۱۴۰۳ اسفند ۱۷, جمعه

دی شیخ با الاغ همی گشت گرد باغ (۴)

 

درنگی

از

میم حجری

 

دی شیخ با الاغ همی گشت دور باغ

«یک توده ای به پهنه دنیایم، آرزو ست.»

گفتیم:

«خفته اند در اعماق خاوران

عیسی دمی به عالم بالایم آرزو ست.»

 

عیسی صفا

من با بیانیه کمیته مرکزی حزب توده ایران در « تجاوز» خواندن حمله روسیه به اکراین مخالف بودم 

و 

مقصر جنگ را اکراین و ناتو می دانستم.

عیسی صفا

به احتمال قوی یکی از اعضای پرمدعای حزب توده است و حتی به نقد نظرات سران حزب توده مثلا محمد امیدوار می پردازد که در ارگان کمیته مرکزی حزب توده حتی چاپ و منتشر می شود.

مشخصه مرکزی مهم عیسی صفا (و نه فقط عیسی صفا) منگرایی چشمگیر او ست.

عیسی صفا را سخن از من است و بس.

منگرایی اصولا و اساسا صفت بارز توده و توده ای ها نبوده و نیست.

خدای حقیقی توده ای های حقیقی و نه ادعایی و الکی

 نه نخبه، نه شخصیت، نه خویشتن تحفه خویش، بلکه توده بی اعتنا به نخبه 

بوده است و است و خواهد بود.

توده ای منیتی ندارد و خود را صریحا و صادقانه، سگ توده می داند.

 

مفهوم «سگ توده»

میراث مفهومی ستارخان است:

«من سگ ملتم.»

ستارخان

دیالک تیک فقهی بنده و خدا را به صورت دیالک تیک سگ و توده بسط و تعمیم داده است و نقش تعیین کننده را از آن توده دانسته است.

سؤال این است که دلیل عیسی صفا در زمینه صحت حرف ترامپ و بطلان حرف رهبری حزب توده در رابطه با تجاوز روسیه اولیگارشیستی به اوکراین اولیگارشیستی چیست.

جنگ ها همه بدون استثناء میان طبقات حاکمه صورت می گیرند.

حتی جنگ های توده ای

در تحلیل نهایی

جنگ بین طبقات اجتماعی است.

چون توده در سراسر تاریخ جامعه طبقاتی 

تحت رهبری سوبژکت تاریخ به مبارزه می پردازد 

و 

سوبژکت تاریخ فقط می تواند طبقه ای اجتماعی باشد.

 

سوبژکت تاریخ

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2066

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2067

 

پایان

طبقه حاکمه در همه طوایل پسا سوسیالیستی را، اولیگارش ها تشکیل می دهند.

از این رو بین روسیه و اوکراین و گرجستان و ارمنستان و چکستان و لهستان و مجارستان و آذربایجان و غیره

به لحاظ طبقاتی و یا حاکمیت طبقاتی و یا طبقه حاکمه

تفاوتی وجود ندارد.

به همین دلیل

همه این طویله ها را می توان طوایل اولیگارشیستی نامید.

نطفه اولیگارشیسم

در بطن جامعه سوسیالیستی ـ استالینیستی  بسته شده است.

اولیگارشیسم

از شیره جسم بی جان (جان به معنی تئوری علمی و انقلابی و یا مارکسیسم ـ لنینیسم) تغذیه کرده، رشد نموده و پس از رسیدن به حد عینی لازمه تولد یافته است.

اولیگارشیسم

موجودی قارچ واره است که از لاشه و جسد و جنازه سوسیالیسم استالینییتی تغذیه می کند.

تمامی دار و ندار طوایل پسا سوسیالیستی ـ استالینیستی، ثمره رنج مادی و فکری توده های مولد و زحمتکش است.

از تسلیحات اتمی تا کارخانجات و مراکز و دستاوردهای علمی و فنی  و غیره 

حاصل زحمت عرقریز توده های مولد و زحمتکش بوده است که یکشبه غصب و غارت و تصاحب شده است.

اولیگارش ها

بر خلاف سرمایه دارها (بورژوزی)

اعضای طبقه اجتماعی معینی نبوده اند.

رشد جامعتی و تاریخی نداشته اند. 

انگل واره بوده اند.


بضاعت فکری و فرهنگی آنها را بقایای ایده ئولوژی های ارتجاعی منحط برده داری و فئودالی و فاشیستی تشکیل می دهد. 

 

اولیگارشیسم روس ادعا می کند 

که

 دلیل تجاوزش به خاک اوکراین،

بدقولی سران امپریالیسم (گنشر، وزیر امور خارجه آلمان امپریالیستی) در رابطه با گسترش سرحدات ناتو بوده است.

مسئله اما این است که طوایل پسا سوسیالیستی پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی، ارباب عوض کرده اند.

همانطور که طبقات حاکمه در ایرار پس از سقوط تزاریسم، انگلوفیل و امریکوفیل می شوند.

حتی خود یلسین و پوتین می خواستند که عضو ناتو شوند.

پوتین در سخنرانی اش در پارلمان آلمان امپریالیستی رسما اعلام می دارد که سیستم سوسیالیستی مرده است و دلیلی برای رویارویی های طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی وجود ندارد و طرفدار همکاری همه جانبه  با امپریالیسم است.

ضمنا و عملا

با تجاوز روسیه اولیگارشیستی  به خاک گرجستان و اوکراین و غیره

سرحدات ناتو  به روسیه نزدیکتر شده اند.

حتی کشورهای بیطرف مثل فنلاند با سرحدات چندین هزار کیلومتری با روسیه و سوئد به ناتو پیوسته اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر