۱۴۰۱ اسفند ۴, پنجشنبه

درنگی در شعری از میرزاده عشقی (۲)

میرزاده عشقی

سیدمحمدرضا کردستانی با تخلص میرزاده عشقی 

(۱۲۷۳ –  ۱۳۰۳) 

شاعر، روزنامه‌نگار، نویسنده و نمایشنامه‌نویس  دوره مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم ب

 در دوره نخست‌وزیری رضا خان و به دستور او ترور شد.

 

جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟

هیچ


جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟

هیچ


من در اندیشه که این عالم موجود چه؟

هیچ


بود آنگاه چه؟

اینک شده نابود چه؟

هیچ


بود و نابود چه، موجود چه، مقصود چه؟

هیچ

چون به کنه همه باریک شدم
منکر روشن و تاریک شدم

 
معنی تحت اللفظی:
 
فقط خرافات بر این کشور افزوده شد.
فقط خرابی مه آباد نمودار شد.
من وقتی به عالم موجود فکر می کنم، 
به پوچی می رسم.
من وقتی به چگونگی قبلی عالم و چیستایی نابودی عالم فکر می کنم، 
به پوچی می رسم.
من وقتی به بود و نابود، به موجود و مقصود فکر می کنم،
 به پوچی می رسم.
وقتی به ماهیت همه چیز می اندیشم،
به انکار روشن و تاریک می رسم.
 
میرزاده عشقی
در این بند آغازین شعر بلندش
نیهلیسم
(پوچی گرایی)
را
نمایندگی می کند.
 
۲

دیدم اندر نظر عالم دیگر پیدا ست
عالم ما ست، ولی، بی سر و پیکر پیدا ست
نه سری از تنی و نی ز تنی، سر پیدا ست
آنچه بینی غرض، آنجا همه جوهر پیدا ست
و آنچه اندر نظر خلق، سراسر پیدا ست

همه را ذهن بشر ساخته است
خویش در وسوسه انداخته است

 
معنی تحت اللفظی:
در نظرم عالم دیگری پیدا بود.
عالمی شبیه عالم ما، ولی بی سر و تن.
نه از تنی سری پیدا بود و نه از سر تنی.
فقط ماهیت پیدا بود و هر آنچه که برای همه آشکار بود.

همه این چیزها 
مخلوق ذهن بشر اند.
چیزهایی که بشر را به وسوسه افکنده اند.

در این بند شعر عشق
همه چیز در ایینه ذهن شاعر به طرز مسخ و مثله و مخدوش منعکس می شود.
عشقی 
ضمنا
به
سوبژکتیویسم افراطی و رادیکالی می رسد
و
همه چیز را مخلوق ذهن محسوب می دارد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر