۱۴۰۱ اسفند ۵, جمعه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۲۶)

  

میم حجری

از كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه
 
ت 
ملاك شناخت: 
حقيقت


براي سنجش شناخت از ديرگاه ميزان يا ملاكي به كار برده اند. 
 اين ملاك 
كه 
حقيقت (truth) 
نام گرفته است، 
تطابــق شناخــت است با هستـي يا واقعيت (reality).
 
 شناختي كه موافق نظام هستي باشد،
 در خور صفت «حقيقي» است، 
و
 معرفتي كه از واقعيت به دور باشد،
 شناخت «سقيم» يا دور از حقيقت است. 
 
بنابراين 
حقيقت يكي از صفات يا كيفيات شناخت
 است.
 
 ۱
  شناختي كه موافق نظام هستي باشد،
 در خور صفت «حقيقي» است، 
و
 معرفتي كه از واقعيت به دور باشد،
 شناخت «سقيم» يا دور از حقيقت است. 

 آریانپور
 شناخت بشری
را
به
دو دسته حقیقی و باطل طبقه بندی می کند و قال قضیه را برای همیشه می کند.
شناختی که با نظام هستی موافق (منطبق) باشد،
به نظر آریانپور
شناختی حقیقی
است
و
شناختی که دور از واقعیت باشد، شناختی باطل است.
 
اما منظور آریانپور از نظام هستی چیست؟
 
ضمنا
 چرا آریانپور در تعریف شناخت باطل، جای نظام هستی را با واقعیت عوض می کند؟

۲
بنابراين 
حقيقت يكي از صفات يا كيفيات شناخت
 است.
 
حقیقت 
زیر قلم آریانپور به چیزی سوبژکتیو (معرفتی) 
به
صفتی از صفات شناخت
به
کیفیتی از کیفیات شناخت
تنزل می یابد.
 
مگر سقیم و یا باطل
صفتی و یا کیفیتی از شناخت نیست؟
 
همانطور که در بخش پیشین ذکرش گذشت،
حقیقت در تئوری شناخت آریانپور
سلب عینیت می شود.
 
در ادامه سخنان آریانپور  
این حقیقت امر بهتر آشکار می گردد.

۳
مي‌دانيم كه تمام هستي در تغيير و تكاپوي دايم است.
 انسان كه شناسندة واقعيت است، 
 همواره در تحول است، 
و 
محيط كه موضوع شناخت انسان است،
 هر لحظه دگرگون مي شود. 
 
چون فاعل شناخت (انسان) و موضوع شناخت (محيط)
 هر دو در تغييرند،
 رابطة آن دو 
كه 
شناخت باشد،
 بريك حال نمي ماند؛ 
و
 در نتيجه، 
حقيقت 
كه
 صفت شناخت است، 
نمي تواند كيفيتي ثابت و معين باشد. 
 
همچنان كه هستي جاودانه در كار دگرگوني است، 
حقيقت ها نيز دگرگون مي‌شوند.
 
 
 آریانپور
شناخت بشری را در تغییر می بیند.
صفت و کیفیت شناخت به نظر او حقیقت است،
در نتیجه با تغییر موصوف، صفت و کیفیت آن هم تغییر می یابد.
  نتیجه اینکه حقیقت دستخوش تغییر است.
یعنی
حقیقت معینی وجود ندارد.
 
 آریانپور
در استدلال خود حتی پیگیر نیست.
 
 آریانپور
فراموش می کند که قبلا گفته است
که
بنابراين 
حقيقت يكي از صفات يا كيفيات شناخت
 است.
 
اکنون ادعا می کند
که
 در نتيجه، 
حقيقت 
كه
 صفت شناخت است، 
نمي تواند كيفيتي ثابت و معين باشد.
 
 بدین طریق
یکی از صفات شناخت چیزی (حقیقت) 
جای خود را به صفت شناخت آن چیز می دهد.

انگار
سقیم و یا باطل
هم
یکی از صفات و کیفیات شناخت نبوده است
تا
با تغییر موصوف (موضوع شناخت) به نوبه خود تغییر یابد و مثلا به حقیقت تبدیل شود و یا حقیقت به سقیم تبدیل شود.
 
ایراد بینشی اساسی آریانپور
در بیگانگی او با طرز تفکر دیالک تیکی است.
 
آریانپور
ظاهرا
شناخت افزارهای دیالک تیکی را نمی شناسد.

مثلا دیالک تیک حقیقت نسبی و حقیقت مطلق را نمی شناسد.
به همین دلیل سر در گم و گمراه می گردد.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. جواب این سؤالات را خودتان باید از متون ما استخراج کنید. ما اهل هماندیشی هستیم و نه اهل پرسش و پاسخ.

    پاسخحذف