۱
اما انسان خود چیست؟
پاسخی علمی تر و قانع کننده تر از این برای این پرسش نمی توان یافت
که انسان زادهی کار خویش است.
انسان با کار خویش، خود را از اینهمانی با طبیعت و حیوانیت رهانید و صاحب شعور و ایده شد.
پس ایده یکی از پیامدهای انسان شدن آن موجودی است که پیش از زاده شدن از بطن کار، هم چون دیگر زیست مندان با طبیعت اینهمانی (identity) داشته است.
۱
ایده
از این رو،
چیزی جز نفی تاریخی اینهمانی انسان با طبیعت
در فرایند کار (تولید) و فراروی جایگاهِ هستیِ او از پست به عالی در همین فرایند نیست.
این تعریف خدامراد
از
ایده
است.
روش فکری خدامراد
آدمی را به یاد روش فکری تئولوژی منفی می اندازد.
تئولوژی منفی
هم
خدا
را
بسان خدامراد
«تعریف» می کند:
خدا
نه چیزی مادی است و نه چیزی روحی.
ایده
چیزی جز نفی تاریخی اینهمانی انسان با طبیعت
نیست.
انسان
اما
حتی
به
قول حضرت مارکس،
تا ابدالآباد
موجودی نیمه ناتورال ـ نیمه سوسیال
است:
یعنی
در روند کار هویت طبیعی میمون
نفی دیالک تیکی شده
است
و
نه
نفی فیزیکی و مکانیکی.
یعنی
ناتورالیته بشری
حذف و حفظ شده است.
ما
ایده و اندیشه و حکم و جمله و قضاوت
را
و
مفهوم و واژه
را
و
طرز و طریق تشکیل آنها در روند کار
را
بارها برای اجنه
تشریح کرده ایم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر