همیشه
در همه جا
طبقه حاکمه معینی قدرت را در دست دارد.
حکومت و دولت
نماینده سیاسی آن طبقه حاکمه است.
دولت ماورای طبقاتی
وجود ندارد.
انتخابات فرمالیته اند.
خوب ما کجا توهین کرده ایم؟
به بی مخ
بی مخ گفتن توهین به او ست؟
اگر خواستید حرف های شان را تحلیل می کنیم.
مارکسیسم را برای تحلیل تدوین کرده اند.
رفته بودم پارک پیاده روی ده قدم جلوتر از من یه پسر دستش رو انداخته بود دور شونه دوست دخترش و با هم میرفتن. پسره برگشت منو که دید خجالت کشید دستش رو انداخت وقتی رسیدم بهشون دست پسره رو گرفتم انداختم دور گردن دختره گفتم: «شازده درستش اینه پس از کجا بفهمه دوستش داری»
گار
چرا دست دخترک را دور گردن پسرک نینداختید
و
نگفتید:
«شازده خانم، اینه پس از کجا بفهمه دوستش داری» ؟
انقلابات اجتماعی
به معنی تعویض طبقات حاکمه است.
انقلابت اجتماعی
ضمنا
امر توده است.
بدون بسیج توده
نه انقلابی می تواند پیروز شود و نه عنگلابی.
طبقه حاکمه انقلابی
باید توده را زیر پرچمش گرد اورد و طبقه حاکمه ارتجاعی را سرنگون سازد و دیکتاتوری انقلابی خود را به جای دیکتاتوری ارتجاعی آن بنشاند
هر دولتی
فرمی از دیکتاتوری است.
ماهیت دیکتاتوری بسته به ماهیت طبقه حاکمه انقلابی است.
شازده دموکراسی
ٖدموکراسی پارلمانی در جنقوری هم هست
در همه کشورهای امپریالیستی
حتی در کشورهای سلطنتی
مثلا انگلستان وسوئد ودانمارک ونروژ واسپانیا وغیره هم هست.
طبقه حاکمه واحدی
با چند حزب سیاسی ماهیتا واحد دست به عوامفریبی می زند.
دموکراسی
اما به معنی توده فرمایی است و نه به معنی اقلیت انگل فرمایی
فرزاد وحید
بیسواد است.
او از تعریف مفهوم فلسفی روشنفکر خبر ندارد.
به همین دلیل مفهوم روشنفکر را مثل عوام الناس تحت اللفظی معنی می کند و عملا تحریف میکند:
به نظر او روشنفکر کسی است که ایمان ندارد.
حالا معلوم می شود که او معنی ایمان را هم نمی داند.
روشنفکر یک قشر اجتماعی است.
بنابرین
هر طبقه اجتماعی
روشنفکران خاص خود را دارد.
مثال
همین ارسطو
روشنفکر طبقه اجتماعی برده دار در یونان باستان بوده است.
همین روحانیت (مثلا آل عبا)
روشنفکر طبقه اجتماعی برده دار در صدر اسلام بوده است.
بعد
روشنفکر طبقه اجتماعی فئودال و بعد حتی سرمایه دار بوده و است.
کسروی روشنگر جسوری بود
ولی به لحاظ جهان بینی کمترین تفاوتی با روحانیت نداشت.
کسروی بسان روحانیت نماینده ایدئآلیسم بود.
کسروی که طرفدار برابری اعضای جامعه نبوده است.
ارانی طرفدار برابری بوده است که زجرکش شده است.
منظور کسروی از مفاهیمی که پشت سر هم ردیف میکند، روشن نیست.
کسروی خیال میکند که خودش ایده ئولوژی ندارد و حقیقت مطلق نزد او ست.
در حالیکه کسروی
مذاهب و ادیان مختلف را به طور مکانیکی نفی میکند تا خودش جای انها را با مذهب من دراوردی اش
ورجاوند بنیاد پر کند که مشتی هارت و پورت است و بس..
کسروی اصلا نمی داند که مذهب چیست:
دین اسلام در برخورد با تضادهای جامعتی بسته به سطح توسعه نیروهای مولده
راه حل اجتماعی عرضه می کند:
کسی که پدر و یا همسر کسی را کشته
یا باید کشته شود و یا چند شتر به خانواده اش بدهد.
کسی که نماز نخوانده
به فقرا پول بدهد تا به عوضش نماز بخوانند
کسی که روزه خورده و حج نرفته
باید به فقیری پول بدهد تا به عوضش روزه بگیرد ویا به حج برود.
اسلام بدین طریق
تضادهای جامعه برده داری و فئودالی را تعدیل می کند و هارمونی چامعه را حفظ می کند.
کسروی خودش چه راه حلی دارد؟
شازده و جمهوریت
دست ها در گفت ها رو می شوند:
مگر قرار است که تو تصمیم بگیری؟
مگر مرتب دم از ملت عیران و اراده ملی نمی زنید؟
علاوه بر این جمهوریت و سلطنت
فرم حکومتند.
در دیالک تیک فرم و محتوا
فرم هیچ واره نیست.
اما
نقش تعیین کننده از ان محتوا ست.
مهم
نه
سلطنت و یا جمهوریت و انتخابات و مخلفات
بلکه حاکمیت طبقاتی است.
شاه رفت و شیخ امد
ولی طبقه حاکمه انگل و استثمارگر دست نخورده ماند.
باز هم میتواند شیخ برود و شازده بیاید
و
طبقه حاکمه دست نخورده بماند.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
ما اهل تحلیلیم و نه اهل توهین.
قیاس به نفس مفرما.
فراگیری مارکسیسم
به معنی خروج از خریت
و
ورود به آدمیت است.
فوندامنتالیسم شیعی (خمینیسم) و سنی
همشیره فاشیسم است
جریانی عمیقا خردستیز و خرپرور است
جامعه را به طویله تبدیل میکند
به اسفل السافین میاندازد
ارتجاعی تر از امپریالیسم است
سپاه پاسداران عنگلاب اسلامی
برای فوندامنتالیسم شیعی
شبیه گشتاپو برای فاشیسم المان است.
سازمانی عمیقا ضد بشری، ارتجاعی، ضد خلقی، ضد توده ای، ضد یهودی، شکنجه گر، جنایتکار و جهنمی است.
شازده می خواهد سپاه و بسیج فوندامنتالیستی را در ساواک شاهعنشاهی ادغام کند.
حق هم دارد.
جامعه و تاریخ (سیر تکاملی جامعه) را
نمی توان و نباید با شخصیت ها و نخبه ها درک کرد و توضیح داد.
چنین درک و توضیحی به عوام فریبی منجر می شود
و
درک ایدئآلیستی تاریخ نام دارد.
تئوری نخبگان
تئوری فاشیسم است که فاشیست اسپانیایی به نام اورتگا گاسه تأسیس کرده است.
به قول پله خانف
تاریخ را شخصیت ها نمی سازند.
بلکه برعکس
شخصیت ها را تاریخ (جامعه) می سازد.
برای درک و توضیح جامعه و تاریخ
ماتریالیسم تاریخی را کلایک های مارکسیسم
به خون دل تدوین کرده اند.
آره.
بحث مگر برای رسیدن به نتیجه است؟
هماندیشی
مهمترین فرق بشر با جانور است.
پوتین
نماینده اولیگارشیسم روس است
که همشیره فاشیسم است.
اولیگارشیسم
مثل فوندامنتالیسم است.
نازیسم
سرمشق پوتین و شرکاء است.
پوتین
حامی دست و دلباز نئوفاشیسم است.
پوتین
خودش خر پول ترین اولیگارش است
بهشت و حوری
خدا به شهدا قرص کمر بدهد تا با اینهمه حوری حشری جفتگیری کنند
نه.
اینها دنبال دلارند.
نظام سرمایه داری
خدا پرپستی را با دلار پرستی جایگزین کرده است
اینها
چه بسا زنان آیة الکرسی را به زوار اجاره میدهند تا خرمن دلار درو کنند.
به فرمایشات علم الهدی باید دقت داشت.
بنا بر روایاتی
هتل های مشهد تغییر فونکسیون داده اند و ج. خانه شده اند.
ضدانقلاب: میون این همه خوشگل کیو انتخاب کنم؟! به کدوم بگم آره کدومیو جواب کنم؟!
میثم
معیار مش میثم چیست؟
زیبایی صوری؟
سیدعلی و جنتی و معتادان دیگر
ملائکه زیبایی اند که سوار بر گرده مردم شده اند و دار و ندار مردم را به این و آن می بخشند؟
حقوق ماهانه بادی گارد نوه خمینی و کوسه رفسنجان و زن سلیمان و غیره
بیشتر از حقوق سالانه زحمتکشان جنقوری است.
زبان چگونه توسعه پیدا می کند؟
حریف
مهم ترین نقش را در جامعه بشری
نیروهای مولده بازی می کنند.
توسعه جامعه و هر چیز جامعتی
در تحلیل نهایی
تابع توسعه نیروهای مولده است.
نیروهای مولده
از عناصر زیر تشکیل می یابد:
توده مولد و زحمتکش
ابزارهای کار
وسایل تولید
علم
فن (تکنیک)
طرز استخراج مواد خام
و
غیره
مفهوم ماتریالیستی ـ تاریخی نیروهای مولده
در دیالک تیک مناسبات تولیدی ـ نیروهای مولده قرار دارد.
که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست.
دیالک تیک مناسبات تولیدی ـ نیروهای مولده
عالی ترین دیالک تیک در هر جامعه بشری است
قابل قیاس با دیالک تیک روح و ماده (شعور و وجود) در کل هستی است که از دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی است.
لنین هم می دانست که نیروهای مولده تعیین کننده ترین عامل در جامعه است.
شاه اصلا نمی دانست که مارکسیسم چیست.
در زندان های زمان شاه
مارکسیستی وجود نداشته است
در زندان های زمان شیخ هم
زندانی سیاسی وجود ندارد.
کسی که به خاطر دیده شدن مویش و یا دفاع از زنی بد حجاب زندانی شده
سیاسی محسوب نمی شود
ما همین امروز از حق خودمختاری خلق ها دفاع مستدل مارکسیستی کرده ایم.
بروید کلاس اکابر تا توان خواندن و فهمیدن کسب کنید
بعد بیایید و هارت و پورت کنید.
ما که مخالف خودمختاری خلق ها نیستیم.
ما مخالف خریت خلق ها هستیم
چپها بدند، جهان وطنی و خلاصه مخالف مرزها هستند و مثل شما مرز و میهن پرست نیستند
امیر المؤمنین
اولا
مارکسیست ها
جهانوطن نیستند.
امپریالیست ها جهان وطن اند.
کسموپولیتیسم ره و رسم امپریالیست ها ست.
مارکسیست ها
به دیالک تیک ناسیونال و انترناسیونال (خواهری ـ برادری ملی و بین المللی کارگران)
پایبندند.
ثانیا
مارکسیست ها
مخالف مرزهای ملی نبوده اند و نیستند.
امپریالیست ها (نئولیبرال های کذایی)
مخالف مرزهای ملی و حقوق ملل اند.
ثالثا
مارکسیست ها
میهن پرستان بی نظیری اند.
مثال:
سران احزاب کمونیست
دست خالی می میرند و چیزی به میراث نمی گذارند.
نمونه اش خانواده مارگوت و اریش هونه کر بوده است.
نمون هاش سران و سرداران حزب توده بوده اند.
امپریالیسم و اذنابش مارکسیست ها را بی وطن و وطن فروش مینامند
و از فرط خریت نمی دانند که پیش شرط فروش چیزی
داشتن پیشاپیش ان چیز است.
بی وطن که نمی تواند وطن بفروشد.
شیخها و شیخ نشینها
دست به دامن فوتبال و تنیس و غیره شده اند تا برای خود اعتباری در جهان واویلا سر هم بندی کنند
جهان صحنه پهناور تئاتری تهوع اور است
هرکس ماسکی بر سر کشیده و نقشی بازی میکند
از اصالت و عقلانیت اثری نیست
اتفاقا در آگهیهای تبلیغاتی عربستان
دم از اصالت می زنند
اولا کردی و نه کوردی.
ثانیا
ما کردی را لهجه ای از زبان فارسی می دانیم
و
همین نظر را گفته ایم.
درست و یا نادرست.
یک میلیون نفر ریخته اند سرمان و به فحش مان بسته اند.
انگار جرم و جنایتی مرتکب شده ایم.
این تحلیل ما ست.
شما می توانید بطلانش را اثبات کنید
ولی حق ندارید به همنوع دگراندیش پوزه بند بزنید.
ملا و دلار
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند
هزاران دست لرزان و دل پرجوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند
پیش می آیم
دل و جان را به زیورهای انسانی می آرایم
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ی ترس آفرین مرگ خواهم کَند
...
شما، ای قله های سرکش خاموش
که پیشانی به تندهای سهم انگیز می سایید
...
غرور و سربلندی هم شما را باد
امیدم را برافرازید
چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
غرورم را نگه دارید
به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید.
زنان و دسته های گل نرگس
لعاب دهان ای عوام واره چیست؟
لعاب دهان اولا برای بلعیدن غذا
الزامی است.
ثانیا
لعاب دهان
مملو از آنزیم های تعیین کننده است.
همین آنزیم ها به تجزیه شیمیایی غذا در دهان منجر می شوند.
اگر لعاب دهان نباشد
عذا اصلا هضم نمی شود.
به پیغمبر هم بگو بداند و دانا شود.
تو و نه فقط تو
عقب مانده اید.
اصلا معنی مفاهیم را نمی دانید.
مهم هم نیست.
مهم این است که نمی خواهید بدانید تا رشد کنید.
همه مثل شما هستند.
درجا زدن در منجلاب جاهلیت
جهانی شده است.
همین کامنت ما ارزش والایی داشت
ولی قدر زر زرگر بداند و نه ...
زبان فارسی متشکل از واژه های عربی است.
حریف
آره.
چه بهتر.
زبان زنده باید هم چنین باشد
زبان فارسی اما زبان پیشرفته ای نیست.
ولی بهتر از لهجه های عقبمانده کردی و لری و غیره است
حقیقت چیست؟
ضد حقیقت که دروغ نیست.
دروغ ضد راست است.
ما صدها تحلیل در رابطه با حقیقت منتشر کرده ایم.
وقتی گفته می شود که شما فاقد صداقتید به همین دلیل است.
صداقت = حقیقت پرستی
لهجه کردی
به دلیل ایزولاسیون جغرافیایی ـ جامعتی
کسب استقلال کرده و بی شباهت به فارسی شده است.
صدبار این جمله را بخوان
تا بفهمی
لطف کنید و بفرمایید که کلمه چیست؟
شماها اصلا سواد ندارید.
دلیل حرف نزدن شما به زبان فارسی
بیسوادی شرم انگیز شما ست.
این ترفند شما برای استتار بیشعوری تان است.
حالافرض کنیم فارسی لهجه ای از کردی باشد
کردها که بدین طریق علامه نمی شوند
اهانت چیست؟
سلیمان بی مخ معنی انقلاب را نمیداند.
روحانیت دشمن سنتی انقلاب اجتماعی است.
هر خری این را می داند.
روحانیت قشر انگل وابسته به اشراف برده دار و فئودال و تجار بوده است
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
سعدی
این بیت شعر سعدی
ضرب المثلی است که دشمنان هماندیشی عرعر می کنند تا روشنگری را تخطئه کنند.
این ضرب المثل
به معنی نهی از انتقاد اجتماعی است.
حافظ هم دشمن روشنگری است:
من اگر نیکم و گر بد
تو برو خود را باش
هر کسی ان درود (درو میکند) عاقبت کار که کشت
هی لوتوس
ما اهل پارسیم و نه اهل عرعر.
هر خری می داند.
ما سگان آواره توده ایم و به زبان پارسی پارس میکنیم تا خواب خوش خران را به هم بزنیم.
البته بیهوده.
چون خران هم خرند و هم پنبه در گوشان اند
دخترک اسب سوار
نماد سر آغاز آزادی آدمیزادی است:
آزادی یعنی درک جبر عینی (قوانین و قانونمندی های عینی هستی) و تسلط آگاهانه بر جبر عینی (مثلا طبیعت و جامعه)
در مجازی با کسی بحث نمی کنم ، فقط می خوانم
ولی امیدوارم شرایطی پیش آید در خیابان بحث کنم.
یحیی
یحیی در این جمله
دیالک تیک مجازی و خیابان را برای تبیین نظر به خدمت می گیرد.
دیالک تیک مجازی و خیابان
فرمی از بسط و تعمیم دست وپا شکسته دیالک تیک هماندیشی و عمل (پراتیک، پیکار، مبارزه) است.
از این جمله یحیی معلوم می وشد که اهل هماندیشی نبوده است.
چون اگر بود می دانست
که
خیابان جای هماندیشی نیست.
خیابان
جای شعار و حمله و فرار و زد و خورد است.
خیابان
در بهترین حالت
نتیجه نهایی هماندیشی است.
مرحله پسا همانیدشی است.
بدون
تئوری
جنبش کور است.
بدون هماندیشی
بدون تشکیل پیشاپیش نظر
دست به عمل زدن خطا ست.
بدون تئوری انقلابی
جنبش انقلابی محال است و خیال است.
لنین
سفر ملا به مریخ
سفر ملا به مریخ
رئیسی از پیشرفت سرسام اور دم می زند.
حق هم دارد.
اگر این سرسام نیست
پس چیست؟
استاد دانش کاه صندلی شریف
هم
به نیت خواندن نماز جماعت
چندی قبل قصد سفر به کرات اسمانی داشت
نمی دانیم برگشته و یا نه.
کودک همسری در جنقوری مهسا
وقتی جامعه ای با سرعت نور
پیشرفت کند
باید هم کودکان به تولید مثل کمر بربندند
کشور شما زیباترین کشور است ، اینجا، باران می خندد ، گلها می خندند ، شکوفه های باران خورده ، می خندند ، بوتهای یاسمن بر سر دیوارها می خندند ، پس چراهیچ آدمی نمی خندد ؟
نزار_قباني
هی تزار قپانی
آدم کجا بود تا بخندد و یا بگرید.
فرنگی ها
با صرف میلیاردها دلار
به کاینات سفر می کنند تا بلکه آدمی پیدا کنند
ادامه دارد.
۱۴۰۱ اسفند ۵, جمعه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۸۹)
میم حجری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر