فرماسیون و ترانس فرماسیون جامعتی
در قرن بیستم
پروفسور دکتر ولفگانگ ایشهورن
(۱۹۳۰)
فیلسوف آلمانی
در قرن بیستم
پروفسور دکتر ولفگانگ ایشهورن
(۱۹۳۰)
فیلسوف آلمانی
نحوه استدلال کلاسیک ها در رابطه گذار جامعتی
عمیقا
فلسفی ـ علمی
بوده است.
بدون کشف تز «درک ماتریالیستی تاریخ و یا جامعه» توسط مارکس،
درک و توضیح جامعه و تحولات جامعتی
نمی توانست امکان پذیر گردد.
ما برای روشن کردن طرز تحلیل مارکسیستی جامعه بشری به اساتید دانش کاه،
قضیه را تشریح می کنیم:
۱
در جامعه اشتراکی آغازین
رشد نیروهای مولده
(انسان های مولد (نیروی مولد جاندار)، ابزار کار، علم و فن و کشف مواد خام (چوب، سنگ، فلزات، آتش) و توسعه نحوه استخراج مواد خام مثلا آهن و مس و سرب و غیره)،
به
ناهمخوانی مناسبات تولیدی اشتراکی حاکم با نیروهای مولده رو به رشد
منجر می شود.
یعنی
مناسبات تولیدی اشتراکی
به
مانعی در مقابل رشد و توسعه نیروهای مولده مبدل می گردد.
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
یکی از مهم ترین دیالک تیک های جامعه بشری
و
یکی از دو جزء مهم تز «درک ماتریالیستی تاریخ و یا جامعه»
است.
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
(مهم ترین دیالک ماتریالیسم تاریخی)
بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (از دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی)
در جامعه بشری است:
مناسبات تولیدی = فرم
نیروهای مولده = محتوا
عدم همخوانی سطح رشد نیروهای مولده با مناسبات تولیدی،
شبیه عدم همخوانی مثلا ظرف با مظروف، پیراهن با اندام، کفش با پا ست.
وقتی کفش بزرگتر و یا کوچکتر از پا باشد،
فرد مورد نظر کلافه می شود.
درست به همان سان،
وقتی نیروهای مولده، حجیم تر و عظیم تر و یا کوچکتر و ضعیف تر از مناسبات تولیدی باشند،
یعنی مناسبات تولیدی برای شان تنگ و یا گشاد باشد،
جامعه دچار بحران می گردد.
بدین طریق،
در بطن جامعه، نطفه جامعه نوین رو به رشد می رود.
یعنی
جامعه قدیمی
آبستن جامعه نو می گردد
و
وضع حمل
جامعه
به
معنی پیروزی انقلاب اجتماعی است.
یکی دیگر از مهم ترین دیالک تیک های جامعه بشری،
دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) و روبنای ایده ئولوژیکی است.
ناهمخوانی سطح رشد نیروهای مولده با مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی)
به
ناهمخوانی زیربنای اقتصادی با روبنای ایده ئولوژیکی
منجر می شود:
یعنی
علاوه بر بحران مادی، بحران فکری هم جامعه را در برمی گیرد.
سوبژکت تاریخ
در جامعه اشتراکی آغازین،
اقلیت ممتاز روحانیان در معابد بوده است.
چون معابد محل نگداری ابزارهای تولید و به ویژه آتش همیشه روشن و فراورده های تولیدی حیاتی و مازاد تولید و محل نیایش (اشاعه ایده ئولوژی) بودند.
با زمینه سازی فکری و تصاحب وسایل تولید و مایحتاج حیاتی
توسط اقلیت کاهن و روحانی
توده از تولید مایحتاج خود عاجز می ماند و مجبور به فروش خود و فرزندان به خود به صاحبان خصوصی وسایل تولید می شود
و
نظام جامعتی برده داری
اندک اندک پا به عرصه وجود می گذارد.
بدین طریق هم میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی و هم میان زیربنای اقتصادی جدید و روبنای ایده ئولوژیکی جدید
همخوانی برقرار می گردد
همخوانی برقرار می گردد
و
تولید نعمات مادی و فکری رو به رشد می رود.
این بدان معنی است
که
گذار از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی برده داری
نه
روندی تصادفی،
بلکه روند قانونمندی بوده است.
یعنی
مبتنی بر اساسی ترین دیالک های جامعه بشری
(دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
و
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی)
بوده است.
معلوم نیست که ولفگانگ ایشهورن چگونه از فقدان قانونمندی و دترمینسم و جبریت آن
دم می زند.
همین قانونمندی در گذارهای جامعتی دیگر
مثلا
گذار از برده داری به فئودالیسم
و
گذار از فئودالیسم به سرمایه داری
و
گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
هم
صادق است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر