میم حجری
گربه چف
مکمل و متمم استالین
و
از دو نظر پیرو استالین بود.
۱
استالین با هیتلر پیمان بست
و
کمونیست کشی به راه انداخت و کمونیست های پناهنده آنتی فاشیست را به فاشیست های المان تحویل داد تا زجرکش شوند و خیال استالین راحت شود.
۲
گربه چف
با هلموت کهل و ریگان و بوش پیمان بست
و
مارگوت هونه کر و اریش هونه کر پناهنده را تحویل امپریالیسم المان داد تا محاکمه شان کنند
و
فاتحه بلندی بر حزب استالیینستی و اتحاد جماهیر شوروی خواند.
صهیونیسم لامصب. خیال میکنید که صهیونیسم فحش خواهر و مادر است؟ راستی صهیونیسم چیست که برای فاشیسم و فوندامنتالیسم و استالینیسم فحش خواهر و مادر شده؟
البته روی مفهوم بیگانگی باید کار کرد.نمایندگان رویزیونیسم از این مفهوم برای عوامفریبی عنقلابی استفاده می کنند. کل جامعه سرمایه داری را با این مفهوم هم درک می کنند و هم توضیح می دهند و هم رهنمود می دهند.
زن ستیزی
فرمی از مبارزه طبقاتی از بالا ست.
زن پرولتاریا ست.
زن
پرولتاریای مضاعف است:
هم
پرولتاریا خانه است
و
شوهرش
استثمارگری بورژوا واره است
و
هم
پرولتاریای کارخانه و مزرعه و مرتع و شرکت و بیمارستان و تیمارستان و غیره است
درست به همین دلیل
رهایش نهایی زنان
در گرو رهایش پرولتاریا است.
آل احمد نیمه فاشیست ـ نیمه فوندامنتالیست بوده است. طرح جنقوری اسلامی را او به تقلید از واتیکان ریخته است. سیمین با او اختلاف نظر داشته است
خدا و صحرای محشر و حساب و کتاب
تو در واقع
می بایستی به عذاب الیم جهنم گرفتار گردی.
اما
چون در بخش خرده فروشی مشغول کار بوده ای،
عذاب الیم جهنم را در همان دنیا تحمل کرده ای.
کامنت ما را دوباره بخوانید
تا منظور ما را دریابید.
عشق
عاشق را بی نیاز می سازد
اینبی نیازی اما
نه بی نیازی واقعی
بلکه واهی است.
عشق غم های عاشق را ماستمالی غریزی می کند
ولی ریشه کن نمی کند
مذهب فرمی از شعور است. فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم و انارشیسم و نیهلیسم جریاناتی بی شعورند.
رمان سووشون جامعه تحت تأثیر روشنگری های حزب توده آغازین را عملا منعکس می کند. توده ای بودن مد شده بود و همه پرولترنمایی می کردند.
خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز
پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک انداز
عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است
حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز
چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است
بر رخِ او نظر از آینهٔ پاک انداز
به سرِ سبزِ تو ای سرو که گر خاک شَوَم
ناز از سَر بِنِه و سایه بر این خاک انداز
دلِ ما را که ز مارِ سرِ زلفِ تو بِخَست
از لبِ خود به شفاخانهٔ تریاک انداز
مُلکِ این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگرِ جام، در املاک انداز
غسل در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید
دودِ آهیش در آیینهٔ اِدراک انداز
چون گُل از نَکهَتِ او جامه قبا کن حافظ
وین قبا در رَهِ آن قامتِ چالاک انداز
محتوای این مصراع شعر حافظ
متعلق به بدترین دشمنان او یعنی اهل زهد و طریقت و عرفان ست.
غسل در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید
دودِ آهیش در آیینهٔ اِدراک انداز
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکشی بسیاری
غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری
میروی خرم و خندان و نگه مینکنی
که نگه میکند از هر طرفت غمخواری
خبرت هست که خلقی ز غمت بیخبرند
حال افتاده نداند که نیفتد باری
سرو آزاد به بالای تو میماند راست
لیکنش با تو میسر نشود رفتاری
مینماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری
سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن وقت که خود را ننهی مقداری
غم عشق
غم های دیگر را از بین نمی برد
بلکه سلب غمیت می کند.
انگار کوهی به روی موشی می افتد.
موش در زیر کوه مدفون می شود.
کوه عشق اما نه کوهی واقعی
بلکه کوهی واهی است
عشق
توهمی بیش نیست
عشق توهم دلخواه دلپسندی بیش نیست.
داشت نگاه میکرد زبون ما رو بلد نبود(چشم بادامی) دو تا سنگ بر داشتم چند تا دونه گردو شکستم دادم خورد یه تراول داد سنگ ها رو بر داشت و رفت
مجتبی
خیلی زیبا ست
بهتر بود به عوض گردو
بادام بشکنی
یه جایی خوندم نوشته بود .. انصاف نیست دنیا اونقدر کوچیک باشه که آدمهای تکراری رو روزی هزار بار ببینی و اونقدر بزرگ باشه که نتونی اونی که دلت میخواد رو، حتی یکبار ببینی
مشکات
آدم های به اصطلاح تکراری
روزی
جزو آدم هایی بوده اند که مشکات دلش می خواست ببیند.
ای بسا کسا که در جست و جوی چیزی و کسی هستند که نمی دانند چیست و کیست؟
چنین کسانی نه خود را می شناسند و نه جامعه را.
و گرنه از جست و جوی «تکراری» دست برمی داشتند.
خود را بجوی، سایه
اگر جست و جو کنی
آن قدر شبها به ستارهها نگاه کردم که شاید او هم به آسمان نگاهی انداخته باشد هر چند گذرا، آن قدر به پرندهها چشم دوختم که شاید از بالای خانهاش گذر کرده باشند. و آن قدر به نسیم سلام کردم که شاید صدای مرا به گوش او برساند، ولی کمترین اثری از او نیافتم..
عباس_معروفی
علافی و عیاشی
بدترین درد بنی آدم در طوایل طبقاتی است.
بدبخت کسی که به لاطائلات علافان و عیاشان
دل ببندد و ترک آدمیت کند
امام حسین (ع) فرازمان فرامکان است.
ساعت شنی
امام حسین هر چه بوده باشد و هر که بوده باشد
عوامفریب نبوده است
ساعت شنی
ز زلف و روی تو خواهم
شبی و مهتابی
ڪه با لب تو حڪایت ڪنم ز هر بابی
خواجوى_كرمانى
این بیت شعر کرمانی
خیلی زیبا ست:
زلف جانان را به شب تشبیه کرده است
و
روی جانان را به مهتاب.
هنر نزد کرمانیان است و بس.استعدادت چیه؟
جاهایی که نباید بخندم میخندم
پاستا
مثال:
بلیط ورود به مسابقات تنیس امریکا
در شب هایی که سرنا ویلیامز بازی می کرد
۵۰۰ دلار برای صندلی های دور
۳۰۰۰ دلار برای صندلی های میانه
و
۹۰۰۰ دلار برای صندلی های جلویی بود
دیشب دخترکی از یوگوسلاوی علیرغم حمایت ۲۵۰۰۰ نفر از سرنا
هم حساب ۲۵۰۰۰ نفر را رسید و هم حساب سرنا را.
عاشق شدن تو سن پایین ممکنه خوشحالیتو واسه همیشه نابود کنه
امیر
خیال می کنی که عشق چیزی اختیاری و ارادی است؟
مگر کودک میتواند قبل از تشکیل شرایط غریزی و طبیعی عینی عاشق شود؟
دراوردن ادای عاشق و عرعر عاشقانه که به معنی عاشق شدن نیست.
همانطور که در اوردن ادای مؤمنین و تظاهر مؤمنامه به معین ایمان نیست
چیزی که خیلیا از رابطه میخوان بغله
پاستا
ایکاش چنین بود.
هیچ چیز ایرانی جماعت
اصالت ندارد.
نه ایمان شان
نه
دین شان
نه
انقلابیگری شان
و
نه
حتی ارتجاعیگری شان.
همان طور که عطسه می کنند و آه می کشند
به همان سان هم ابراز عشق و علاقه و نفرت می کنند.
بی ذره ای شعور
بی کمترین دلیل
سعدی
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت
چه جای بلبل باغ؟
ترا فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالم است فراغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ
تو را که اینهمه بلبل نوای عشق زنند
چه التفات بود بر ادای منکر زاغ؟
دلیل روی تو هم روی تو ست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
اثری هنری است.
هنرمند یانکی
بغل کردن درخت توسط کودک را در نظر داشته است.
ما که عقل مان از یانکی ها بیشتر است
عکس این ادعا را تبیین داشته ایم:
درخت
کودک را در آغوش گرفته است.
درخت نیای ما ست.
از گذشته
بیاموز
رؤیای آینده را در سر بپرور
ولی در حال حاضر زندگی کن
فرنگی
هی فرنگی
ما دیری است که خطه اوتوپی و رؤیا را پشت سر نهاده ایم
و
به شاهراه علم قدم نهاده ایم
به شاهراه علمی کل اندیش
به نام مارکسیسم ـ لنینیسم
به نظر دیگران راجع به خودت
اعتنایی نداشته باش
دیگران
همیشه قیاس به نفس می کنند
بدند و بد می گویند.
فرنگی
هی فرنگی
اولا
ما تحقیر دیگران را
حتی
به
تحسین شان
ترجیح می دهیم.
به این دلیل ساده
که تحقیر آنها صادقانه تر از تحسین شان است.
ثانیا
قضاوت همنوع
حتی اگر مطلقا غلط باشد،
بهتر از بی تفاوتی انها نسبت به ما ست.
چون قضاوت حاوی ذراتی از حقیقت است
و
حقیقت تنها جزم و دگمی است که ما بدان باور داریم.
حقیقت برای ما
مثل خدا برای مؤمنین است.
ارتجاع زیارتگاه ساز سنتی
از
زیارتگاه
بیش از هر چیز دیگر
وحشت دارد.
درست به همین دلیل
سران پرولتاریا
را
قبل از سر به نیست کردن
رسوا می کند
تا کسی از قبرشان زیارتگاهی نسازد.
و
اگر فرصت رسوا سازی نداشته باشد
آنان را از نعمت قبر و سنگ قبر
محروم می سازد.
کودک در آغوش درخت
پارک ملی
کالیفرنیا
همه آنچه که ما برای زندگی لازم داریم
در خورجینی مملو از عشق و خریت و شوق و شور می گنجد.
فرنگی عاشق و خر و پرشور
هی فرنگی
بستگی دارد به اینکه «ما»
کی باشیم.
با عشق و خریت و شور و شوق
خر
حتی
نمی تواند زندگی کند
چه رسد به «ما».
بدون خرد کل اندیش
بنی آدم
آدم حتی نیست
چه رسد به داشتن زندگی آدم واره
روح آدمیان
به لطافت بال پروانگان است.
این نکته را در برخورد با همنوعان
نباید فراموش کرد.
فرنگی
آره.
فرنگی.
آدم اما آدم است
و
می تواند تحت شرایط درخور به جلادی آدمخور استحاله یابد
و
جسم و روح همنوعان خود را بی رحمانه شخم زند و آدمیان را سلب آدمیت کند و به روز خود بیندازد
و
بدین طریق
نانی به کف اورد و به نکبت و غفلت بخورد.
افراد تعیین کننده نیست که به مرگ شان دل خوش کنند. پیش به سوی نقد افکار
استالینیسم حزب ک. شوروی
را
به طویله ای مملو از گاو و خر نوکرصفت و بی شخصیت تبدیل کرده است.
موجب اصلی شکست انقلاب اکتبر همین استالین و استالینیسم است. شما حتی کامنت همنوع دگراندیش را تحریف میکنید: از هر کسی که حرف مثبتی راجع به استالین زده باشد، نقل حدیث می کنید. حتی از رضاشاه کبیر. مائو کیست و تفاوت مائوئیسم با مارکسیسم چیست؟ تنها چیزی که برای شما ارزشن دارد حقیقت است.
استالین
بهترین متحد هیتلر بوده است.
هر جنایت جنگی هیتلر را به او تبریک و تهنیت گفته.
ارتش هیتلر را با نفت بنرین و و گازوئیل و غلات و مهمات حمابت کرده.
حتی لاشخورهای نازی را به جشن انقلاب اکتبر دعوت کرده.
سران حزب کمونیست المان را که پناهنده شده بودند
دست بسته به گشتاپو تحویل داده.
استالین
بهترین کمونیست های همرزم لنین را تیرباران کرده.
ابوالقاسم لاهوتی را هم کم مانده بود که تیرباران کند.
قاتل پیشه وری
احتمالا استالین بوده است.
استالینیسم حزب ک. شوروی
را
به طویله ای مملو از گاو و خر نوکرصفت و بی شخصیت تبدیل کرده است.
موجب اصلی شکست انقلاب اکتبر همین استالین و استالینیسم است
پیروز کسی نیست که در نبردی برنده باشد
بلکه کسی است که مؤسس صلحی باشد.
گربه چوف
پیروز کسی است که وزیر کشاورزی کشوری باشد که انبار غله جهان است
ولی در ویترین مغازه هایش
لقمه نانی و نخود و عدس و لوبیایی نباشد.
ضمنا
اسم تسلیم به امپریالیسم را تأسیس صلح بگذارد و بشریت را به روز سیاه بنشاند.
آن سان که ددان درنده امپریالیستی و فوندامنتالیستی و الیگارشیستی
یکه تاز بلامنازع میادین جهان گردند
و
بشریت خون بگرید.
این بهترین، موجزترین و تراژیک ترین و معصومانه ترین و مظلومانه ترین شعر سایه است
خریت خر آزاران در خر آزاری است. کسانی که اعدام وتبعید و حصر و حبس شده اند بهتر از اجامر جمکران نبوده اند. چه بسا خرتر از آنها بوده اند. بین طبقه حاکمه و اوپوزیسیون فرقی وجود ندارد. مریم رجوی چه فرقی با مریم رجبی دارد؟
اگر راست می گویی
برو خیابان ویا قهوه خانه
و به سید علی توهین کن
تا به خوابی بفرستندت که روز محشر حتی بیدار نشوی.
یادم باشد که تنهاییم رابرای خود نگه دارم ، وبغض های شبانه ام را برای کسی بازگو نکنم تا ترحم دیگران را با اظهارعلاقه اشتباه نگیرم. یاد من باشد که فقط برای سایه ام بنویسم.
صادق هدایت
نوشتن برای سایه خود
دلیل ایده ئولوژیکی دارد.
کسی که نقش تاریخساز توده را به رسمیت نشناسد
به همین روز می افتد که هدایت و کافکا و شاملو آل احمد و غیره افتاده اند
و
برای سایه های شان می نویسند.
سایه های این اجامر
اما
کیانند
اگر مشتی زباله ضد مردمی نیستند؟
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
حسین پژمان بختیاری
در خاطراتم دست می برم کاری می کنم که از اول باشی از روزی که عشق را شناختم
عباس معروفی
خاطراتم را مانی پلویزه می کنم تا تو همه باشی.
خاطراتی که مانی پولیزه شوند
مشد عباس
به درد عمه ات می خورند و نه به درد خواننده لاطائلاتت.
ارزش خاطرات در اصالت آنهاست.
خاطرات هر کس
آیینه های جامعه اند
و
جعل و تحریف آنها
نوعی تبهکاری است
کجای تنم دنبالت بگردم، که نباشی؟
عباس_معروفی
کجای تنت
مشد عباس؟
مثلا حریف و یا حریفه در ماتحتت هم هست؟
آدم دلش به حال جانان امثال تو می سوزد
حداقل بگو:
کجای دلم دنبالت بگردم تا خلایق خرشاد شوند و عرشاد شوند
یه چیز جالبی که هست اینه که در ۸۰٪ مواقع، وقتی از یکی خوشم میاد، ازم خوشش میاد
ثمین
توهم توانگر کند فرد را.
خبر کن ثمین جهانگرد را
هر کس فقط به فکر خودش است
حوش آمدن بهانه است.
هدف همه رفع نیاز است
نیاز به نان
و
یا
نیاز به بند تنبان
خیلنت و خدمت از مفاهیم نظامات جامعتی برده داری و فئودالی اند. با این جور مفاهیم فقط می توان گردن زد و خلعت بخشید. ولی نمیت وان از عهده تحلیل علمی مسائل مربوطه برآمد.برای دیالک تیک ماتریالیستی بدیلی وجود ندارد.
بهترین راه حل برای عراق:
نخست وزیر شیعه باشه پدرش سنی و مادرش مسیحی باشه و زنش کرد باشه و تو ایران متولد شده باشه و در عربستان تحصیل کرده باشه و گرین کارت آمریکا هم در اختیارش باشه.
شبها شراب بخوره و روزها نماز بخونه
شعار عرافی ها
راه حل
اخوی
همیشه و همه جا
طبقاتی است
و
نه ملی و قومی و جنسیتی و مذهبی و اخلاقی
هی حریف حواس پرت بی خبر از خر و خردجال و خدا و خرما.
عیران نه برای رفتن و اقامت گرفتن و ماندن
بلکه برای در رفتن و پشت سر ننگریستن و شکر خدا را به جای اوردن است.
من
تا چشم کار می کند
خر می بینم و بس.
فیلم فرنگی
هیچکس خر نیست.
هر کس در جامعه جایگاهی دارد
و
بسته به جایگاه جامعتی اش
طرز نگرشی و نظری.
وجود جامعتی
تعیین کننده شعور جامعتی است.
خر تصور کردن خلایق
بدتر از خریت است
صمد بهرنگی نه سواد داشته و نه صداقت. زباله های بهرنگی را باید نقد کرد و نه نقل. همین اجامر جمکران را امثال صمد روی کار اورده اند. مرادان صمد عادلف احمد و عادلف ـ آیت الله آل احمد بوده اند
خلاصه کردن فاجعه
در نقش گربه چف
بخردانه نیست.
ماهی
از سر گنده گردید.
حتی همین پوتین پر هارت و پورت
راجع به امپریالیسم دچار خوشخیالی بود
چه رسد به گربه و گربه نره.
خر
نمی تواند سوسیالیسم بسازد
و از ان دفاع کند.
خرد
برای ساختمان سوسیالیسم
صرفنظر ناپذیر است
من خوب میدانم که زندگی یکسر صحنه بازی است، من خوب میدانم. اما بدان که همه برای بازیهای حقیر آفریده نشدهاند.
عباس معروفی
هی مشد عیاس
خرافه آفرینش نشانه نادانی بشری است.
بشر نتیجه توسعه و تکامل میلیون ها ساله از جماد به نبات و از نبات به جانور و از جانور به بشر بوده است.
حتی مولانا حدس زده است و صادق هدایت به سخره گرفته است.
از جمادی مردم و نامی شدم
...
فقط تو ابوجهل مانده ای و معروف های دیگر
خلق یهود در کشور اسرائیل آنتی فاشیست عملی است. صهیونیسم ایده ئولوژی بورژوازی یهود است، ایده ئ<لوژی احیای دولت خلق سرگردان و ستمدیده یهود است. خلق یهود عملا بر ضد فاشیسم و نازیسم و فوندامنتالیسم مبارزه می کند. سازمان های فلسطینی سازمان های فاشیستی و فوندامنتالیستی اند. نبرد من هیتلر در فلسطین و طوایل فئودالی دیگر پر خواننده ترین زباله است. سطح سواد سیما که دوست فضایی ـ مجازی ما هم تشریف دارد از همین کامنتش نعره می کشد
آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد؟
پری
از این بیت شعر
که
خطاب به زنان است
فقط نران مجاز به استفاده اند و نه زنان.
چراغ سبز زدن در انحصار نران بوده است.
ابراز عشق زنان به نران
را
بی حیایی می دانند.
برای اینکه برای زنان حق سوبژکتیویته (آدمدیت، فاعلیت) قائل نیستند.
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست...
فروغ_فرخزاد
گردش حزن الود در باغ خاطره ها
را
نباید دستکم گرفت.
مثلا خیلی ها این سعادت ندارند.
برای اینکه خاطره به درد بخوری ندارند تا در باغش به گردش خطر کنند
سیما معنی فاشیسم را هم نمی داند. خلق یهود در سرزمین موعود ریشه های چندین هزارساله دارد. هر وجب این خاک دال بر این حقیقت امر است.
درنگی در فرمالیسم ها
ایراد در کلمات حضرات نیست.
ایراد در جملات (احکام، افکار) آنها ست.
جملات آنها توخالی اند.
فرمالیسم محض اند.
مثل پلی بوی ها و پلی میت ها هستند.
ظاهرشان زیبا ست
ولی باطن شان تهوع اور است.
کلمات و فرم تبیین اینها تغییری در محتوا و مضمون شعرشان نمیدهد.
خواننده نصیب فکری نمی برد.
ساده هم بسرایند
اشعار شان توخالی اند.
نمونه هایی از از هر دو فرمالیسم وجود دارند.
هی حریف. ج. خ. چین را با هندوستان و پاکستان مقایسه کن و ببین تفاوت فقر از کجا ست تا به کجا
بی ارزش ترین نوعِ افتخار،
افتخار به داشتن ویژگیهایی است
که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد:
مثلِ : «چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و...»
«از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید...
مثل: انسانیت، مهربانی، گذشت، صداقت و...»
آدمی را ادميت لازم است:
عود را گر بو نباشد هيزمی بیش نیست
حریف
اگر قرار بر این باشد که افراد فقط به چیزهایی مفتخرباشند که خود کسب کرده اند
کسی نباید به چیزی مفتخر باشد.
چون
بدون حمایت مستقیم و غیرمستقیم و با واسطه و بیواسطه همنوع و جامعه
کسی نمی تواند چیزی کسب کند.
انسان ایزوله و تنها
اصلا انسان نیست چه رسد به کسب انسانیت.
چگونه می توان قوت لایموت خود را از کام اژدها به ذلتی بدر کشید
و
مهربان و باگذشت و بزرگوار بود؟
درنگی در دیالک تیک مهر و قهر
از دیالک تیک هستی مفری وجود ندارد.
کسی که نتواند قهر کند،
نمی تواند مهر کند.
رابطه دیالک تیکی مهر و قهر
را
نمیتوان با بمب اتم حتی از هم گسست.
حتی عیسی مسیح
که مظهر مهر مطلق قلمداد شده بود،
روزی زد و بساط فروشندگان در معبد را به هم زد.
حتی نهرو که پیرو گاندی و صرفنظر از اعمال قهر بو
د فرمان لشکرکشی به مستعمره سرکش هند را صادر کرد.
قهر یک مفهوم فلسفی است
و هزار فرم و نوع دارد.
شواهد عینی به کسانی اطلاق می شود که به چشم خود شاهد ماجرا بوده اند. عینی در این مورد از چشم می آید. عینی اما مفهومی فلسفی است و به چیزی اطلاق می شود که اگر سوبژکت (مثلا فرد و طبقه و گروه) نباشد، نتواند وجود داشته باشد. مثلا کاینات چیزی عینی است. بشر هم نبود، بود.
شعر و آثار هنری دیگر
را
به راحتی نمی توان ویرایش کرد و محتوا و مضمونش را تغییر نداد.
فقط خود هنمرند می تواند.
عادت چو کهن شود طبیعت گردد
مولانا
منظور از طبیعت و عادت چیست؟
مثال:
ما به خوردن چای عادت می کنیم.
یعنی اندام ما رسپتورهایی ترشح می کند که تئین می طلبند تا آرام گیرند.
عادت ما به چای
طبیعت ما و یا ذات و ماهیت ما را تشکیل می دهد؟
و بعضی وقتها اگر گریه نکنیم ممکن است به بهای از دست دادن جانمان تمام شود.
سارا مگو
عجب خرافاتی.
خلایق خیال میکنند
که
هر کس جایزه نوبل موبل گرفت
اندیشنده است.
به همین دلیل هر زباله ای از او را
کورکورانه
نشخوار می کنند
من اصلا قهر نمی کنم
دختر بهار
چرا.
حتی سگ و گربه قهر می کنند چه رسد به دختر بهار.
مهر وقهر
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
یکی بدون دیگری وجود ندارد
امشب رَها از زمان !تنها به تو می اندیشم
گیله
زمان به چه معنی است؟
وقتی می فرمایی، امشب به تو می اندیشم.
مگر به بودنت در بند زمان اقرار نمی کنی؟
مگر امشب و می اندیشم، فرمی از بسط و تعمیم مقوله زمان نیست.
مگر می توان خارج از زمان و مکان بود؟
گیزلا
برای سفر به جانب آفتابی زندگی
دو چیز حتما باید در کوله پشتی ات باشد:
افکار مثبت
و
قدردانی.
هی گیزلا
افکار مثبت و منفی
از خرافه مفاهیم امپریالیسم برای خرپروری و تمدید خریت اند.
آلترناتیو مفهومند برای ماستمالی مفاهیم علمی و انقلابی.
افکار
دو دسته اند:
یا علمی اند
و یا
خرافی.
منظور از قدر دانی چیست؟
کسی که از جهنمی به هزار مشقت و ذلتی
فرار می کند
باید قدردان میر غضبان جهنم باشد؟
عقلت کجا ست؟
اگر تو جای ما بودی به لاجوردی و خلخالی و خمینی و خامنه ای
نامه فدایت شوم
پست می کردی؟
ایراد اساسی ح. ک. چین همان ایراد اساسی حزب توده ایران است:
بی اعتنایی به مارکسیسم ـ لنینیسم
فقر فلسفی
و
اتش بس ایده ئولوژیکی در درون و برون است.
نتیجه اش
ایدئالیزاسیون سطحی و سوبژکتی و زورکی حزب
و
تبدیل پوسته ای از حزب به چیزی در حد بتها و قدیسان است.
در دیالک تیک خاص و عام
تعیین کننده عام است.
بدون تئوری علمی و انقلابی
حزب کمونیست به طویله تبدیل می شود
با شور عاری از شعور
نمی توان به سوسیالیسم رسید.
با گام نهادن در راه،
راه پدیدار می گردد.
رومی
من ـ زور؟
راه
بی اعتنا به بود و نبود رهرو و گام نهادن و ننهادن او
وجود دارد.
راه چیزی عینی (اوبژکتیو) است و نه ذهنی (سوبژکتیو)
دیالک تیک رهرو و راه و مقصد
صرفنظر ناپذیر است.
بدون راه
رهرو
و
بدون رهرو و راه
مقصدی وجود ندارد
اقویای درجه اول
نه پیروزمندان
بلکه پیگیرانند.
فرنگی
آره.
فرنگی.
ولی
پیگیری توخالی به درد عوامفریبان و خر پروران و خران می خورد.
پیروزی
هر چقدر هم ناچیز
لکوموتیو و نیروی محرکه پیگیری است.
بدون پیروزی
پیگیری محال است و خواب و خیال است.
حتی اگر کسی رستم زال است.
خواب رفتگان
به هزار گونه
در لفافه سخن می گویند.
تیره بختان اما
در خوابند!
سخن در لفافه
چون لحافیست که بر سر می کشی
تا حس نکنی زمهریر را
کلمات را ساده بگویید!
تا روشنی بر تابد
بر چهره ی خواب رفتگان !
شهناز هماپور
کلمه ساده به چه معنی است؟ ضد کلمه ساده کلمه مرکب است. مثال: خدا کلمه ساده ای است. خانه هم کلمه ساده ای است. خانه خدا یعنی صاحبخانه کلمه مرکبی است
آره. پراتیک هم زادگاه اندیشه است و هم محک مطمئن برای تمیز صحت و سقم اندیشه است. لنین راجع به حقیقت رهنمودی دارد که رهگشا ست: حقیقت با ماهیت خویشاوند است. یعنی بدون کشف ماهیت چیزها و روندها و سیستم ها نمیتوان حقیقت مربوطه را کشف کرد
ضد دیالک تیکی کلمه مفهوم است. یعنی ما با دیالک تیک کلمه و مفهوم (دیالک تیک فرم و محتوا) سر و کار داریم. منظور شاعر هم مفاهیم ساده است و نه کلمات ساده. ولی با مفاهیم ساده نمی توان به ماهیت چیزها راه گشود. فقط می توان روده درازی کرد. مثل مائوئیست ها. مثل هیئت تحریه جدید نامه مردم
آره. ما هیمشه با دیالک تیک پدیده و ماهیت سر و کار داریم. ماهیت در پدیده کم و یا بیش جلوه فروشی می کند. مثلا ماهیت گندیده سیب در بوی گند و طعم تلخ سیب نمودار می گردد. برای کشف ماهیت سیب باید روی ان کار (پراتیک) صورت گیرد. بریده شود، مزمزه شود. آنالیز شیمیایی شود.
مفاهیم مثل ماتروشگای روسی اند.ما با پلکان های مفهومی سر و کار داریم. مثال: سلول / بافت / گیاه / نبات / موجود / ماده ماده عالی ترین مفهوم است. یعنی مقوله فلسفی است. سلول ساده ترین مفهوم در این مثال است
تورم می تواند دمار از روزگار طبقه حاکمه در اورد. تورم می تواند به انقلاب اجتماعی منجر شود. مش کینز. سران ثروتمندترین کشور جهان یعنی آلمان به دلیل تورم از ترس به خود می پیچند و هراس از جنبش و شورش و طغیان توده دارند
نه. توطئه ـ تئوری ضد تئوری علمی و انقلابی است. راشا تودی و فوکس نیوز به عنوان مثال رسانه های توطئه ـ تئوری است. نبرد من هیتلر مبتنی بر توطئه ـ تئوری است. همه مسائل را با خرافه یهودیان توجیه می کند.
پولاد پارههـاییم آهن رباست عـشقـت...
مولانا
آهن ربا
فقط آهن را جذب میکند
نه پولاد را
از پولاد می توان خود آهنربا را درست کرد
اگر پولاد جایی ۲۰ و یا ۳۰ سال بماند
خود به خود به اهنریا تبدیل می شود
خوب
من ـ زور؟
از زمان ترامپ
همه رسانه های امپریالیستی
زمینه فکری لازم برای جنگ بر ضد ج. خ. چین را با همین بهانه های بندتنبانی
فراهم می آورند.
کنترل فرزند تسوط مادر و پدر
با
کنترل طبقه حاکمه انگل و ستمگر
یکسان جا دزه می شود..
بدین ترفند
ماهیت طبقاتی و فرماسیونی کشورها
ماستمالی می شود.
هر گردی
گردو جا زده می شود.
سیاست ح. ک. چین
مسخ و مخدوش می شود
درنگی در مفهوم معروف حافظه تاریخی
حافظه تاریخی
به پژواک در غار های تو در تو می ماند
که
فقط
هراس انگیز است
و
نه رهایی بخش.
بدون شعور انقلبای
جنبش انقلابی
محال است
مش چرچیل اسلام عاری از ایراد نیست.
ولی صدهزار بار بهتر از مسیحیت است.
خودکامگی
(اوتوکراتیسم، توتالیتاریسم و غیره)
از مفاهیم مدرن مد روز امپریالیسم برای عوامفریبی و خر پروری است.
مدتی است که در رسانه ها تضاد اصلی جهان
تضاد میان اوتوکراتیسم (ج. خ. چین) و دموکراتیسم (امپریالیسم امریکا و اروپا و ژاپن و کره و استرالیا) اعلام می شود.
حاکمیت و حکومت
دیالک تیکی را تشکیل می دهند
و از بسط و تعمیم دیالک تیک زیربنا و روبنا
تشکیل می یابند.
خودکامه
به مثابه فرد
وجود ندارد.
این طبقه است که خودکامگلی می کند و فرد به دلیل کاریسما و سابقه و محبوبیت و غیره
بهانه است.
خودکامه کذایی بی طبقه و ماورای طبقاتی
هم می تواند هیتلر و پوتین و پالان و نعلین باشد
و
هم
می تواند شی ژین پینگ و کاسترو هوشی مین باشد
ما در عصر عکس به سر می بریم. مش میترا. جای اندیشه را عکس گرفته است.
توسعه چشمگیر توطئه - تئوری به عوض تئوری علمی و انقلابی
مافیای جهانی
هم
از مفاهیم امپریایلستی است
تا کسی حرفی از طبقه حاکمه امپریالیستی و کنسرنها و کارتل ها
نزند.
این مفاهیم تو دل برو
جزو گنجینه واژگانی توطئه ـ تئوری اند.
دیری است که فاشیست ها، اولیگارشیست ها و فوندامنتالیست ها
به
تبلیغ و ترویج همه جانبه توطئه - تئوری
مشغولند تا خرپروری کنند
ناصر آقاجری. نظریه یعنی تئوری. جهان بینی یعنی موضعگیری نسبت به مسئله اساسی فلسفه. بحث با دکتر فاطمی بر سر مفهوم حقیقت است. بحث بر سر این است که حقیقت چیست؟ حقیقت انعکاس نسبتا درست واقعیت عینی در ایینه ضمیر بشری است. مثال: سیب میوه ای قابل خوردن است. این جمله ویا حکم حکمی حقیقی است. سؤال این است که معیار تمیز حقیقت از باطل چیست؟ چگونه می توان به حقیقیت (حقیقی بودن) اندیشه ای و باطلیت (بطلان) اندیشه ای مطمئن گشت
برای اینکه به چیزهای جدید استارت بزنیم
باید به چیزهای قدیم خاتمه دهیم
حتی اگر دردناک باشد
فرنگی
هی فرنگی
نو (چیزهای جدید) از اسمان نازل نمی شود تا به محض نزول استارتش بزنی.
نو
در
رحم کهنه نطفه می بنندد و اندک اندک رشد می کند
و وقتی تغییرات کمی اش به حد عینی معینی می رسد
تحول کیفی می یابد و به نفی دیالک تیکی کهنه می انجامد.
مثل نوزادی تولد می یابد
و
مثل سیدعلی
به محض تولد
یا علی می گوید
وقابله اش
غش می کند
نه
از خنده
بلکه از معجزه.
که گفته اند
هنر در جمارانیان است و بس.
این بدان معنی است که
تعیین کننده محتوای ملی شدن نفت
طبقه حاکمه است
و نه توده جان بر کف و جان بر لب.
چاره
در سرنگونی این طبقه حاکمه چپاولگر و برقراری توده فرمایی است
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در ایران ظهور
گاهی باید به متکا تکیه دهیم
و
از لحظه حی حاضر حظ کنیم
و
قدر دان آن باشیم که داریم.
فرنگی دل پرست
چاره چیست
وقتی
چیزی برای قدر دانی نداشته باشیم؟
چگونه می توان دل پرست بود و قدر دان ۸۰ میلیون دربدر در جهان بی سامان بود؟
آنچنان زی که بمیری، بِرَهی
نه چنان زی که بمیری، بِرَهند
سنایی
رهایی
امری فردی نیست.
امری جامعتی است.
از این رو
رهایی
هرگز
در گرو مرگ عنتری نیست.
رهایی
در گرو آگاهی انقلابی است
و
آگاهی انقلابی
در گرو روشنگری علمی و انقلابی است.
خر نمی تواند مختار گردد
اگر همه خرسواران و خر آزاران هم بمیرند.
دایی جان ناپلئون خنده دار است ولی طنز نیست و پزشکزاد طنزنویس نیست. این رمان اما از بی محتوایی زندگی اشرافیت فئودال واپسین پرده برمی دارد.
دائی جان ناپلئون
از
دیدی دیگر
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4057
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4018
کدام فلسفه؟
حقیقت
مهمترین مفهوم در فلسفه مارکسیستی است.
حقیقت
مهم ترین تکیه گاه طبقه کارگر است.
حقیقت
پشت و پناه و پناهگاه و پشتیبان طبقه کارگر است.
طبقه کارگر
سرسخت ترین و پیگیرترین مدافع حقیقت است.
کاشف معیار علمی و عینی حقیقت
شخص شخیص کارل مارکس بوده است.
البته خواجه شیراز
صدها سال قبل از تولد مارکس
کم و یا بیش
می دانسته است.
راستی معیار عینی و علمی
برای تمیز حقیقت از باطل چیست؟
آره. نشان دادن آفتابه دزدان برای عوامفریبی آسان است. دشوار سرنگونی نظام کثافت جنقوری اسلامی است
معمار حقیقی جامعه بشری
کیانند؟
کارگارن معدن بلژیک در سال ۱۹۰۰
گلهای آفتابگردن دیری است که سر به زیرند و توان گردش به دور افتاب ندارند. اخرالزمان است و ظهور امام زمان الزامی است
ازدواج در آخرالزمان نه سعادتی بلکه ذلتی است. ازدواج دیگر اکتوئال نیست.
پوتین:
بعضی کشورها (؟) بر ضد من اعتراض می کنند و مرا آٔدمکش و هیتلر می نامند.
ولی نمی بینند که من بر ضد نازی ها می جنگم.
من افراد را مقصر نمی دانم.
خلق مقصر نیست.
مقصر رسانه ها هستند که خلق را مانی پولیزه می کنند
و با اشاعه دروغ بر ضد من برمی انگیزند.
چیزها بدان سان که به نظر می رسند، نیستند.
خلایق روزی خواهند دانست.
هی پوتین.
تو اول بگو با کیان دوستی.
که مردم بدانند تو کیستی.
مدافعان سر سخت تو
سه دسته اند:
۱
مشتی نازی اند که معروف خاص و عام اند.
۲
مشتی فوندامنتالیست خردستیزند
که
بدترین دشمنان خرد و حقیقت و اندیشه اند
و
خاوران های عیان و نهان دارند
که
مزار دهها هزار پیر و جوان است.
۳
مشتی بدبخت بیسوادند
که به عوض مغز
در کاسه سر
شلغم دارند
بی ادبی بچه ها
نه
تقصیر
جامعه
است
نه
تقصیر تله ویزیون
و
نه
تقصیر مدرسه.
فقط و فقط
تقصیر پدر و مادر است.
فرنگی
هی فرنگی جفنگی
بی ادبی خود پدر و مادر تقصیر کیست؟
بی ادبی یتیمان یتیمخانه ها
تقصیر کیست
که
بی پدر و بی مادرند؟
اصلا
مربی بشریت
نسل اندر نسل
کیست
اگر طبقات حاکمه نیست؟
آموزش و پروش
بر ذلت روحی مؤثر می افتد.
به همین دلیل
آموزش و پرورش به درد پادگان نمی خورد.
کورینا
گذشت آن زمان
که
آموزش و پروش
به تطهیر و تقویت و تزکیه روحی منجر می شد.
آموزش و پروش امپریالیستی، فاشیستی، فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی
به
تخریب خانه خرد خلایق منجر می شود.
به ذلت روحی خلایق
به پاوپریسم فکری (بی همه چیزی، لومپنی) خلایق
منجر می شود.
یا فراگیری مارکسیسم ـ لنینیسم و یا هارت و پورت
ج. خ. چین
که جامعه کاپیتالیستی نیست.
طبقه حاکمه در ج. خ. چین
که بورژوازی نیست.
تعیین کننده مسیر توسعه جامعه
حزب کمونیست چین است
که بزرگ ترین ح. ک. جهان است.
مالکیت خصوصی در قانون اساسی ج. خ. چین
از بدو تشکیلش
حذف شده است.
یعنی سرمایه داران چینی
هر لحظه می توانند سلب مالکیت شوند.
ح. ک. چین
وظایف تاریخی طبقات غیرپرولتری را جامه عمل می پوشاند.
هدف گذار گام به گام و برنامه ریزی شده از جامعه عقب مانده ی برده داری، فئودالی، سرمایه داری با سابقه مستعمراتی به سوسیالیسم است.
تعریف مفهوم سلب مالکیت را همین دو دقیقه پیش برای اجنه
منتشر کرده ایم
درنگی در مقوله داد
داد و بیداد
از مفاهیم مهم شاهنامه اند.
جوانشیر
شاهنامه را حماسه داد نامیده است.
فردوسی
پیگیرترین فیلسوف طرفدار خرد و داد است.
ما با دیالک تیک داد و بیداد سر و کار داریم
که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک داد و ستد است.
بیداد
یعنی ستدی که بابتش دادی داده نشده است.
به زبان مارکس
،بیداد یعنی استثمار.
اسلام سیاسی از خرافه مفاهیم امپریالیستی است.
هر اه و عطسه و آروغ و هارت و پورتی حتی سیاسی است
چه رسد به اسلام.
اسلام چیست؟
جنقوری اسلامی در جمکران و دولت اسلامی در افغانستان و داعشستان
ربطی به اسلام ندارند.
این زباله ها ضد مذهبی اند
فقط ماسک مذهب بر سر کشیده اند تا عوامفریبی و خر پروری کنند.
مگر
فساد کذایی منحصر به جمکران و افغانستان است؟
مگر چشم و گوش و هوش ندارید تا ببینید که صدر اعظم های المان و رؤسای جماهیر امریکا و ایتالیا و فراسنه و غیره
مفسدین فی الارض و السماء هستند؟
پیله گفت:
پایان جهان است و اخرالزمان
است.
پروانه فرمود:
آغاز جهان است و اول الزمان است.
کلاغی اندیشید:
دیالک تیک آغاز و انجام است.
مارکسیسم بیاموز تا آگه شوی و آدم شوی
امروزه
کتاب نمی سوزانند.
فقط از بازار برمی دارند.
فرنگی
هی فرنگی
مگر چشم بینا نداری؟
طبقه حاکمه
خلایق را از سنین کودکستان مغز زدایی کرده است
آن سان که فکر و ذکر خلایق عکس و رقص و سکس است و بس.
کسی دیگر نیازی به اندیشه ندارد.
ضمنا
همان طبقه حاکمه به تولید انبوه زباله ـ کتاب، زباله ـ فیلم، زباله ـ هنر ... مبادرت ورزیده است.
کسی کتابی را از بازار برنمی دارد.
هنر امروزه پیدا کردن کتاب ارزشمند از تلی از زباله کتاب است.
تو
مسافر و راه و مقصدی.
حواست باشد که از راه به خویشتن
منحرف نشوی.
فرنگی خر پرور خر پرست
مخرب دیالک تیک راه و رهرو و مقصد
نشاننده درونگرایی عرفانی به جای جامعه شناسی و جامعه گرایی انقلابی
طنز
همه می دانند که ساعت چند است.
ولی
کمتر کسی می داند که چقدر دیر است.
هگل
خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین
نماینده
دیالک تیک ایدئآلیستی
ادامه دارد.
مکمل و متمم استالین
و
از دو نظر پیرو استالین بود.
۱
استالین با هیتلر پیمان بست
و
کمونیست کشی به راه انداخت و کمونیست های پناهنده آنتی فاشیست را به فاشیست های المان تحویل داد تا زجرکش شوند و خیال استالین راحت شود.
۲
گربه چف
با هلموت کهل و ریگان و بوش پیمان بست
و
مارگوت هونه کر و اریش هونه کر پناهنده را تحویل امپریالیسم المان داد تا محاکمه شان کنند
و
فاتحه بلندی بر حزب استالیینستی و اتحاد جماهیر شوروی خواند.
صهیونیسم لامصب. خیال میکنید که صهیونیسم فحش خواهر و مادر است؟ راستی صهیونیسم چیست که برای فاشیسم و فوندامنتالیسم و استالینیسم فحش خواهر و مادر شده؟
البته روی مفهوم بیگانگی باید کار کرد.نمایندگان رویزیونیسم از این مفهوم برای عوامفریبی عنقلابی استفاده می کنند. کل جامعه سرمایه داری را با این مفهوم هم درک می کنند و هم توضیح می دهند و هم رهنمود می دهند.
زن ستیزی
فرمی از مبارزه طبقاتی از بالا ست.
زن پرولتاریا ست.
زن
پرولتاریای مضاعف است:
هم
پرولتاریا خانه است
و
شوهرش
استثمارگری بورژوا واره است
و
هم
پرولتاریای کارخانه و مزرعه و مرتع و شرکت و بیمارستان و تیمارستان و غیره است
درست به همین دلیل
رهایش نهایی زنان
در گرو رهایش پرولتاریا است.
آل احمد نیمه فاشیست ـ نیمه فوندامنتالیست بوده است. طرح جنقوری اسلامی را او به تقلید از واتیکان ریخته است. سیمین با او اختلاف نظر داشته است
خدا و صحرای محشر و حساب و کتاب
تو در واقع
می بایستی به عذاب الیم جهنم گرفتار گردی.
اما
چون در بخش خرده فروشی مشغول کار بوده ای،
عذاب الیم جهنم را در همان دنیا تحمل کرده ای.
کامنت ما را دوباره بخوانید
تا منظور ما را دریابید.
عشق
عاشق را بی نیاز می سازد
اینبی نیازی اما
نه بی نیازی واقعی
بلکه واهی است.
عشق غم های عاشق را ماستمالی غریزی می کند
ولی ریشه کن نمی کند
مذهب فرمی از شعور است. فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم و انارشیسم و نیهلیسم جریاناتی بی شعورند.
رمان سووشون جامعه تحت تأثیر روشنگری های حزب توده آغازین را عملا منعکس می کند. توده ای بودن مد شده بود و همه پرولترنمایی می کردند.
خیز و در کاسهٔ زر آبِ طَرَبناک انداز
پیشتر زان که شَوَد کاسهٔ سَر خاک انداز
عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است
حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز
چشمِ آلوده نظر، از رخِ جانان دور است
بر رخِ او نظر از آینهٔ پاک انداز
به سرِ سبزِ تو ای سرو که گر خاک شَوَم
ناز از سَر بِنِه و سایه بر این خاک انداز
دلِ ما را که ز مارِ سرِ زلفِ تو بِخَست
از لبِ خود به شفاخانهٔ تریاک انداز
مُلکِ این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگرِ جام، در املاک انداز
غسل در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید
دودِ آهیش در آیینهٔ اِدراک انداز
چون گُل از نَکهَتِ او جامه قبا کن حافظ
وین قبا در رَهِ آن قامتِ چالاک انداز
محتوای این مصراع شعر حافظ
متعلق به بدترین دشمنان او یعنی اهل زهد و طریقت و عرفان ست.
غسل در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید
دودِ آهیش در آیینهٔ اِدراک انداز
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکشی بسیاری
غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری
میروی خرم و خندان و نگه مینکنی
که نگه میکند از هر طرفت غمخواری
خبرت هست که خلقی ز غمت بیخبرند
حال افتاده نداند که نیفتد باری
سرو آزاد به بالای تو میماند راست
لیکنش با تو میسر نشود رفتاری
مینماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری
سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن وقت که خود را ننهی مقداری
غم عشق
غم های دیگر را از بین نمی برد
بلکه سلب غمیت می کند.
انگار کوهی به روی موشی می افتد.
موش در زیر کوه مدفون می شود.
کوه عشق اما نه کوهی واقعی
بلکه کوهی واهی است
عشق
توهمی بیش نیست
عشق توهم دلخواه دلپسندی بیش نیست.
داشت نگاه میکرد زبون ما رو بلد نبود(چشم بادامی) دو تا سنگ بر داشتم چند تا دونه گردو شکستم دادم خورد یه تراول داد سنگ ها رو بر داشت و رفت
مجتبی
خیلی زیبا ست
بهتر بود به عوض گردو
بادام بشکنی
یه جایی خوندم نوشته بود .. انصاف نیست دنیا اونقدر کوچیک باشه که آدمهای تکراری رو روزی هزار بار ببینی و اونقدر بزرگ باشه که نتونی اونی که دلت میخواد رو، حتی یکبار ببینی
مشکات
آدم های به اصطلاح تکراری
روزی
جزو آدم هایی بوده اند که مشکات دلش می خواست ببیند.
ای بسا کسا که در جست و جوی چیزی و کسی هستند که نمی دانند چیست و کیست؟
چنین کسانی نه خود را می شناسند و نه جامعه را.
و گرنه از جست و جوی «تکراری» دست برمی داشتند.
خود را بجوی، سایه
اگر جست و جو کنی
آن قدر شبها به ستارهها نگاه کردم که شاید او هم به آسمان نگاهی انداخته باشد هر چند گذرا، آن قدر به پرندهها چشم دوختم که شاید از بالای خانهاش گذر کرده باشند. و آن قدر به نسیم سلام کردم که شاید صدای مرا به گوش او برساند، ولی کمترین اثری از او نیافتم..
عباس_معروفی
علافی و عیاشی
بدترین درد بنی آدم در طوایل طبقاتی است.
بدبخت کسی که به لاطائلات علافان و عیاشان
دل ببندد و ترک آدمیت کند
امام حسین (ع) فرازمان فرامکان است.
ساعت شنی
امام حسین هر چه بوده باشد و هر که بوده باشد
عوامفریب نبوده است
ساعت شنی
ز زلف و روی تو خواهم
شبی و مهتابی
ڪه با لب تو حڪایت ڪنم ز هر بابی
خواجوى_كرمانى
این بیت شعر کرمانی
خیلی زیبا ست:
زلف جانان را به شب تشبیه کرده است
و
روی جانان را به مهتاب.
هنر نزد کرمانیان است و بس.استعدادت چیه؟
جاهایی که نباید بخندم میخندم
پاستا
مثال:
بلیط ورود به مسابقات تنیس امریکا
در شب هایی که سرنا ویلیامز بازی می کرد
۵۰۰ دلار برای صندلی های دور
۳۰۰۰ دلار برای صندلی های میانه
و
۹۰۰۰ دلار برای صندلی های جلویی بود
دیشب دخترکی از یوگوسلاوی علیرغم حمایت ۲۵۰۰۰ نفر از سرنا
هم حساب ۲۵۰۰۰ نفر را رسید و هم حساب سرنا را.
عاشق شدن تو سن پایین ممکنه خوشحالیتو واسه همیشه نابود کنه
امیر
خیال می کنی که عشق چیزی اختیاری و ارادی است؟
مگر کودک میتواند قبل از تشکیل شرایط غریزی و طبیعی عینی عاشق شود؟
دراوردن ادای عاشق و عرعر عاشقانه که به معنی عاشق شدن نیست.
همانطور که در اوردن ادای مؤمنین و تظاهر مؤمنامه به معین ایمان نیست
چیزی که خیلیا از رابطه میخوان بغله
پاستا
ایکاش چنین بود.
هیچ چیز ایرانی جماعت
اصالت ندارد.
نه ایمان شان
نه
دین شان
نه
انقلابیگری شان
و
نه
حتی ارتجاعیگری شان.
همان طور که عطسه می کنند و آه می کشند
به همان سان هم ابراز عشق و علاقه و نفرت می کنند.
بی ذره ای شعور
بی کمترین دلیل
سعدی
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت
چه جای بلبل باغ؟
ترا فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالم است فراغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ
تو را که اینهمه بلبل نوای عشق زنند
چه التفات بود بر ادای منکر زاغ؟
دلیل روی تو هم روی تو ست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
اثری هنری است.
هنرمند یانکی
بغل کردن درخت توسط کودک را در نظر داشته است.
ما که عقل مان از یانکی ها بیشتر است
عکس این ادعا را تبیین داشته ایم:
درخت
کودک را در آغوش گرفته است.
درخت نیای ما ست.
از گذشته
بیاموز
رؤیای آینده را در سر بپرور
ولی در حال حاضر زندگی کن
فرنگی
هی فرنگی
ما دیری است که خطه اوتوپی و رؤیا را پشت سر نهاده ایم
و
به شاهراه علم قدم نهاده ایم
به شاهراه علمی کل اندیش
به نام مارکسیسم ـ لنینیسم
به نظر دیگران راجع به خودت
اعتنایی نداشته باش
دیگران
همیشه قیاس به نفس می کنند
بدند و بد می گویند.
فرنگی
هی فرنگی
اولا
ما تحقیر دیگران را
حتی
به
تحسین شان
ترجیح می دهیم.
به این دلیل ساده
که تحقیر آنها صادقانه تر از تحسین شان است.
ثانیا
قضاوت همنوع
حتی اگر مطلقا غلط باشد،
بهتر از بی تفاوتی انها نسبت به ما ست.
چون قضاوت حاوی ذراتی از حقیقت است
و
حقیقت تنها جزم و دگمی است که ما بدان باور داریم.
حقیقت برای ما
مثل خدا برای مؤمنین است.
ارتجاع زیارتگاه ساز سنتی
از
زیارتگاه
بیش از هر چیز دیگر
وحشت دارد.
درست به همین دلیل
سران پرولتاریا
را
قبل از سر به نیست کردن
رسوا می کند
تا کسی از قبرشان زیارتگاهی نسازد.
و
اگر فرصت رسوا سازی نداشته باشد
آنان را از نعمت قبر و سنگ قبر
محروم می سازد.
کودک در آغوش درخت
پارک ملی
کالیفرنیا
همه آنچه که ما برای زندگی لازم داریم
در خورجینی مملو از عشق و خریت و شوق و شور می گنجد.
فرنگی عاشق و خر و پرشور
هی فرنگی
بستگی دارد به اینکه «ما»
کی باشیم.
با عشق و خریت و شور و شوق
خر
حتی
نمی تواند زندگی کند
چه رسد به «ما».
بدون خرد کل اندیش
بنی آدم
آدم حتی نیست
چه رسد به داشتن زندگی آدم واره
روح آدمیان
به لطافت بال پروانگان است.
این نکته را در برخورد با همنوعان
نباید فراموش کرد.
فرنگی
آره.
فرنگی.
آدم اما آدم است
و
می تواند تحت شرایط درخور به جلادی آدمخور استحاله یابد
و
جسم و روح همنوعان خود را بی رحمانه شخم زند و آدمیان را سلب آدمیت کند و به روز خود بیندازد
و
بدین طریق
نانی به کف اورد و به نکبت و غفلت بخورد.
افراد تعیین کننده نیست که به مرگ شان دل خوش کنند. پیش به سوی نقد افکار
استالینیسم حزب ک. شوروی
را
به طویله ای مملو از گاو و خر نوکرصفت و بی شخصیت تبدیل کرده است.
موجب اصلی شکست انقلاب اکتبر همین استالین و استالینیسم است. شما حتی کامنت همنوع دگراندیش را تحریف میکنید: از هر کسی که حرف مثبتی راجع به استالین زده باشد، نقل حدیث می کنید. حتی از رضاشاه کبیر. مائو کیست و تفاوت مائوئیسم با مارکسیسم چیست؟ تنها چیزی که برای شما ارزشن دارد حقیقت است.
استالین
بهترین متحد هیتلر بوده است.
هر جنایت جنگی هیتلر را به او تبریک و تهنیت گفته.
ارتش هیتلر را با نفت بنرین و و گازوئیل و غلات و مهمات حمابت کرده.
حتی لاشخورهای نازی را به جشن انقلاب اکتبر دعوت کرده.
سران حزب کمونیست المان را که پناهنده شده بودند
دست بسته به گشتاپو تحویل داده.
استالین
بهترین کمونیست های همرزم لنین را تیرباران کرده.
ابوالقاسم لاهوتی را هم کم مانده بود که تیرباران کند.
قاتل پیشه وری
احتمالا استالین بوده است.
استالینیسم حزب ک. شوروی
را
به طویله ای مملو از گاو و خر نوکرصفت و بی شخصیت تبدیل کرده است.
موجب اصلی شکست انقلاب اکتبر همین استالین و استالینیسم است
پیروز کسی نیست که در نبردی برنده باشد
بلکه کسی است که مؤسس صلحی باشد.
گربه چوف
پیروز کسی است که وزیر کشاورزی کشوری باشد که انبار غله جهان است
ولی در ویترین مغازه هایش
لقمه نانی و نخود و عدس و لوبیایی نباشد.
ضمنا
اسم تسلیم به امپریالیسم را تأسیس صلح بگذارد و بشریت را به روز سیاه بنشاند.
آن سان که ددان درنده امپریالیستی و فوندامنتالیستی و الیگارشیستی
یکه تاز بلامنازع میادین جهان گردند
و
بشریت خون بگرید.
این بهترین، موجزترین و تراژیک ترین و معصومانه ترین و مظلومانه ترین شعر سایه است
خریت خر آزاران در خر آزاری است. کسانی که اعدام وتبعید و حصر و حبس شده اند بهتر از اجامر جمکران نبوده اند. چه بسا خرتر از آنها بوده اند. بین طبقه حاکمه و اوپوزیسیون فرقی وجود ندارد. مریم رجوی چه فرقی با مریم رجبی دارد؟
اگر راست می گویی
برو خیابان ویا قهوه خانه
و به سید علی توهین کن
تا به خوابی بفرستندت که روز محشر حتی بیدار نشوی.
یادم باشد که تنهاییم رابرای خود نگه دارم ، وبغض های شبانه ام را برای کسی بازگو نکنم تا ترحم دیگران را با اظهارعلاقه اشتباه نگیرم. یاد من باشد که فقط برای سایه ام بنویسم.
صادق هدایت
نوشتن برای سایه خود
دلیل ایده ئولوژیکی دارد.
کسی که نقش تاریخساز توده را به رسمیت نشناسد
به همین روز می افتد که هدایت و کافکا و شاملو آل احمد و غیره افتاده اند
و
برای سایه های شان می نویسند.
سایه های این اجامر
اما
کیانند
اگر مشتی زباله ضد مردمی نیستند؟
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
حسین پژمان بختیاری
در خاطراتم دست می برم کاری می کنم که از اول باشی از روزی که عشق را شناختم
عباس معروفی
خاطراتم را مانی پلویزه می کنم تا تو همه باشی.
خاطراتی که مانی پولیزه شوند
مشد عباس
به درد عمه ات می خورند و نه به درد خواننده لاطائلاتت.
ارزش خاطرات در اصالت آنهاست.
خاطرات هر کس
آیینه های جامعه اند
و
جعل و تحریف آنها
نوعی تبهکاری است
کجای تنم دنبالت بگردم، که نباشی؟
عباس_معروفی
کجای تنت
مشد عباس؟
مثلا حریف و یا حریفه در ماتحتت هم هست؟
آدم دلش به حال جانان امثال تو می سوزد
حداقل بگو:
کجای دلم دنبالت بگردم تا خلایق خرشاد شوند و عرشاد شوند
یه چیز جالبی که هست اینه که در ۸۰٪ مواقع، وقتی از یکی خوشم میاد، ازم خوشش میاد
ثمین
توهم توانگر کند فرد را.
خبر کن ثمین جهانگرد را
هر کس فقط به فکر خودش است
حوش آمدن بهانه است.
هدف همه رفع نیاز است
نیاز به نان
و
یا
نیاز به بند تنبان
خیلنت و خدمت از مفاهیم نظامات جامعتی برده داری و فئودالی اند. با این جور مفاهیم فقط می توان گردن زد و خلعت بخشید. ولی نمیت وان از عهده تحلیل علمی مسائل مربوطه برآمد.برای دیالک تیک ماتریالیستی بدیلی وجود ندارد.
بهترین راه حل برای عراق:
نخست وزیر شیعه باشه پدرش سنی و مادرش مسیحی باشه و زنش کرد باشه و تو ایران متولد شده باشه و در عربستان تحصیل کرده باشه و گرین کارت آمریکا هم در اختیارش باشه.
شبها شراب بخوره و روزها نماز بخونه
شعار عرافی ها
راه حل
اخوی
همیشه و همه جا
طبقاتی است
و
نه ملی و قومی و جنسیتی و مذهبی و اخلاقی
هی حریف حواس پرت بی خبر از خر و خردجال و خدا و خرما.
عیران نه برای رفتن و اقامت گرفتن و ماندن
بلکه برای در رفتن و پشت سر ننگریستن و شکر خدا را به جای اوردن است.
من
تا چشم کار می کند
خر می بینم و بس.
فیلم فرنگی
هیچکس خر نیست.
هر کس در جامعه جایگاهی دارد
و
بسته به جایگاه جامعتی اش
طرز نگرشی و نظری.
وجود جامعتی
تعیین کننده شعور جامعتی است.
خر تصور کردن خلایق
بدتر از خریت است
صمد بهرنگی نه سواد داشته و نه صداقت. زباله های بهرنگی را باید نقد کرد و نه نقل. همین اجامر جمکران را امثال صمد روی کار اورده اند. مرادان صمد عادلف احمد و عادلف ـ آیت الله آل احمد بوده اند
خلاصه کردن فاجعه
در نقش گربه چف
بخردانه نیست.
ماهی
از سر گنده گردید.
حتی همین پوتین پر هارت و پورت
راجع به امپریالیسم دچار خوشخیالی بود
چه رسد به گربه و گربه نره.
خر
نمی تواند سوسیالیسم بسازد
و از ان دفاع کند.
خرد
برای ساختمان سوسیالیسم
صرفنظر ناپذیر است
من خوب میدانم که زندگی یکسر صحنه بازی است، من خوب میدانم. اما بدان که همه برای بازیهای حقیر آفریده نشدهاند.
عباس معروفی
هی مشد عیاس
خرافه آفرینش نشانه نادانی بشری است.
بشر نتیجه توسعه و تکامل میلیون ها ساله از جماد به نبات و از نبات به جانور و از جانور به بشر بوده است.
حتی مولانا حدس زده است و صادق هدایت به سخره گرفته است.
از جمادی مردم و نامی شدم
...
فقط تو ابوجهل مانده ای و معروف های دیگر
خلق یهود در کشور اسرائیل آنتی فاشیست عملی است. صهیونیسم ایده ئولوژی بورژوازی یهود است، ایده ئ<لوژی احیای دولت خلق سرگردان و ستمدیده یهود است. خلق یهود عملا بر ضد فاشیسم و نازیسم و فوندامنتالیسم مبارزه می کند. سازمان های فلسطینی سازمان های فاشیستی و فوندامنتالیستی اند. نبرد من هیتلر در فلسطین و طوایل فئودالی دیگر پر خواننده ترین زباله است. سطح سواد سیما که دوست فضایی ـ مجازی ما هم تشریف دارد از همین کامنتش نعره می کشد
آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد؟
پری
از این بیت شعر
که
خطاب به زنان است
فقط نران مجاز به استفاده اند و نه زنان.
چراغ سبز زدن در انحصار نران بوده است.
ابراز عشق زنان به نران
را
بی حیایی می دانند.
برای اینکه برای زنان حق سوبژکتیویته (آدمدیت، فاعلیت) قائل نیستند.
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست...
فروغ_فرخزاد
گردش حزن الود در باغ خاطره ها
را
نباید دستکم گرفت.
مثلا خیلی ها این سعادت ندارند.
برای اینکه خاطره به درد بخوری ندارند تا در باغش به گردش خطر کنند
سیما معنی فاشیسم را هم نمی داند. خلق یهود در سرزمین موعود ریشه های چندین هزارساله دارد. هر وجب این خاک دال بر این حقیقت امر است.
درنگی در فرمالیسم ها
ایراد در کلمات حضرات نیست.
ایراد در جملات (احکام، افکار) آنها ست.
جملات آنها توخالی اند.
فرمالیسم محض اند.
مثل پلی بوی ها و پلی میت ها هستند.
ظاهرشان زیبا ست
ولی باطن شان تهوع اور است.
کلمات و فرم تبیین اینها تغییری در محتوا و مضمون شعرشان نمیدهد.
خواننده نصیب فکری نمی برد.
ساده هم بسرایند
اشعار شان توخالی اند.
نمونه هایی از از هر دو فرمالیسم وجود دارند.
هی حریف. ج. خ. چین را با هندوستان و پاکستان مقایسه کن و ببین تفاوت فقر از کجا ست تا به کجا
بی ارزش ترین نوعِ افتخار،
افتخار به داشتن ویژگیهایی است
که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد:
مثلِ : «چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و...»
«از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید...
مثل: انسانیت، مهربانی، گذشت، صداقت و...»
آدمی را ادميت لازم است:
عود را گر بو نباشد هيزمی بیش نیست
حریف
اگر قرار بر این باشد که افراد فقط به چیزهایی مفتخرباشند که خود کسب کرده اند
کسی نباید به چیزی مفتخر باشد.
چون
بدون حمایت مستقیم و غیرمستقیم و با واسطه و بیواسطه همنوع و جامعه
کسی نمی تواند چیزی کسب کند.
انسان ایزوله و تنها
اصلا انسان نیست چه رسد به کسب انسانیت.
چگونه می توان قوت لایموت خود را از کام اژدها به ذلتی بدر کشید
و
مهربان و باگذشت و بزرگوار بود؟
درنگی در دیالک تیک مهر و قهر
از دیالک تیک هستی مفری وجود ندارد.
کسی که نتواند قهر کند،
نمی تواند مهر کند.
رابطه دیالک تیکی مهر و قهر
را
نمیتوان با بمب اتم حتی از هم گسست.
حتی عیسی مسیح
که مظهر مهر مطلق قلمداد شده بود،
روزی زد و بساط فروشندگان در معبد را به هم زد.
حتی نهرو که پیرو گاندی و صرفنظر از اعمال قهر بو
د فرمان لشکرکشی به مستعمره سرکش هند را صادر کرد.
قهر یک مفهوم فلسفی است
و هزار فرم و نوع دارد.
شواهد عینی به کسانی اطلاق می شود که به چشم خود شاهد ماجرا بوده اند. عینی در این مورد از چشم می آید. عینی اما مفهومی فلسفی است و به چیزی اطلاق می شود که اگر سوبژکت (مثلا فرد و طبقه و گروه) نباشد، نتواند وجود داشته باشد. مثلا کاینات چیزی عینی است. بشر هم نبود، بود.
شعر و آثار هنری دیگر
را
به راحتی نمی توان ویرایش کرد و محتوا و مضمونش را تغییر نداد.
فقط خود هنمرند می تواند.
عادت چو کهن شود طبیعت گردد
مولانا
منظور از طبیعت و عادت چیست؟
مثال:
ما به خوردن چای عادت می کنیم.
یعنی اندام ما رسپتورهایی ترشح می کند که تئین می طلبند تا آرام گیرند.
عادت ما به چای
طبیعت ما و یا ذات و ماهیت ما را تشکیل می دهد؟
و بعضی وقتها اگر گریه نکنیم ممکن است به بهای از دست دادن جانمان تمام شود.
سارا مگو
عجب خرافاتی.
خلایق خیال میکنند
که
هر کس جایزه نوبل موبل گرفت
اندیشنده است.
به همین دلیل هر زباله ای از او را
کورکورانه
نشخوار می کنند
من اصلا قهر نمی کنم
دختر بهار
چرا.
حتی سگ و گربه قهر می کنند چه رسد به دختر بهار.
مهر وقهر
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
یکی بدون دیگری وجود ندارد
امشب رَها از زمان !تنها به تو می اندیشم
گیله
زمان به چه معنی است؟
وقتی می فرمایی، امشب به تو می اندیشم.
مگر به بودنت در بند زمان اقرار نمی کنی؟
مگر امشب و می اندیشم، فرمی از بسط و تعمیم مقوله زمان نیست.
مگر می توان خارج از زمان و مکان بود؟
گیزلا
برای سفر به جانب آفتابی زندگی
دو چیز حتما باید در کوله پشتی ات باشد:
افکار مثبت
و
قدردانی.
هی گیزلا
افکار مثبت و منفی
از خرافه مفاهیم امپریالیسم برای خرپروری و تمدید خریت اند.
آلترناتیو مفهومند برای ماستمالی مفاهیم علمی و انقلابی.
افکار
دو دسته اند:
یا علمی اند
و یا
خرافی.
منظور از قدر دانی چیست؟
کسی که از جهنمی به هزار مشقت و ذلتی
فرار می کند
باید قدردان میر غضبان جهنم باشد؟
عقلت کجا ست؟
اگر تو جای ما بودی به لاجوردی و خلخالی و خمینی و خامنه ای
نامه فدایت شوم
پست می کردی؟
ایراد اساسی ح. ک. چین همان ایراد اساسی حزب توده ایران است:
بی اعتنایی به مارکسیسم ـ لنینیسم
فقر فلسفی
و
اتش بس ایده ئولوژیکی در درون و برون است.
نتیجه اش
ایدئالیزاسیون سطحی و سوبژکتی و زورکی حزب
و
تبدیل پوسته ای از حزب به چیزی در حد بتها و قدیسان است.
در دیالک تیک خاص و عام
تعیین کننده عام است.
بدون تئوری علمی و انقلابی
حزب کمونیست به طویله تبدیل می شود
با شور عاری از شعور
نمی توان به سوسیالیسم رسید.
با گام نهادن در راه،
راه پدیدار می گردد.
رومی
من ـ زور؟
راه
بی اعتنا به بود و نبود رهرو و گام نهادن و ننهادن او
وجود دارد.
راه چیزی عینی (اوبژکتیو) است و نه ذهنی (سوبژکتیو)
دیالک تیک رهرو و راه و مقصد
صرفنظر ناپذیر است.
بدون راه
رهرو
و
بدون رهرو و راه
مقصدی وجود ندارد
اقویای درجه اول
نه پیروزمندان
بلکه پیگیرانند.
فرنگی
آره.
فرنگی.
ولی
پیگیری توخالی به درد عوامفریبان و خر پروران و خران می خورد.
پیروزی
هر چقدر هم ناچیز
لکوموتیو و نیروی محرکه پیگیری است.
بدون پیروزی
پیگیری محال است و خواب و خیال است.
حتی اگر کسی رستم زال است.
خواب رفتگان
به هزار گونه
در لفافه سخن می گویند.
تیره بختان اما
در خوابند!
سخن در لفافه
چون لحافیست که بر سر می کشی
تا حس نکنی زمهریر را
کلمات را ساده بگویید!
تا روشنی بر تابد
بر چهره ی خواب رفتگان !
شهناز هماپور
کلمه ساده به چه معنی است؟ ضد کلمه ساده کلمه مرکب است. مثال: خدا کلمه ساده ای است. خانه هم کلمه ساده ای است. خانه خدا یعنی صاحبخانه کلمه مرکبی است
آره. پراتیک هم زادگاه اندیشه است و هم محک مطمئن برای تمیز صحت و سقم اندیشه است. لنین راجع به حقیقت رهنمودی دارد که رهگشا ست: حقیقت با ماهیت خویشاوند است. یعنی بدون کشف ماهیت چیزها و روندها و سیستم ها نمیتوان حقیقت مربوطه را کشف کرد
ضد دیالک تیکی کلمه مفهوم است. یعنی ما با دیالک تیک کلمه و مفهوم (دیالک تیک فرم و محتوا) سر و کار داریم. منظور شاعر هم مفاهیم ساده است و نه کلمات ساده. ولی با مفاهیم ساده نمی توان به ماهیت چیزها راه گشود. فقط می توان روده درازی کرد. مثل مائوئیست ها. مثل هیئت تحریه جدید نامه مردم
آره. ما هیمشه با دیالک تیک پدیده و ماهیت سر و کار داریم. ماهیت در پدیده کم و یا بیش جلوه فروشی می کند. مثلا ماهیت گندیده سیب در بوی گند و طعم تلخ سیب نمودار می گردد. برای کشف ماهیت سیب باید روی ان کار (پراتیک) صورت گیرد. بریده شود، مزمزه شود. آنالیز شیمیایی شود.
مفاهیم مثل ماتروشگای روسی اند.ما با پلکان های مفهومی سر و کار داریم. مثال: سلول / بافت / گیاه / نبات / موجود / ماده ماده عالی ترین مفهوم است. یعنی مقوله فلسفی است. سلول ساده ترین مفهوم در این مثال است
تورم می تواند دمار از روزگار طبقه حاکمه در اورد. تورم می تواند به انقلاب اجتماعی منجر شود. مش کینز. سران ثروتمندترین کشور جهان یعنی آلمان به دلیل تورم از ترس به خود می پیچند و هراس از جنبش و شورش و طغیان توده دارند
نه. توطئه ـ تئوری ضد تئوری علمی و انقلابی است. راشا تودی و فوکس نیوز به عنوان مثال رسانه های توطئه ـ تئوری است. نبرد من هیتلر مبتنی بر توطئه ـ تئوری است. همه مسائل را با خرافه یهودیان توجیه می کند.
پولاد پارههـاییم آهن رباست عـشقـت...
مولانا
آهن ربا
فقط آهن را جذب میکند
نه پولاد را
از پولاد می توان خود آهنربا را درست کرد
اگر پولاد جایی ۲۰ و یا ۳۰ سال بماند
خود به خود به اهنریا تبدیل می شود
خوب
من ـ زور؟
از زمان ترامپ
همه رسانه های امپریالیستی
زمینه فکری لازم برای جنگ بر ضد ج. خ. چین را با همین بهانه های بندتنبانی
فراهم می آورند.
کنترل فرزند تسوط مادر و پدر
با
کنترل طبقه حاکمه انگل و ستمگر
یکسان جا دزه می شود..
بدین ترفند
ماهیت طبقاتی و فرماسیونی کشورها
ماستمالی می شود.
هر گردی
گردو جا زده می شود.
سیاست ح. ک. چین
مسخ و مخدوش می شود
درنگی در مفهوم معروف حافظه تاریخی
حافظه تاریخی
به پژواک در غار های تو در تو می ماند
که
فقط
هراس انگیز است
و
نه رهایی بخش.
بدون شعور انقلبای
جنبش انقلابی
محال است
مش چرچیل اسلام عاری از ایراد نیست.
ولی صدهزار بار بهتر از مسیحیت است.
خودکامگی
(اوتوکراتیسم، توتالیتاریسم و غیره)
از مفاهیم مدرن مد روز امپریالیسم برای عوامفریبی و خر پروری است.
مدتی است که در رسانه ها تضاد اصلی جهان
تضاد میان اوتوکراتیسم (ج. خ. چین) و دموکراتیسم (امپریالیسم امریکا و اروپا و ژاپن و کره و استرالیا) اعلام می شود.
حاکمیت و حکومت
دیالک تیکی را تشکیل می دهند
و از بسط و تعمیم دیالک تیک زیربنا و روبنا
تشکیل می یابند.
خودکامه
به مثابه فرد
وجود ندارد.
این طبقه است که خودکامگلی می کند و فرد به دلیل کاریسما و سابقه و محبوبیت و غیره
بهانه است.
خودکامه کذایی بی طبقه و ماورای طبقاتی
هم می تواند هیتلر و پوتین و پالان و نعلین باشد
و
هم
می تواند شی ژین پینگ و کاسترو هوشی مین باشد
ما در عصر عکس به سر می بریم. مش میترا. جای اندیشه را عکس گرفته است.
توسعه چشمگیر توطئه - تئوری به عوض تئوری علمی و انقلابی
مافیای جهانی
هم
از مفاهیم امپریایلستی است
تا کسی حرفی از طبقه حاکمه امپریالیستی و کنسرنها و کارتل ها
نزند.
این مفاهیم تو دل برو
جزو گنجینه واژگانی توطئه ـ تئوری اند.
دیری است که فاشیست ها، اولیگارشیست ها و فوندامنتالیست ها
به
تبلیغ و ترویج همه جانبه توطئه - تئوری
مشغولند تا خرپروری کنند
ناصر آقاجری. نظریه یعنی تئوری. جهان بینی یعنی موضعگیری نسبت به مسئله اساسی فلسفه. بحث با دکتر فاطمی بر سر مفهوم حقیقت است. بحث بر سر این است که حقیقت چیست؟ حقیقت انعکاس نسبتا درست واقعیت عینی در ایینه ضمیر بشری است. مثال: سیب میوه ای قابل خوردن است. این جمله ویا حکم حکمی حقیقی است. سؤال این است که معیار تمیز حقیقت از باطل چیست؟ چگونه می توان به حقیقیت (حقیقی بودن) اندیشه ای و باطلیت (بطلان) اندیشه ای مطمئن گشت
برای اینکه به چیزهای جدید استارت بزنیم
باید به چیزهای قدیم خاتمه دهیم
حتی اگر دردناک باشد
فرنگی
هی فرنگی
نو (چیزهای جدید) از اسمان نازل نمی شود تا به محض نزول استارتش بزنی.
نو
در
رحم کهنه نطفه می بنندد و اندک اندک رشد می کند
و وقتی تغییرات کمی اش به حد عینی معینی می رسد
تحول کیفی می یابد و به نفی دیالک تیکی کهنه می انجامد.
مثل نوزادی تولد می یابد
و
مثل سیدعلی
به محض تولد
یا علی می گوید
وقابله اش
غش می کند
نه
از خنده
بلکه از معجزه.
که گفته اند
هنر در جمارانیان است و بس.
این بدان معنی است که
تعیین کننده محتوای ملی شدن نفت
طبقه حاکمه است
و نه توده جان بر کف و جان بر لب.
چاره
در سرنگونی این طبقه حاکمه چپاولگر و برقراری توده فرمایی است
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در ایران ظهور
گاهی باید به متکا تکیه دهیم
و
از لحظه حی حاضر حظ کنیم
و
قدر دان آن باشیم که داریم.
فرنگی دل پرست
چاره چیست
وقتی
چیزی برای قدر دانی نداشته باشیم؟
چگونه می توان دل پرست بود و قدر دان ۸۰ میلیون دربدر در جهان بی سامان بود؟
آنچنان زی که بمیری، بِرَهی
نه چنان زی که بمیری، بِرَهند
سنایی
رهایی
امری فردی نیست.
امری جامعتی است.
از این رو
رهایی
هرگز
در گرو مرگ عنتری نیست.
رهایی
در گرو آگاهی انقلابی است
و
آگاهی انقلابی
در گرو روشنگری علمی و انقلابی است.
خر نمی تواند مختار گردد
اگر همه خرسواران و خر آزاران هم بمیرند.
دایی جان ناپلئون خنده دار است ولی طنز نیست و پزشکزاد طنزنویس نیست. این رمان اما از بی محتوایی زندگی اشرافیت فئودال واپسین پرده برمی دارد.
دائی جان ناپلئون
از
دیدی دیگر
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4057
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4018
کدام فلسفه؟
حقیقت
مهمترین مفهوم در فلسفه مارکسیستی است.
حقیقت
مهم ترین تکیه گاه طبقه کارگر است.
حقیقت
پشت و پناه و پناهگاه و پشتیبان طبقه کارگر است.
طبقه کارگر
سرسخت ترین و پیگیرترین مدافع حقیقت است.
کاشف معیار علمی و عینی حقیقت
شخص شخیص کارل مارکس بوده است.
البته خواجه شیراز
صدها سال قبل از تولد مارکس
کم و یا بیش
می دانسته است.
راستی معیار عینی و علمی
برای تمیز حقیقت از باطل چیست؟
آره. نشان دادن آفتابه دزدان برای عوامفریبی آسان است. دشوار سرنگونی نظام کثافت جنقوری اسلامی است
معمار حقیقی جامعه بشری
کیانند؟
کارگارن معدن بلژیک در سال ۱۹۰۰
گلهای آفتابگردن دیری است که سر به زیرند و توان گردش به دور افتاب ندارند. اخرالزمان است و ظهور امام زمان الزامی است
ازدواج در آخرالزمان نه سعادتی بلکه ذلتی است. ازدواج دیگر اکتوئال نیست.
پوتین:
بعضی کشورها (؟) بر ضد من اعتراض می کنند و مرا آٔدمکش و هیتلر می نامند.
ولی نمی بینند که من بر ضد نازی ها می جنگم.
من افراد را مقصر نمی دانم.
خلق مقصر نیست.
مقصر رسانه ها هستند که خلق را مانی پولیزه می کنند
و با اشاعه دروغ بر ضد من برمی انگیزند.
چیزها بدان سان که به نظر می رسند، نیستند.
خلایق روزی خواهند دانست.
هی پوتین.
تو اول بگو با کیان دوستی.
که مردم بدانند تو کیستی.
مدافعان سر سخت تو
سه دسته اند:
۱
مشتی نازی اند که معروف خاص و عام اند.
۲
مشتی فوندامنتالیست خردستیزند
که
بدترین دشمنان خرد و حقیقت و اندیشه اند
و
خاوران های عیان و نهان دارند
که
مزار دهها هزار پیر و جوان است.
۳
مشتی بدبخت بیسوادند
که به عوض مغز
در کاسه سر
شلغم دارند
بی ادبی بچه ها
نه
تقصیر
جامعه
است
نه
تقصیر تله ویزیون
و
نه
تقصیر مدرسه.
فقط و فقط
تقصیر پدر و مادر است.
فرنگی
هی فرنگی جفنگی
بی ادبی خود پدر و مادر تقصیر کیست؟
بی ادبی یتیمان یتیمخانه ها
تقصیر کیست
که
بی پدر و بی مادرند؟
اصلا
مربی بشریت
نسل اندر نسل
کیست
اگر طبقات حاکمه نیست؟
آموزش و پروش
بر ذلت روحی مؤثر می افتد.
به همین دلیل
آموزش و پرورش به درد پادگان نمی خورد.
کورینا
گذشت آن زمان
که
آموزش و پروش
به تطهیر و تقویت و تزکیه روحی منجر می شد.
آموزش و پروش امپریالیستی، فاشیستی، فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی
به
تخریب خانه خرد خلایق منجر می شود.
به ذلت روحی خلایق
به پاوپریسم فکری (بی همه چیزی، لومپنی) خلایق
منجر می شود.
یا فراگیری مارکسیسم ـ لنینیسم و یا هارت و پورت
ج. خ. چین
که جامعه کاپیتالیستی نیست.
طبقه حاکمه در ج. خ. چین
که بورژوازی نیست.
تعیین کننده مسیر توسعه جامعه
حزب کمونیست چین است
که بزرگ ترین ح. ک. جهان است.
مالکیت خصوصی در قانون اساسی ج. خ. چین
از بدو تشکیلش
حذف شده است.
یعنی سرمایه داران چینی
هر لحظه می توانند سلب مالکیت شوند.
ح. ک. چین
وظایف تاریخی طبقات غیرپرولتری را جامه عمل می پوشاند.
هدف گذار گام به گام و برنامه ریزی شده از جامعه عقب مانده ی برده داری، فئودالی، سرمایه داری با سابقه مستعمراتی به سوسیالیسم است.
تعریف مفهوم سلب مالکیت را همین دو دقیقه پیش برای اجنه
منتشر کرده ایم
درنگی در مقوله داد
داد و بیداد
از مفاهیم مهم شاهنامه اند.
جوانشیر
شاهنامه را حماسه داد نامیده است.
فردوسی
پیگیرترین فیلسوف طرفدار خرد و داد است.
ما با دیالک تیک داد و بیداد سر و کار داریم
که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک داد و ستد است.
بیداد
یعنی ستدی که بابتش دادی داده نشده است.
به زبان مارکس
،بیداد یعنی استثمار.
اسلام سیاسی از خرافه مفاهیم امپریالیستی است.
هر اه و عطسه و آروغ و هارت و پورتی حتی سیاسی است
چه رسد به اسلام.
اسلام چیست؟
جنقوری اسلامی در جمکران و دولت اسلامی در افغانستان و داعشستان
ربطی به اسلام ندارند.
این زباله ها ضد مذهبی اند
فقط ماسک مذهب بر سر کشیده اند تا عوامفریبی و خر پروری کنند.
مگر
فساد کذایی منحصر به جمکران و افغانستان است؟
مگر چشم و گوش و هوش ندارید تا ببینید که صدر اعظم های المان و رؤسای جماهیر امریکا و ایتالیا و فراسنه و غیره
مفسدین فی الارض و السماء هستند؟
پیله گفت:
پایان جهان است و اخرالزمان
است.
پروانه فرمود:
آغاز جهان است و اول الزمان است.
کلاغی اندیشید:
دیالک تیک آغاز و انجام است.
مارکسیسم بیاموز تا آگه شوی و آدم شوی
امروزه
کتاب نمی سوزانند.
فقط از بازار برمی دارند.
فرنگی
هی فرنگی
مگر چشم بینا نداری؟
طبقه حاکمه
خلایق را از سنین کودکستان مغز زدایی کرده است
آن سان که فکر و ذکر خلایق عکس و رقص و سکس است و بس.
کسی دیگر نیازی به اندیشه ندارد.
ضمنا
همان طبقه حاکمه به تولید انبوه زباله ـ کتاب، زباله ـ فیلم، زباله ـ هنر ... مبادرت ورزیده است.
کسی کتابی را از بازار برنمی دارد.
هنر امروزه پیدا کردن کتاب ارزشمند از تلی از زباله کتاب است.
تو
مسافر و راه و مقصدی.
حواست باشد که از راه به خویشتن
منحرف نشوی.
فرنگی خر پرور خر پرست
مخرب دیالک تیک راه و رهرو و مقصد
نشاننده درونگرایی عرفانی به جای جامعه شناسی و جامعه گرایی انقلابی
طنز
همه می دانند که ساعت چند است.
ولی
کمتر کسی می داند که چقدر دیر است.
هگل
خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین
نماینده
دیالک تیک ایدئآلیستی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر