شفیعی کدکنی
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
"شفیعی کدکنی"
ما که نگفتیم که شما چنین حرفی زده اید. اسم این صفحه مورد نظر است. سوسیالیسم سن و سالی که وجود ندارد. سوسیایلسم شیرخوارگان و کودکان و جوانان و پیران و زنان و پیرزنان
باور به چه معنی است؟
باور به معنی عقیده، نظر مبتنی بر یقین و ایمان است.
مثلا باور به احکام علمی.
منشاء باورها
تجربه شخصی و نوعی ـ بشری است.
مثلا باور به جوشیدن آب در صد درجه سانتیگراد تحت فشار جو زمین (۱ بار)
نتیجه تجربه و سنجش هزاران باره است.
باورها
تابع تجربه های شخصی و فردی و نوعی اند.
خود باورها را که نمی توان ورق زد.
باور به ساکن بودن و مسطح بودن زمین و گردش خورشید به دور زمین و مرکزیت زمین
تابع سطح معینی از توسعه علم نجوم و فیزیک و غیره
و
اکتفا به نشاخت حسی بوده است
با توسعه علم نجوم و فیزیک و فن و فلسفه و فرهنگ و غیره
به ویژه با اختراع تلسکوپ
بطلان این باورها اثبات شده است و نه با ورق زدن باورها
زادگاه اندیشه و ایمان و علم
پراتیک و تجربه است
نبرد نان و آزادی؟
نبرد
(schlacht)
به چه معنی است؟
نبرد یکی از اجزاء جنگ است:
دیالک تیک نبرد و جنگ فرمی از دیالک تیک جزء و کل است.
خیلی از بیسوادان وطنی
نبرد را با مبارزه (Kampf)
عوضی گرفته اند تا هارت و پورت بکنند و پوز بدهند.
مبارزه هزاران فرم دارد و یک از انها جنگ است که نبرد یکی از اجزایش است.
مثلا نبرد دین بین فو
نبرد خیبر
سه فرم اصلی مبارزه را لنین نام برده است:
اقتصادی
سیاسی
ایده ئولوژیکی
انتشار خرافات رنگارنگ و عوامفریبی و خودفریبی هم
فرمی از مبارزه ایده ئولوژیکی است
آگاهی؟
اگر این ترجمه درست و دقیقی از حرف های مارکس باشد، باید پرسید:
آگاهی چیست؟
آگاهی در جامعه شناسی مارکسیستی
اصلا به معنی «آگاهی» کذایی نیست.
آگاهی = ضد خودپویی
دیالک تیک آگاهی و خودپویی
آگاهی یعنی از ان خود کردن فلسفه مارکسیستی، سازمانیابی سندیکایی و صنفی و حزبی و انقلابی
پیش شرط کسب آگاهی کذایی
هماندیشی است و نه طوطی وشی
نئوفاشیسم (دار و دسته ترامپ و احزاب راتس افراطی در اروپا) متحد ارگانیک اولیگارشیسم (پوتین و عربان و غیره) و فوندامنتالیسم (لطان و عردوغان و جمکران) است
این سه جریان ارتجاعی
نه شرقی ـ نه غربی
(ضد کمونیستی ـ ضد امپریالیستی) اند و مرتجعتر از امپریالیسم اند.
هر سه خردستیزند.
کودکستان شده عالم
خدا را مددی
پدرت هم مثل خودت
سیم هایش قر و قاطی بوده است و اشعارش چرند و پرند.
شعر برای نشر کردن است و نه برای حفر کردن و چال کردن.
انار هم نه نتیجه شعر، بلکه نتیجه تجزیه و تلاشی کاغذ شعر است.
کاغذ چیست؟
تار و پود کاغذ از سلولز است که فرمی از مواد قندی است.
آزادی = شناخت جبر
پیش شرط کسب آزادی (اختار) = خروج از نادانی
آزادی به چه معنی است؟
مبارزات ضد تبعیض نژادی
قبل از اینکه ربطی به آزادی داشته باشند،
به برابری ابنای بشر ربط دارند.
اگر برابری انسان ها بر تحت بنشیند
تبعیض نژادی و هر تبعیض دیگر پایان می یابد.
ظلم و یا ستم و یا بیداد به چه معنی است؟
بی داد به معنی ستد (ستاندن) چیزی از همنوعی و ندادن دادی (چیز متناسب با آن) به همنوع است:
بیداد = مخفف ستد بدون داد.
این تعریف فردوسی و کریم از مفهوم ییداد است
شهیدی
شاهنامه را حماسه داد نامیده است
بزرگترین خیانتی که انسان میتواند به خودش بکند، تـرس از این است که حالا دیگران در مورد من چه فکری میکنند.
ژان پل سارتر
نظر همنوعان راجع به کسی به معنی
به محک تجارب همنوعان خوردن نظر و عمل کسی است.
چه بهتر از این؟
دیدن خود و اعمال و افکار و آثار خود در ایینه همنوعان
بهترین نعمت جامعتی است.
ترس از داوری همنوعان
که بد نیست.
بشر که خر نیست.
خیانت و خیانت به خویشتن چیست و چرا باید ترس از داروی همنوعان خیانت به خویشتن باشد و نه خدمت به خویشتن و جامعه خویش؟
كوك كن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
كوك كن ساعتِ خویش !
كه مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
كوك كن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
كه سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
كوك كن ساعتِ خویش !
كه سحرگاه كسی
بقچه در زیر بغل،
راهیِ حمّامی نیست
كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی
كوك كن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این كوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
كوك كن ساعتِ خویش !
ماكیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
كوك كن ساعتِ خویش !
كه در این شهر دگر مستی نیست
كه تو وقتِ سحر آنگاه كه از میكده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
كوك كن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سحر نزدیک است
مرتضی کیوان هاشمی
كه تو وقتِ سحر آنگاه كه از میكده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی؟
کی از میکده برمی گردد؟
اولا
مگر ۰.۶ کوچگنر تز از ۰.۲ است؟
مگر بحث بر سر ۰.۲ نبوده است.
نتیجه ضرب ۰.۲ در ۳ که کمتر از ۰.۲ نمی شود
تا همنشینی بنایی با عمله ای
به کسر شأن بنا منجر شود؟
ثانیا
انسان (آدم)
مفهومی نوعی است و تقسیم ناپذیر است:
طبقه بندی آدمیان به کوچک و بزرگ، پست و عالی، ابربشر و زباله بشر
مجاز نیست.
چنین کردوکار خطرناک ضدعقلی و ضد علمی و ضد خلقی را
نیچه آخرین فیلسوف کج و کوله امپریالیسم کرده است:
توده های زحمتکش و پرولتاریا را زباله تلقی کرده است و نخبه های خونریز خردستیز را ابربشر.
زلنسکی هم به آخر خط رسید. من فکر می کنم که این دلقک احمق را بزودی یکی از ژنرال های خودش خواهد کشت و به این ترتیب هممقدمات صلح فراهم میشود و هم پرونده کثافت کاری های او برای همیشه بسته میشود.
در حقیقت همروس ها راضی میشوند و هم امریکایی ها با بستن پرونده این دلقک برای همیشه قهرمان صلح می شوند.
امریکایی ها خری را که خودشان بالای پشت بام برده اند به نظر می رسد که فقط خودشان میتوانند پایین بیاورند.
متاسفانه بخشی از رهبران اروپایی با ادامه تعریف و تمجید و حمایت از زلنسکی به نظر می رسد که دارند روی خر مرده شرط بندی می کنند. شاید بهتر باشد که به جای تعریف و تمجید از او به فکر جای امنی و به جای مدال های افتخار به فکر پناهندگی سیاسی برای او باشند.
فانی یزدی
نصرت رحمانی نماینده پسیمیسم (بدبینی) است.
نصرت = هدایت در عرصه شعر
خاطره ها گاه و بیگاه می آیند
کنارمان مینشینند
میخندند
گریه می کنند
اما پیر نمی شوند
پریچهر
خاطره ها
تجارب ته نشین شده در اعماق خاطر (ذهن و مضیر) اند.
خاطره ها
نمی آیند
احیا می شوند:
از اعماق ذهن و ضمیر کنده می شوند و بالا می آیند و اکتوئآلیته (فعلیت) کسب می کنند
دلیل احیای خاطرات
تجارب جدیدند که به تداعی (یادآوری) خاطرات منجر می شوند.
خاطره ها
چه بسا از صافی (فیلتر) می گذرند
یعنی سانسور می شوند.
کسانی هم که خاطره می نویسند
بخش مطلوب خاطره ها را می نویسند و نه کل خاطره ها را
چون همه خاطره ها
ایدئال و مطلوب نیستند
ای بسا خاطره ها که عذاب آورند
دوست را باید میان خبل دشمن جست. بدبختی این است که از خیل دشمن حتی اثری نیست تا از آن میان دوستی پیدا کنی
دیدار زلنسکی از ترامپ و وزراش
آدمی را به یاد رفتن شخصیتی به کودکستانی با کودکانی چهل و پنجاه و هشتاد ساله می اندازد.
طرز برخورد زلنسکی با خبرنگاران و با کودکان سالخورده
ستایش انگیز و فخرانگیز بوده است.
کاش خیلی تز سیاستمداان جهان
ذره ای از شخصیت و شهامت زلنسکی را می داشتند
زندگی هر انسانی لاجرم انتهایی دارد
عشق را نه مرگی هست
و نه انتهایی..
ولتر
عشق به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
عشق در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد و در طرفة العینی به نفرت تبدیل می شود.
معشوق امرزو
منفور فردا ست.
عشق تحفه نطنز نیست.
عقلا اصلا عاشق و معشوق نمی شوند
حیات کسی هم به پایان نمی رسد.
وجود (ماده) لایزال است
هر کس در مولود جاندار و بیجان خود ادامه حیات می دهد:
مادر و پدر در فزند
فروغ در اشعارش
سعدی در آثارش
نجار در میز و صندلی و پنجره اش
عطار در اعطارش
ویرایش:
در باغات ما
دیگر
عطر علفی و یا بوی گلی پراکنده نیست.
باغات ما
غرقه در بوی باروت اند و بس.
درختان باغات ما
تفنگ و مسلسل و خمپاره اندازند
و
به عوض میوه،
فشنگ و گلوله و بمب و موشک می دهند.
هر باغبانی و حتی باغبانکی
در باغات ما
مجاهدی است.
مجاهد بی نام و بی نشان و بی مدال و بی اسم و رسمی است.
در بجویبارهای اغات ما
به عوض انهار آب،
انهار خون جازی است.
سیل عم ایله تموج له آلوب دور و بریم
بنزه رم بیر فوجامان داغ که دریاده دورار
(هوپ هوپ،
میرزا علی اکبر صابر)
معنی تحت اللفظی:
سیل غم
موج در پی موج (با تموج)
چنان دور و برم را گرفته (احاطه ام کرده )است
که به کوه دیرمانی شباهت پیدا کرده ام که در دریا سینه به ضربات پی در پی امواج سپرده است
همان بلا که بر سر ممدرضا آمده، اکنون بر سر ولادیمیر زلنسکی می آید.
زنده باد برابری و خواهر ـ برادری خلق ها
یونگ و فروید غیر از عقل اندیشنده کم و کسری ندارند
وفا
به تنهایی وجود ندارد تا زمان وزبان نشانش بدهد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
ساختار و خصلت همه چیز دیالک تیکی است:
هر چیزی با ضد خود همراه و همدم و همبا ست.
گل بی خار کجا ست؟
گنج بی رنج کجا ست؟
غم بی شاید کجا ست؟
وفا
در دیالک تیک عهد و وفا وجود دارد.
بدون عهد
وفا بی معنی است.
دیالک تیک عهد و وفا
از دیالک تیک های دوران برده داری (صدر اسلام) است
نصرت رحمانی
=========
ترا نمی بخشند
________
ترا نمیبخشند
مرا نبخشیدند
ترا نمیبخشم.
ترا که تشویشی
ترا که تردیدی
ترا که پچ پچ زیر لبی و رخنۀ ذهن
ترا نمیبخشند.
به تهمت دیدن.
به جرم زمزمه کردن
و عشق ورزیدن.
به اتهام شنودن،
و بازگو کردن.
مرا نبخشیدند.
ترا نمیبخشند.
——-
که بیگناهی، و بخشش سزای پاکان نیست.
بر آستان دنائت بسای پیشانی،
به من نگاه مکن،
وگرنه این تو و آغاز بی سرانجامی.
حریق باد مرا سوخت
سوخت
آبم کرد
حریق هیچی و پوچی!
حریق بیهدفی تشنۀ سرابم کرد
هنوز میسوزم
هنوز...
——————
چهار تاول چرکین،
بدوز بر قلب ات.
چهار جیب بزرگ،
.بدوز بر کفن ات.
ز لاشهام بگذر،
که من،
ز دودمان منقرض اشک و خون و یخ هستم،
چو سنگوارۀ ماموت
——-
اگرچه می دانم،
که نیست تجربه هرگز تمامی معیار.
اگرچه می دانی،
که از تعهد شمشیر و قلب بیزارم.
اگرچه می دانند،
هنوز بیدارم،
هنوز...
——
بر استان دناءت بسای پیشانی
... یعنی زلفی که بر رویِ پیشانی شکسته است و بر زیباییِ معشوق می افزاید، اما این معشوقی ست که افزون بر همهٔ ناز و حُسن و زیبایی که دارد دارای حُجب و حیاست و ...
=========
بسای پیشانی = بوسه بر پیشانی
مأموت ها از خانواده فیل هستند
بسای پیشانی = بوسه بر پیشانی؟
بر آستان دنائت بسای پیشانی، یعنی بر درگاه دنائت (پستی و فرومایگی، ناکسی، پست فطرتی) سجده کند
(پیشانی ات را بسای)
خصلت و ساختار همه چیز
از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است:
سرمایه دیالک تیکی از سرمایه ملی و سرمایه بین المللی است
نه.
هم شیر شتر ماست میشه
هم چوب کج راست میشه
و
هم ذات خراب آباد میشه
همه چیز شدنی است
مهم پیدا کردن راه تغییر است
کالبد شکافی
اولا
از علوی است و نه از ما.
ما پژوهش علوی را تحلیل کرده ایم.
کالبد شکافی
ثانیا
به معنی تحلیل است.
ثالثا
برای تشخیص سم خورده شده
کسی کالبد شکافی نمی کند.
ادرار و خون و مدفوعش را آزمایش شیمیایی می کنند
سایه
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم حکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست
پایان
انگلس می گفت:
ملت المان
ملتی فلسفی است.
آلمان
مهد بی همتای بزرگترین فلاسفه جهان (غولان اندیشه و عمل به قول مارکس) است
سایه
۴۰ سال در این دیار زندگی میکند
بی انکه رشد فکری و فلسفی بکند.
آیا این همان فاشیسم است؟
آنیتا زسورزسان ترجمه آزاده ارفع
فاشیست های امروز دیگر بر ترور فراگیر تکیه نمی کنند، آن ها ناسیونالیسم قومی و سیاست های غیر انسانی خود را با شرایط قرن بیست و یکم انطباق داده اند. هیچ کس این تحول سیاسی را به روشنی و ژرف نگری فیلسوف مجاری ، ج . م . تاماش پیش بینی نکرده بود....برخلاف فاشیسم سنتی، پسافاشیسم دیگر خود را بهعنوان نیرویی مخالف لیبرالیسم مسلط معرفی نمی کند. پسافاشیستهای معاصر نه در پی گسستگی بنیادین از ساختارهای اجتماعی موجود هستند، نه نابودی دموکراسی را هدف قرار داده اند و نه به تروریسم تمامیتخواهانه متوسل می شوند ؛ بلکه به دنبال تحکیم و تقویت دولتهای ملیگرا حرکت هستند. ازهمین رو، آنها سیاستی مبتنی بر هویت ملیگرایانه را ترویج میکنند که به حاشیه راندن مهاجران و سایر گروههای فرودست میانجامد. تاماش معتقد است که پسافاشیسم در تلاش است تا روند روشنگری را معکوس کند؛ روندی که در آن، مفهوم شهروندی به بخشی جداییناپذیر از وضعیت انسانی بدل شده است. آنها با ایدهی شهروندی همگانی سر ستیز دارند...
همه این دعاوی حریف
فاقد ارزش علمی و عقلی و واقعی و تجربی اند
این پسا فاشیسم نیست
این نئوفاشیسم است.
نئوفاشیسم متحد ارگانیک اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم مسیحی و یهودی است
نئوفاشیسم
یهودی ستیزی را با خارجی ستیزی جایگزین کرده است
و
کمونیسم ستیزی را با دولت امپریالیستی ستیزی
نئوفاشیسم
مثل فاشیسم
چه بسا با انتخابات پارلمانی به تسخیر قدرت نایل می آید.
اسباب سیطره نئوفاشیسم
آماده شده است و در هلند و ایتالیا و مجارستان و امریکا و آرژانتین و غیره روی کار امده است
و در فرانسه و آلمان و اسپانیا و غیره به قدرت سیسای مهمی تبدیل شده اند
فوندامنتالیسم اسلامی
آب به آسیاب نئوفاشیسم می ریزد
فوندامنتالیسم اسلامی
(خماس و حزب الله و ...)
مکمل و متمم و متحد عملی نئوفاشیسم است
«موسی ابومرزوق، عضو ارشد دفتر سیاسی حماس، در گفتوگو با نیویورک تایمز گفت که حماس آماده مذاکره درباره آینده تسلیحات خود در غزه است.
و افزود: اگر میدانستم که حمله هفت اکتبر چنین ویرانی به بار خواهد آورد، با آن مخالفت میکردم. »
و یادداشت من:
«در واقع هیچ کس نمیدانست که چنین میشود و هیچ کس این درجه از توحش و نسلکشی بیسابقه را انتظار نداشت. با این وصف، داستان غزه پیچیدهتر از آن است که با این گونه گزارهها بتوان در مورد درستی یا نادرستی چیزی سخن گفت. به ویژه با توجه به شواهد مستندی که در باره تصمیم رژیم نژادپرست برای یک تهاجم بزرگ به غزه قبل از ۷ اکتبر آشکار شده است .
به هیچ وجه با متر و خط کش مبارزه طبقاتی و دموکراتیک در جوامع متعارف نمیتوان در باره مبارزه رهاییبخش در زندان روبازی به نام غزه سخن گفت. به هر حال نباید فراموش کرد که رویکرد مذاکره و قرارداد اسلو و ... نیز به چیزی جز از دست دادن ۸۰ درصد سرزمین فلسطین و توسعه شهرکسازی در آن ۲۰ درصد متعلق به فلسطینیها نشد.
بعلاوه فراز و فرود و پیروزی و شکست و تصمیمگیریهای درست و نادرست در مسیر مبارزه ملی، امری اجتنابناپذیر است. هیچ کسی نمیتواند راه تضمینشدهای را برای رهایی خلق فلسطین نشان دهد.
نکوهش حماس برای آغاز عملیات ۷ اکتبر، امروز به نوعی همسویی با تبلیغات نژادپرستی صهیونیستی و نئوفاشیسم امپریالیستی است. امروز به جای سرزنش حماس جهت آغاز عملیات ۷ اکتبر (فارغ از نتیجه آن)، باید نژادپرستی و نسل کشی و نئوفاشیسم امپریالیستی را برای این ابعاد وسیع از جنایت محکوم کرد! (حتی اگر نادرست بودن عملیات ۷ اکتبر محرز شود که تنها رزمندگان فلسطینی میتوانند در مورد آن اظهار نظر کنند و ابومرزوق نیز البته یکی از آنهاست. )
با این وجود، امروز بیانیه حماس در واکنش به اظهارات منسوب به موسی ابومرزوق در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز را دیدم که دربردارنده اطلاعات بیشتر و دقیق تری در این مورد است :
اگر میدانستم که حمله هفت اکتبر چنین ویرانی به بار خواهد آورد، با آن مخالفت میکردم.
موسی ابومرزوق
موسی
دروغ گفته است.
اگر عملیات حماس
در ۷ اکتبر
تحلیل مارکسیستی شود
کذب ادعای موسی اثبات می شود.
هدف حماس و حامیانش
هارسازی دولت هار اسرائیل و کشیدنش به غزه و تار و مار کردنش در جنگ پارتیزانی بوده است.
اسرائیل اما
می دانست که چه باید بکند و کرد.
حمله حماس را حتی خود اسرائیل
امکان پذیر ساخته بود
بیش از ۱۲ ساعت
دیوانگان حماس کشتار کردند و بیش از صدها تلفن و ای میل
توسط سکنه اسرائیل در منطقه مربوطه
به دولت فرستاده شد
ولی از ارتش اسرائیل خبری نشد
مرز بین مدافعین ساواک و اطلاعات رژیم از موهم باریک تر است؛
عرفان قانعیفرد کیست؟پژوهشگر مخالف رژیم یا وکیل مدافع پرویز ثابتی
اسعد رستمی
در دنیای این روزهای سیاست، بهویژه در میان اپوزیسیون راست با اتوپی قدرت خارج از کشور، چهرههایی ظهور میکنند که نقشهای دوگانه و مبهمی ایفا میکنند. عرفان قانعیفرد یکی از این چهرههاست که با ظاهری آکادمیک و ادعای پژوهشگری، توانسته در میان برخی محافل راست و مخصوصا پادشاهیخواه جا باز کند. اما بررسی دقیقتر گذشتهی او، ارتباطاتش و اهدافی که دنبال میکند، نشان میدهد که او چیزی بیش از یک نویسنده یا پژوهشگر است؛ به نظر میرسد بخشی از یک پروژهی اطلاعاتی پیچیده برای نفوذ و تأثیرگذاری بر اپوزیسیون خوش خیال پادشاهی خواه باشد.
عرفان قانعیفرد کیست؟ از کجا آمد و چگونه تغییر چهره داد؟
عرفان قانعیفرد متولد ۱۳۶۱ در مریوان است. او در دوران جوانی بهعنوان مترجم و نویسندهی حوزهی تاریخ و سیاست شناخته شد و با برخی از شخصیتهای سیاسی، بهویژه مقامهای امنیتی و اطلاعاتی دوران پهلوی مانند پرویز ثابتی و عیسی پژمان و سران جمهوری اسلامی، مصاحبههایی انجام داد. اما مسیر فکری و سیاسی او به طرز مشکوکی بارها تغییر کرده است، تا جایی که اکنون بیش از یک تحلیلگر یا نویسنده، بیشتر به یک مهرهی بازیهای اطلاعاتی شباهت دارد.
در دههی ۸۰ و اوایل دههی ۹۰ خورشیدی، قانعیفرد به جمهوری اسلامی بسیار نزدیک بود و حتی به شخصیتهای اطلاعاتی و امنیتی این نظام دسترسی داشت. او با چهرههایی مانند محمدحسین طناببافان (از مقامات اطلاعاتی رژیم ایران) و سرتیپ ناصر فربد (از مقامات نظامی دوران پهلوی) مصاحبه کرد و در آثارش تلاش کرد چهرهی اطلاعات و ساواک را تطهیر کند و آنها را سازمانهایی اطلاعاتی “حرفهای” و “ملی” نشان دهد. در عین حال، او در نوشتههایش همواره به تخریب نیروهای چپ و سوسیالیست پرداخته و آنها را مقصر بسیاری از مشکلات سیاسی ایران معرفی کرده است.
محمدحسن طناببافان یکی از مقامات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران بوده است.نام او در برخی منابع بهعنوان یکی از مسئولان امنیتی و اطلاعاتی ایران مطرح شده است. به نظر میرسد که او در حوزههای اطلاعاتی، امنیتی و سرکوب مخالفان فعالیت داشته است.
ارتباط قانعیفرد با طناببافان و دیگر چهرههای امنیتی، نشاندهندهی نزدیکی او به ساختارهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در مقاطعی از فعالیتش است. این موضوع، همراه با تغییرات ناگهانی مواضع سیاسی قانعیفرد، این فرضیه را تقویت میکند که او ممکن است در یک پروژهی نفوذ و تأثیرگذاری بر اپوزیسیون نقش داشته باشد.
در همین دوران، او با رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی همکاری داشت و مواضعی اتخاذ میکرد که به نفع نظام بود. اما در یک چرخش عجیب، ناگهان خود را در قامت یک تحلیلگر ضدجمهوری اسلامی و نزدیک به اپوزیسیون راست و پادشاهیخواه معرفی کرد.
نفوذ در میان راست پادشاهیخواه؛ چطور سلطنت طلبان بازی خوردند؟
تغییر چهرهی قانعیفرد از یک تحلیلگر نزدیک به جمهوری اسلامی به فردی که در میان رسانهها و محافل پادشاهیخواه و اپوزیسیون راست افراطی جا باز کرد، به خودی خود مشکوک است. اما چرا اپوزیسیون راست،سلطنت طلب او را پذیرفت؟
۱. سفیدشویی ساواک و رژیم پهلوی؛
قانعیفرد در مصاحبههایش، همواره تلاش کرده تصویر مثبتی از ساواک ارائه دهد و حتی پرویز ثابتی از چهره های اصلی ساواک را عالیجناب ثابتی خطاب کند. او در کتابهایش این سازمان را یک نهاد کارآمد و حرفهای معرفی کرده که قربانی “تبلیغات کمونیستها و چپگرایان” شده است. این روایت دقیقاً همان چیزی است که بخشهایی از اپوزیسیون راست، بهویژه پادشاهیخواهان، مایل به شنیدن آن هستند. همین موضوع باعث شد که بسیاری از چهرههای این جریان، بدون بررسی گذشتهی قانعیفرد، او را به محافل خود راه دهند.
۲. حملات هماهنگ به چپ و نیروهای دیگر؛
یکی از ویژگیهای قانعیفرد، تخریب مستمر چپها، سوسیالیستها، و جمهوریخواهان سکولار است. او در مصاحبههایش با رسانههای راستگرا، این گروهها را عامل تجزیهی ایران، وابسته به شوروی، و مسئول سقوط رژیم پهلوی معرفی میکند. این دقیقاً همان خط تبلیغاتی است که رژیم جمهوری اسلامی و اطلاعات رژیم نیز برای تضعیف و تفرقهافکنی در میان مخالفان خود دنبال میکند.
۳. ایجاد تفرقه میان اپوزیسیون
مأموریت اصلی افراد مشکوکی مانند قانعیفرد، ایجاد اختلاف و درگیری میان مخالفان جمهوری اسلامی است. او در مقالات و مصاحبههایش بارها به تحریک اختلافات داخلی میان گروههای اپوزیسیون پرداخته و با ایجاد مباحث انحرافی، تلاش کرده انرژی اپوزیسیون را به درگیریهای داخلی مشغول کند.
۴. سادهلوحی یا خود را به نفهمی زدن؟
بسیاری از گروههای راست و پادشاهیخواه، ظاهرا بهسادگی تحت تأثیر افرادی قرار میگیرند که روایتهای مطابق میلشان ارائه میدهند. قانعیفرد با بهرهگیری از این نقطهضعف، موفق شد اعتماد برخی از این محافل را جلب کند و بهعنوان یک “تاریخنگار” و “پژوهشگر مستقل” خود را جا بزند. رهبرانشان گاهی ادعا می کنند که با بعضی از عناصر سپاه پاسداران در ارتباط هستند.
چرخشهای ناگهانی، ارتباطات مبهم، و مواضع متناقض قانعیفرد، این فرضیه را تقویت میکند که او چیزی بیش از یک نویسندهی ساده است. او در مقاطعی به منابع اطلاعاتی جمهوری اسلامی دسترسی داشته و در دورهای دیگر به محافل اپوزیسیون نزدیک شده است. این دقیقاً همان الگوی “نفوذ اطلاعاتی” است که سرویسهای امنیتی برای کنترل و هدایت جریانهای مخالف به کار میبرند.
قانعیفرد، به سادگی موفق شد به درون این محافل نفوذ کند، اختلاف بیندازد، و روایتهایی را رواج دهد که در نهایت به نفع جمهوری اسلامی تمام میشود. نقش او در پروژهی جنگ روانی و اطلاعاتی علیه مخالفان واقعی جمهوری اسلامی، موضوعی است که باید جدیتر بررسی شود.
عرفان قانعیفرد نمونهی کلاسیکی از فردی است که با نقاب روشنفکری و تاریخنگاری، در خدمت پروژههای اطلاعاتی قرار گرفته است. او با نزدیکی به راست پادشاهیخواه، یک مأموریت مشخص را پیش میبرد: تضعیف اپوزیسیون، ایجاد شکاف میان مخالفان، و ترویج روایتهای مطلوب جمهوری اسلامی در لباس یک “منتقد”.
کسی که برای تحلیل سیستمی
به سازمان امنیت و یا شکنجه گر و چماق کشی
گیر بدهد،
در بهترین حالت
ابله است
و
در بدترین حالت
عوامفریب.
هیچ کشور و دولتی در کل جهان یافت نمی شود که سازمان امنیت و بازجو نداشته باشد.
همسایه ام پلیس را خبر کرده است.
چون من جشیش کشیده ام.
پلیس آمده و می پرسد:
جشیش کجا ست؟
می گویم:
کشیده ام.
پلیس می پرسد:
از چه کسی حشیش را خریده ای؟
می گویم:
از همسایه مان
و
حالا پلیس خانه او را زیر و رو می کند
فرنگی
لنین عیناً مانند تو و من، انسان؛
فقط ممکن است نزدیکِ چشمان،
افکاری،
کلانتر از افکار ما،
پرچین مینمود پیشانیاش را.
به همهی خلقِ حقپرست میگفت:
جنگ ضدِّ جنگ
صلح بیدرنگ
حکومت شورا
زمین به دهقان
نان به گرسنه
حرمت به انسان.
مایاکوفسکی
مترجم: احسان طبری
انسان کجا بود که شرافت و یا شر و آفت ببینی.
ما گشته ایم، نبود.
همه چیز تصنعی و مصنوعی و تقلبی و قلابی شده است
حتی هوش.
نه.
قبل از مادران
پدران برده شده اند
و
با برده گشتن پدران (که در جوامع پدرسالار، رئیس خانواده بوده اند)
مادران و کودکان هم برده شده اند تا از گرسنگی نمیرند
زنان
زحمتکشان و ستمکشان چندگانه اند:
پرولتر خانه و کارخانه اند
(مارکس)
اگر از فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگان ادب ایران زمین بهاندازه دهخدا به فرهنگ ملی ما ایرانیان خدمت کرده است.
کار عظیم و مردانه استاد علیاکبر دهخدا درباره واژگان زبان فارسی از کارهای کارستانی است که توفیق انجام آن را باید موهبتی الاهی برای زبان فارسی و برای بنیادگذارِ آن بهشمار آورد.
دهخدا در چند حوزه فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است. تنها امثال و حکم او، کافی است که مؤلفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به لغتنامهٔ بزرگ او. عظمتِ کار دهخدا وقتی آشکارتر میشود که میبینیم او در عرصه خلاقیّت ادبی نیز در دو حوزه شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحوّل است. در باب مقام دهخدا در نثر چندان سخن رفته است که نیازی به تکرار نیست و در باب شعرِ او نیز اربابِِ تحقیق، داد سخن داده اند...از دهخدا شعر بسیاری در دست نداریم. اما دیوان کوچک دهخدا یکی از دیوان های عزیز دوران معاصر است که در آن وطن پرستی و عشق به آزادی و شرف ملی موج می زند و در دو سوی جِدّ وهزل ، شاهکار های برجسته ای را عرضه می کند.
برگرفته از کتاب"با چراغ و آینه"
استاد شفیعی کدکنی.
منظور کدکنی از فرهنگ ملی چیست؟
مهمترین بانی فکر و فرهنگ
سعدی بوده است
آثار مختصر سعدی
حاوی نطفه های همه جریانات فلسفی در جهان است
ما ۲۵ سال است که آثار سعدی را کلمه به کلمه تحلیل می کنیم و هنوز اندر خم یک کوچه ایم
مراجعه کنید
به
خودآموز خوداندیشی
خادم دیگر به فکر و فرهنگ
حزب توده بوده است
اگر بر خری بار گوهر بود - به گوهر چی بینی همان خر بود
باز همان داستان قدیمی که خیلی از رفقا به یاد دارند، همان جنابی که به اندازه بار این خر محترم کتاب خوانده است، “مثلا” اما همچنان همان خر محترم است.
نینا
چرا؟
خری که زر و گوهر حمل می کند مگر با خری که زباله می برد، یکی است؟
ضمنا
خر که خر نیست.
خر
حیوان خردمند و عاطفه مندی است
خر خادم معصوم و مظلوم هزاران ساله بشریت بوده است.
امروزه از خر برای مداوای بیماران روانی بهره گرفته می شود
خر محشر است.
خرخوانی هم هزاران بار بهتر از ناخوانی است.
چون
انعکاس
روندی خودپو ست.
خرخوان
بی انکه متوجه باشد
اندیشه های مربوطه را از آن خود می کند و رشد می کند.
این مقایسه
ناروا و نا به جا ست
نه علمی است و نه عقلی و نه تجربی و واقعی.
نه رئآلیستی است و نه راسیونالیستی.
جمهوری خلق چین
کشور مستعمره بوده است
تکه تکه اش کرده بودند
همه هم و غم حزب کمونیتس چین
احیای تمامیت ارضی چین است
و
پایان دادن به نکبت تاریخی است
سعدی
این موضع فکری ضد علمی و ضد عقلی بابک را رد کرده است:
زاده شدن در جایی
«دلیلی برای ماندن در آنجا نیست»
(نقل به مضمون)
علاوه بر این
زیبایی های طبیعت
در همه جای جهان وجود دارند.
یعنی دلیل بابک بخردانه نیست.
یکی از خدمات خمینی
فراری دادن ما بوده است.
ما اگر در زادگاه خود می ماندیم
یک میلیونم رشد فکری يی را که در غربت کرده ایم
نمی کردیم.
در کتاب بابک خواندم که وقتی بابک خرمدین و یارانش کاملا توسط ارتش دشمن محاصره شده بودند و امکان مقابله وجود نداشت. یاران بابک از او خواستند که از قلعه بگریزد و از کشور خارج شود.
بابک با غم بزرگی پاسخ داد:
چگونه از این سرزمینی بگریزم که می توان برای زیبایی نقش بال یک پروانه اش جان داد؟! ---
-
با همه مصیبتهایی که در دنیا شاهد آن هستیم، فکر گریز از آن چه پوچ به نظر می رسد وقتی می توان حس رهایی را در پرواز زیبای پرندگان حس کرد و از عشق لبریز شد با دیدن سخاوت طبیعت در آراستن این جهان بی کرانه...
« زندگی زیباست ای زیبا پسند، زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنچنان زیباست این بی بازگشت کز برایش می توان از جان گذشت.»
تولدی دیگر
شماره ثبت ۱۵۳
شما عبارت "تولدی دیگر شماره ثبت ۱۵۳ ..." را انتخاب کرده اید ، جستجو در فرهنگ لغت برای یک کلمه انجام می شود و لطفا یک کلمه را فقط انتخاب نمائید.
همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این
آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن
سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با
ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک
پنجره می خوانند
آه ...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من
می گوید
دستهایت را دوست میدارم
دستهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم
و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم می آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم
کوچه ای
هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر
به تبسم معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد
کوچه ای هست که قلب من آن را
از محله های کودکیم دزدیده ست
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان
را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسانست
که کسی می میرد
و کسی می ماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک
نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
خلاصه شکایتنامه سه زندانی سیاسی زمان شاه (یک دانشجو، یک هنرمند، و یک دانش آموز سابق) از پرویز ثابتی به دادگاه اورلاندو:
شکایت علیه پرویز ثابتی، معاون ساواک و رییس کمیته مشترک ضد خرابکاری در سالهای 1351 تا 1356، تقدیم شده است. شاکیان خواستار برپایی محاکمهای با حضور هیات منصفه و پرداخت 225 میلیون دلار از سوی ثابتی به عنوان خسارت شکنجهای که ساواک و کمیته مشترک روی آنها انجام داده است شدهاند.
شاکیان توسط ساواک یا کمیته مشترک بازداشت شده بودند و مورد شکنجه های مختلف شامل کتک زدن، شلاق، و...قرار گرفتند. برخی از آنان را تحت شوک الکتریکی قرار داده بودند، از بازوهایشان به سقف آویزان کرده، و در آپولو قرار داده یا از آلت جنسی شان آویزانشان کرده بودند.
شاکیان از حق برخورداری از دادرسی منصفانه بیبهره بودند و به دلیل فعالیتهای سیاسی شان مجازات زندان گرفته بودند.
مشتکی عنه، پرویز ثابتی، به عنوان معمار اعترافات تلویزیونی اجباری و ابراز ندامتی که با استفاده از شکنجه حاصل شده شناخته می شود. این روش توسط جمهوری اسلامی هم اخذ و به شکلی گسترده استفاده شده است. نظام شکنجه جاری در جمهوری اسلامی اساسا بر میراثی از شکنجه و ترور زمان شاه که توسط ثابتی توسعه یافته بود سازمان یافت.
شاکیان اعتقاد دارند که ثابتی کنترل کاملی بر اعمال زیر دستان خود داشته و در اعمال در شکنجه، جنایت علیه بشریت، مجازاتهای رذیلانه و غیرانسانی، و بازداشتهای خودسرانه نه تنها نظارت داشته بلکه همدستی کرده است.
شاکیان تنها تعداد کمی از قربانیان ثابتی هستند. او از خشونت برای بقای قدرت سیاسی رژیم شاه استفاده می کرد که قربانیانش غالبا هنرمندان، نویسندگان، نمایشنامه نویسان و دانشجویان بودند.
ثابتی در چهار دهه گذشته پنهان از مرآ و منظر عموم بود. او در سال 1978 از ایران فرار کرد و در حال حاضر در اورلاندو در ایالت فلوریدای آمریکا زندگی می کند. او و همسرش تلاش بسیاری کرده بودند تا هویت و مکانشان پس از خروج از ایران مخفی بماند. اما در سال 1401، در تظاهرات ایرانیان در خارج از ایران برای اولین بار ظاهر شد و حضورش بحث بسیار زیادی در جامعه ایرانی برانگیخت و همینطور منجر به تولید یک مستند هفت و نیم ساعته در دفاع از عملکردش در ساواک شد.
شاکیان این دادخواست را در دادخواهی که به وسیله رژیم شاه از آنان سلب شده تقدیم کرده اند. آنها، به دلیل خطراتی که ممکن است اعضای سابق ساواک علیه آنان و خانواده آنان ایجاد کنند با اسامی مستعار شکایت کرده اند. شاکیان سه مرد 72 ساله، 85 ساله، و 68 ساله مقیم کالیفرنیا هستند. اولی در دانشگاه تبریز دانشجو بوده و در اعتراضات مسالمت آمیز علیه شاه شرکت داشته و در سال 53 توسط ساواک دستگیر شده و تحت شکنجه قرار گرفته است. دومی یک هنرمند و عضو یک گروه هنری بوده که به وسیله ساواک تعطیل شده است. او در دهه 50 بارها توسط ساواک دستگیر شده و تحت شکنجه های شدید قرار گرفته است. شاکی سوم یک دانش آموز دبیرستانی بوده است که چون عضو یک گروه ادبی دانش آموزی بوده که اندیشه های ضد شاه داشتند در شیراز توسط ساواک دستگیر شده و تحت شدیدترین شکنجه ها از جمله شوک الکتریکی قرار گرفته است.
شاکیان بر این باورند که بین ثابتی، ساواک و جمهوری اسلامی همچنان ارتباطاتی برقرار است و همین امر مانع از آن می شود که آنها بتوانند در داخل ایران انتظار عدالت را داشته باشند. به خصوص اینکه در نظام قضایی جمهوری اسلامی نمی توان انتظار اجرای هیچگونه عدالتی را داشت.
در حال حاضر که ایرانیان و جامعه بین المللی علیه جمهوری اسلامی بسیج شده اند، خطر این وجود دارد که جنایات رژیم شاه سفید شویی شود و نقض حقوق بشر تحت حکومت او به فراموشی سپرده شود.
پسر شاه سابق، شاهزاده رضا پهلوی، و حتی خود ثابتی از سوی سلطنت طلبان به عنوان رهبران جایگزین جمهوری اسلامی معرفی می شوند.
شاکیان از این هراس دارند که سلطنت طلبان از موقعیت جاری استفاده کرده و مجددا ساواک را به عنوان یک نیروی امنیتی در ایران بازسازی کنند و هر نوع امکان دادخواهی برای شکایتشان برای همیشه از میان برود. به دلایل بالا، آنها هم اکنون شکایت خود را طرح کرده اند.
متن کامل شکایت اینجا در دسترس است:
iranjusticecollective.org/wp-content/upl…
کلمه "کالبد شکافی" ترکیبی است که به معنای تحلیل یا بررسی دقیق و عمیق یک موضوع، پدیده، یا مفهوم به کار میرود. در زبان فارسی، رعایت برخی قواعد نگارشی برای این کلمه و استفاده صحیح آن مهم است. در ادامه به برخی از این قواعد اشاره میشود
چرا من این همه کوچک هستم
گه در خیابان ها گم شوم
چرا پدر که این همه کوچک نیست
و در خیابان ها هم گم نمی شود
کاری نمی کند که آن کسی که به خواب من آمده است
روز آمدنش را جلو بیاندازد
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوض هاشان هم خونیست
و تخت کفش هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی کنند
چرا کاری نمی کنند
چقدر آفتاب زمستان تنبل است
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام.
کسی می آید
کسی می آید
کسی که دلش با ماست، در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمی شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درخت های کهنه یحیی بچه کرده است
و روز به روز
بزرگ می شود
بزرگ تر می شود
کسی از باران، از صدای شرشر باران
از میان پچ و پچ گل های اطلسی
کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت می کند
و پپسی را قسمت می کند
و باغ ملی را قسمت می کند
و شربت سیاه سزفه را قسمت می کند
و روز اسم نویسی را قسمت می کند
و نمره مریض خانه را قسمت می کند
و چکمه های لاستیکی را قسمت می کند
و سینمای فردین را قسمت می کند
درخت های دختر سید جواد را قسمت می کند
و هر چه را که باد کرده باشد قسمت می کند
و سهم مرا هم می دهد.
من خواب دیده ام...
ای حیزب توده
سن هارا
اهل هوا هارا
شکنجه گر
که کاره ای نیست.
همه کاره کیست؟
شکنجه گر و جلاد و زندانبان
در تلاش معاش اند.
فرقی با عمله و بنا ندارند.
افسار موجودات
بدون استثناء
در دست نان است:
درک ماتریالیستی تاریخ
درنگ کرده است که همین را بگوید.
چارلی چاپلین
در همان روزی زاده شده بود که آدولف هیتلر.
خدا را شکر می کرد
که
به روز هیتلر نیفتاده است.
رادیکال بودن یعنی دست به ریشه بردن.
یعنی دست از ساده لوحی برداشتن
ساواک چیست؟
اردشیر
شعار «روبات های جهان متحد شوید» در آستانه تحقق است.
بانک سنگاپور هوش مصنوعی را جایگزین ۴۰۰۰ کارمند میکند
گروه بانک دیبیاس سنگاپور قصد دارد که طی سه سال آینده حدود ۴۰۰۰ نفر از کارکنان قراردادی و موقت خود را کاهش دهد زیرا هوش مصنوعی به طور فزایندهای در حال بر عهده گرفتن نقشهایی است که توسط انسانها انجام میشود.
نه.
رسد آدمی به جایی
که به جز خدا نبیند.
سعدی
ابزار های کار
به معنی توسعه و تعالی کمی و کیفی اعضای اندام کارگرند
هوش مصنوعی
هوش جامعتی ـ انسانی مادیت یافته است
جادوی موسیقی را ببینید:
که اشک شتر را جاری می کند
که مادرانگی او را به خروش می آورد
که مهربانی و عشق را در او به اوج می رساند
مراسم شترخوانی مغولی
در این مراسم، شتری را با خواندن ترانه و نواختن سازهایی شبیه کمانچه و فلوت تشویق میکنند که کودک خود یا یک کودک بی مادر را به فرزندی بپذیرد.
آوازه خوان که معمولاً زن است و در کارش بسیار هم استاد است، صدای خود را بر اساس رفتار شتر تغییر میدهد و تلاش میکند به توسط آهنگ با او ارتباط برقرار کند و در واقع او را قانع کند که به یک موجود دیگر مهر بورزد.
این رسم زیبا در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده.
پيرايه
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر