط جهان 
است.
انسان های مورد نظر چه گوارا
کیانند؟
چه جایگاهی در جامعه بشری دارند؟
نان سفره خود
را
چگونه 
تهیه می کنند؟
از این شعار چه گوارا   
بوی انسان انتزاعی (مجرد) به مشام می رسد.
 
انسان و هر چیز دیگر
اما
فقط
به 
صورت مشخص 
وجود دارد.
چیزهای  انتزاعی (مجرد) فقط در کله آدم ها وجود دارند.
البته
شعرای بی خرد و خردستیز ایران
نمی دانند.
به همین دلیل
دربدر به دنبال مفهوم مجرد می گردند.
 

احمد شاملو
من آن مفهوم مجرد را جسته ام

من آن مفهوم مجرد را جسته ام
پای در پای آفتابی بی مصرف
که
 پیمانه می کنم
با پیمانه ی روزهای خویش که به چوبین کاسه ی جذامیان ماننده است

من آن مفهوم مجرد را جسته ام
من آن مفهوم مجرد را می جویم

پیمانه ها، به چهل رسید و از آن برگذشت
افسانه های سرگردانی ات
ای قلب در به در
به پایان خویش نزدیک می شود

بی هوده مرگ
به تهدید
چشم می دراند:
ما به حقیقت ساعت ها
شهادت نداده ایم
جز به گونه ی این رنج ها
که
 از عشق های رنگین آدمیان
به نصیب برده ایم

چونان خاطره ئی هر یک
در میان نهاده
از نیش خنجری
با درختی

با این همه از یاد مبر
که ما
– من و تو –
انسان 
را
رعایت کرده ایم

خود اگر
شاهکار خدا بود
یا نبود

و 
عشق 
را
رعایت کرده ایم

در باران و به شب
به زیر دو گوش ما
در فاصله ئی کوتاه از بسترهای عفاف ما
روسبیان
به 
اعلام حضور خویش
آهنگ های قدیمی
 را
با سوت
می زنند.

در برابر کدامین حادثه
آیا
انسان 
را
دیده ای
با عرق شرم
بر جبینش؟

آن گاه که خوش تراش ترین تن ها را به سکه ی سیمی توان خرید
مرا
دریغا دریغ
هنگامی که به کیمیای عشق
احساس نیاز
می افتد
همه آن دم است
همه آن دم است

قلبم را در مجری‌ کهنه ای
پنهان می کنم
در
 اتاقی که دریچه ئی اش
نیست
از مهتابی
به 
کوچه ی تاریک
خم می شوم
و
 به جای همه نومیدان
می گریم

آه
من
حرام شده ام!

با این همه،
 ای قلب در به در
از یاد مبر
که ما
من و تو
عشق را رعایت کرده ایم
از یاد مبر
که ما
من و تو
انسان را
رعایت کرده ایم
خود
 اگر شاه کار خدا بود
یا نبود

پایان

۳
انسان
در
قاموس احمد شاملو
هم
چیزی  انتزاعی (مجرد) است.


چیزی  انتزاعی (مجرد)
که
اگر 
به دقت بنگری اش
 هیاکلی از قبیل ژان پل سارتر و احمد شاملو
عرض اندام می کنند.

۴
انقلاب
 را
 انسان ها به انجام می رسانند
 و
انسان
 باید روحیه انقلابی اش
 را
هر روز 
صیقل بدهد.


انقلاب
اما
نه
امر انسان بی هویت، کلی و انتزاعی،
بلکه
امر توده ها
 ست.

چه گوارا
دیالک تیک شخصیت و توده
را
یا
اصلا
نمی شناسد
 و
یا
وارونه می سازد.

آن سان
که
شخصیت
همه کاره نمودار می گردد 
و
توده
هیچکاره و هیچ واره.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر