میم حجری
از كتاب: «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه
پ
شناخت ادراكي و شناخت عاطفي
ادراك
يعني انعكاس تحريك خارجي
پيوسته با عاطفه
يعني واكنش اورگانيسم در مقابل تحريك خارجي همراه است:
آنچه ادراك مي شود، الزاماً در اورگانيسم تغييري پديد ميآيد و به عاطفه مي
انجامد.
عاطفهاي كه بر ما دست مييابد ضرورتاً با ادراكي همراه است.
پس
شناخت، در هر حال هم ادراكي است، و هم عاطفي.
تنها نسبت اين دو در موارد
متفاوت فرق ميكند.
گاهي عاطفه بر ادراك غالب ميآيد و گاهي برعكس.
عاطفه
صد در صد «عميق» وجود ندارد،
زيرا عاطفه اي كه بركنار از عامل ادراكي باشد،
قابل دريافت نيست.
ادراك كاملاً «خالص» يا «خارجي» نيز هرگز ميسر نميشود،
زيرا ادراك هنگامي رخ مينمايد كه محركي خارجي با اورگانيسم برخورد كند و
بر آن تأثير گذارد و از آن متأثر شود.
آریانپور
با مفهوم فلسفی ادراک، آشنا نیست.
ادراک
(استنباط، دریافت)
۱
به فرم انعکاس فکری واقعیت عینی به واسطه سیستم عصبی مرکزی حیوانات و انسان ها اطلاق می شود.
۲
ادراک عبارت است از تصویر حسی کلیتی از اشیاء و خواص و روابط آنها، که به
طورمستقیم و بی واسطه براعضای حسی (حواس پنجگانه) (یعنی گیرنده های عصبی)
تأثیر می گذارند.
۳
ادراک به لحاظ ژنتیکی بر بنیان احساس (حس کردن) پدید می آید.
۴
ادراک اما به معنی جمع ریاضی ساده احساس های منفرد نیست، بلکه کیفیت جدیدی از انعکاس حسی است.
۵
اگرچه احساس نزدیکترین و بی واسطه ترین پیوند ضمیر با واقعیت عینی است،
اما ادراک به سبب خصلت کلیتی (مبتنی بر کلیت بودن) و آگاهی وسیعتر خود
شکل اصلی
انعکاس در روند شناخت انسانی را تشکیل می دهد.
۶
ادراکات در کلیت شان، تصویر روشنی از واقعیت عینی ارائه می دهند.
تصویری که در آن نه تنها نمود (پدیده) خارجی، روابط سطحی، منفرد و تصادفی،
بلکه همراه با آنان پیوندهای ماهوی داخلی، عام و ضرور (جبری) نیز نمودار
می گردند.
مراجعه کنید
به
ادراک
ادراک
(استنباط، دریافت)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7941
۲
بر روي هم، شناخت حسي به مراتب
بيش از شناخت منطقي با عواطف آميخته است.
زيرا انسان در ميان نمودهاي محسوس
جزئي محاط است
و
با آنها بستگي دائم دارد،
و
از اين رو
ادراكاتي كه از
نمودهاي محسوس جزئي برمي گيرد، براي او پرمعني و با ارزش و ملازم
عواطفاند،
حال آن كه مفاهيم انتزاعي كلي به دشواري ميتوانند موضوع عواطف
او قرار گيرند.
درک آریانپور از شناخت حسی و عقلیهم
درک درستی نیست.
شناخت منطقی
که
سهل است.
حتی
در شناخت نظری
منافع اعضای جامعه
به طور مثبت و یا منفی دخیلند.
یکی از دلایل خطاهای معرفتی (شناخت) خطیر کانت و هگل و فویرباخ
تعلقات طبقاتی آنان به بورژوازی
بوده است.
منافع طبقاتی
شیره حیاتی انعکاس واقعیت عینی در آیینه ضمیر سوبژکت شناخت
را
می مکند
و
او
را
چه بسا
به انکار خورشید وامی دارند.
یکی از مهم ترین دلایل رادیکالیته مارکسیسم ـ لنینیسم و صحت و حقانیت آن،
وابستگی اصیل و عمیق کلاسیک ها (مارکس و انگلس و لنین) به پرولتاریا بوده است.
کشف حقیقت
به طور طبقاتی مشروط می شود.
یکی از دلایل مهم «ارتداد و خیانت» کائوتسکی و برنشتین و رسیدن به رفرمیسم و رویزیونیسم
عدم وابستگی طبقاتی اصیل و عمیق آنها به پرولتاریا بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر