هیئت تحریریه کلکتیو
برگردان
۱
· قابل شناخت بودن جهان، تزی فلسفی است.
۲
· تز قابل شناخت بودن جهان بر آن است که شعور (مغز، ذهن، ضمیر، دل) انسانی قادر به انعکاس واقعیت عینی است.
۳
· تز قابل شناخت بودن جهان بر آن است که شعور (ذهن، ضمیر، دل، مغز) انسانی قادر به شناخت واقعیت عینی است.
۴
· تز قابل شناخت بودن جهان بر خلاف کلیه فرم های اگنوستیسیسم (لا ادریت، ندانمگرایی) به مسئله اساسی تئوری شناخت، پاسخ مثبت می دهد.
· مراجعه کنید به اگنوستیسیسم، تئوری شناخت
اگنوستیسیسم
(ندانمگرایی)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8837
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8842
پایان
(مسئله اساسی تئوری شناخت
این است
که
آیا جهان و واقعیت عینی به طور کلی
قابل شناخت است و یا نیست؟
مارکسیست ها
واقعیت عینی را قابل شناخت می دانند.
یعنی
به مسئله اساسی تئوری شناخت، راه حل مثبت عرضه می دارند.
مسئله اساسی تئوری شناخت،
در واقع
همان مسئله اساسی فلسفه است:
۱
مسئله اساسی فلسفه در کل هستی
این است
که
آیا ماده (وجود) مقدم بر روح (شعور) است و یا برعکس.
روح (شعور) مقدم بر ماده (وجود) است؟
ماتریالیست
کسی است
که
ماده را مقدم بر روح و یا وجود را مقدم بر شعور می داند.
ایدئالیست
کسی است
که
برعکس،
روح را مقدم بر ماده، شعور را مقدم بر وجود می داند.
یعنی
دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور را وارونه می سازد.
یعنی
نقش تعیین کننده را در دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور از آن روح و یا شعور می داند.
۲
مسئله اساسی فلسفه در جامعه
این است
که
آیا وجود جامعتی مقدم بر شعور جامعتی است و یا برعکس.
شعور جامعتی مقدم بر وجود جامعتی است؟
مارکسیست و ماتریالیست دیالک تیکی و تاریخی
کسی است
که
وجود جامعتی را مقدم بر شعور جامعتی می داند.
ایدئالیست
کسی است
که
شعور جامعتی را مقدم بر وجود جامعتی می داند.
یعنی
نقش تعیین کننده را در دیالک وجود جامعتی و شعور جامعتی
از
آن شعور جامعتی می داند.
یعنی وارونه اش می سازد.
۳
مسئله اساسی فلسفه در تئوری شناخت
این است
که
آیا واقعیت عینی قابل شناخت است و یا نیست.
مارکسیست
کسی است
که
واقعیت عینی را قابل شناخت می داند.
ندانمگرا
کسی است
که
واقعیت عینی را غیرقابل شناخت می داند.
یعنی
فرقی بین بنی آدم و بنی خر قائل نمی شود.
مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر