۱۴۰۳ آذر ۲۲, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۲۲)


شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پنجم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم 
 

شکایت کند نوعروسی جوان

به پیری، ز داماد نامهربان

 

شنید این سخن پیر فرخنده فال

سخندان بود مرد دیرینه سال

 

یکی پاسخش داد، شیرین و خوش

که گر خوبروی است، بارش بکش

 

دریغ است روی از کسی تافتن

که دیگر نشاید چون او یافتن

 

یک ام روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرمانده اش می فروخت:

«تو را بنده از من به، افتد هزار

مرا چون تو نبود خداوندگار.»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر