۱۳۹۷ دی ۲۹, شنبه

و این لالهٔ خون آلود که نور و نیرو را به ژرفای تاریکی می فرستد.


احسان طبری
منبع: 
"مسایل بین الملل"
با
سپاس
از
مسعود دلیجانی
 
 "آتشگون می تپد ستاره ای در سینه"
در 
سایه ی عطر آگینِ اطاق
و 

تک شاخهٔ گلِ سرخ
که

 از 
گلدانِ بلور
 پرتو می افشاند،
در 

نگاه ر‍ؤیاییِ دوست
و 

سخنانش،
 به طراوتِ شعر،
در 

این
 گمگوشهٔ تسلی بخش
و 

شهری انباشته از خروش.

خوشبختم
 که 
سرنوشتِ غربت زده ای
 را
در

 سرنوشتِ وطن 
احیا کرده ام. 

راهِ دشوارِ تعهد 

چنین است
اگر 

نازنینی
 به
 نازنین ها
 بپیوندد! 

تابستان
 قُمری ها
 به 
میهمانی آمدند
و 

اینک 
زبانه های مردادی
 فرونشسته،
و

 البرزِ سربی فام
با

 آژنگ های دیرینگی
تن به بادِ دی ماه سپرده است،
در این عصرِ انقلاب.


در این آتشفشانِ رنگ آمیزِ تاریخ،
و 

این لالهٔ خون آلود
که 

نور و نیرو
 را 
به
 ژرفای تاریکی 
می فرستد.

نسلی بودیم پُرحاصل،
 از
 لعنت و افتخار
با 

پارسِ کف آلودِ مردانی کینه توز
و

 گریز
 از 
مغزهای پوک و چکمه های بی احساس
که 

به
 لطافتِ اطلسی
 پوزخند می زدند
در

 گریز 
به
 امنیتِ بلبل و سکوت گیاهان.

بین سنگ های جهل و غرض
استخوان های ما 

را 
در هم سائیدند
تا 

از 
عصاره ی آن
 چراغ خود 
را 
روشن کنند!
و
 شکم پرست ها 
مانند یابوهای سر به زیر
تنها

 قروچیدن یونجهٔ خود 
را 
می شنیدند
 

مغاکی بی رحم
تاریخ را،
با 

عشق و كین، 
به 
دو نیم
 ساخت
و 

بذرهای سربین
غنچه های پرپر خون 

را
بر 

پیراهن سپید 
رویاند. 

هنگامی

 که 
ما 
را 
به 
گزینش 
واداشتند
بین به زانو در آمدن و ایستادن،

مانند آن لیلاجِ کهنه کار
واپسین سکه

 را 
در میان افکندیم.

همه ی ما 
جوانه های همانندیم
که

 در
 کشتزارِ زمانه
 گونه گون می شویم
و

 سپس
 در
 ناهمانندی و تنهاییِ خویش،
زندانی ابدیم
که

 از
 درونِ دالان مغناطیس 
می گذریم

اینجا 

ساعتِ قلب 
بی خطا نیست
کمین و شبیخون 

در 
سرشت زندگی
 است
و

 در 
میانِ برگ های بی شمار 
که
 فرو ریختند
و 

برگ های بی شمار 
که 
خواهند روئید
 

در
 قفسِ آهکين وجودِ خویش،
فسرده نیستیم.


و 

تا 
زمانی
 که 
قبیله ها 
در زنجيرند
بر عصای ایمان تکیه زنان،
در

 این سنگلاخِ آلوده به لخته های خون
به

 دنبالِ شاهراه 
در 
جست و جوییم.

زلالِ چشمهٔ رؤیا را تمامی نیست
و 

انسان را بنگر که چه سان
در اثیرِ کبود،
موج زنان،
اوج می گیرد!


در

 گذار،
چون خورشیدِ غبار آلودِ مغربی
و 

برگ مو
 که
 بر
 شاخه 
سستی می کند
 

در عبور از پل
از 

دیدار به خاطره .

آه 

که 
چه داستانِ شگفتی است زیستن و شکفتن و گریستن
 

دیگر آوند، پُر تر می شود
و 

زمان به جدار دل می کوبد
در 

گذار
از

 روزنامه
 به 
تاریخ
آرام در بستر، 

یا 
خون آلود بر سنگفرش
جایی بین اشک و سکوت ...

و 
در
 ژرفای این عزلتِ لال
چه حالتی است واژه ی گریز!


من 
کودکی جادوگر
کلافِ شب را می گشایم
می بینم که مسافرانی خجسته در راهند
ولی 

سرا پا در چروک های خستگیِ خود
 نشسته ام
یا 

همسانِ کبوتری بیگانه 
بر
 این بام ها ...

سپاس
 بر
 آنان
 که 
بر
من 
رحمت آوردند،
سپاس 

بر
 شعر 
که 
دستگیرم شد
و

 به
 باران،
 که 
تسکینم داد.
 

سوگوارِ دردِ انسان و سوگوارِ دردِ خویش
از

 شکافِ چشمانی بی باور
به

 این گستره ی ملوّن می نگرم
به 

جهش فواره بر آئینهٔ برکه
به 

رقص لاژورد در پردهٔ ابر
به 

بازی لاقید پرندهٔ گمنام.

در 
عاطفهٔ خویش نقب می زنم
و 

با 
پویهٔ پندار در پَرسه ام
و 

گویی زمان و من
مانندِ ستارگانِ ناهمگرا

 از 
هم 
دور می شویم.

ای مسافر، 
قصه بس کن
کرانِ بیابان 

شیری رنگ شد.

بانگِ شیپورِ سپیده دم را نمی شنوی؟
 

کوله بارت 
را 
بردار 
و 
به 
راه خویش 
برو!
  
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۱ نظر:

  1. در این عصرِ انقلاب
    در این آتشفشانِ رنگ آمیزِ تاریخ،
    و
    این لالهٔ خون آلود
    که
    نور و نیرو
    را
    به
    ژرفای تاریکی
    می فرستد.

    احسان طبری

    معنی تحت اللفظی:
    عصر ما
    عصر انقلاب است
    عصر آتشفشان رنگ آمیز تاریخ است
    و
    این لاله سرخ
    نور و نیرو به اعماق ظلمت می فرستد.

    ۱
    اینجا
    قبل از هر تصور و تخیل و حدس و گمان
    لاله سرخ
    تماتیزه می شود.
    (موضوعیت کسب می کند.)

    ۲
    لاله سرخ
    شبیه چاهی است که بخش برونی اش
    روشن و نورانی است
    و
    بخش درونی اش تاریک.

    ۳
    انگار
    خورشیدی بر لب چاهی طلوع کرده است و انوارش را به درون تیره چاه می افشاند.

    ۴
    اینجا به قول درست شما
    دیالک تیک نور و ظلمت در بین است.

    ۵
    دیالک تیک روشنگری در بین است:
    دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از جامعه و همنوع و همبود خود
    دیالک تیک نفوذ فلسفی در ذات اشیاء، پدیده ها و روندها و سیستم ها و کشف حقیقت عینی نهان در اعماق و ابلاغ آن

    پاسخحذف