مریم بهاری
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
۱
محبوبه خانم
توی این خانه حق آب و گل داشت.
حامله نمیشد.
تنها پسرش مملی
حاصل نذر و نیازهایی است که کرده.
و بگفته خودش تو این خانه مملی رو از خدا گرفته.
اگر
به
این جملات قصه نویس و یا راوی قصه
دقت شود،
ایراد گرامری (دستور زبانی) چشمگیری
کشف می شود
که
ایراد اکثریت قریب به اتفاق اهل قلم در کشور عقب مانده ما ست:
زمان افعال جملات اول و دوم
(داشت و نمی شد)
ماضی
است.
راوی
ناگهان
چرخش زمانی وارد حرف خود می کند
و
بی مقدمه و بی دلیل
وارد مضارع می شود و زمان افعال دو جمله بعدی
(است و گرفته است)
مربوط به زمان حال می گردند.
این جور چرخش های زمانی
به
تخریب انسجام و استحکام کلام
منجر می شوند
و
ضمنا
بدآموزند.
چون
خواننده و شنونده قصه
ضمنا
اندیشیدن و حرف زدن
می آموزد.
در
جوامع پیشرفته
حتی
در
تنظیم گزارش های ورزشی و غیره
دقت چشمگیری در این زمینه می شود.
اگر جملات فوق الذکر را ویرایش کنیم،
مسئله روشنتر می شود:
محبوبه خانم توی این خانه حق آب و گل داشت.
حامله نمیشد.
تنها پسرش مملی
حاصل نذر و نیازهایی است (بود) که کرده (بود).
و بگفته خودش تو این خانه مملی رو از خدا گرفته (بود.)
۲
یک روز قبل از روضه می آمد استکان و نعلبکی ها را میشست،
قند میشکست، دستمال های تمیز پهن میکرد،
سینی هارو جلا میداد،
سماورها را نفت، فتیله های آنها توسط ایشان بازرسی و در صورت هر گونه سوختگی و صدمه
تعویض میشد ..
جمله اخر این جمله
نیز
نیاز به ویرایش دارد
تا
دست انداز موجود در آن مرتفع شود:
سماورها را نفت می کرد،
فتیله های آنها را بازرسی و در صورت مشاهده هر گونه سوختگی و صدمه عوض می کرد.
۳
آنچه
در
این بند قصه
ساده به نظر می رسد،
حاوی حجم عظیمی از کار مبتنی بر تقسیم کار، تجربه، دانش تجربی، وظیفه شناسی، انضباط و دقت
است.
محبوبه خانم
با
بقیه
از این بابت،
فرق چشمگیر دارد
و
ضمنا
به
اهمیت و عظمت کار خود
واقف است.
اگر
کار خود را با دقت و بدون دخالت این و آن انجام می دهد،
به
دلیل خودشناسی و خودآگاهی و کارخود آگاهی
است.
کار
فی نفسه
سرچشمه شناخت
به طور کلی
و
ضمنا
سرچشمه خودشناسی و جامعه شناسی است.
همین کار به ظاهر ساده و پیش پا افتاده در روضه
شعور و نتیجتا شخصیت محبوبه خانم
را
رقم زده است.
این حقیقت امر در ادامه قصه روشن تر خواهد شد.
۴
فقط این نبود که،
آب جوشیده ولرم شده، همیشه باید دم دست آماده باشه،
برای کودکان شیرخواری که به همراه مادران در این جلسات شرکت میکردند.
به درخواست مادران
شیشه این کوچولوهای نازنین
از
قنداب
پر میشد
و توسط چای پخشکن ها
به دستشان میرسید.
جمله اول این بند (پاساژ) از قصه
نیز
به
لحاظ گرامری
نیاز به ویرایش دارد
تا
تناقض زمانی دست و پاگیر افعال مرتفع شود:
«باید» (فعل مضارع) باید به «می بایستی» (فعل ماضی)
تبدیل شود.
اکنون
از
تکالیف و وظایف بیشمار دیگر محبوبه جون
پرده بر می افتد.
محبوبه جون
بهتر از هر کس
به
حجم و اهمیت کار خود واقف است.
حیرت انگیز
اما
به
رسمیت شناخته نشدن کار پرولتاریا
(کنیز و کلفت و رهی و بنده و غلام و برده و رعیت و کارگر و مادر و خواهر و عمه و خاله)
است.
دلیل این کوری غریزی و غفلت شرم انگیز
اولا
نفوذ ایده ئولوژی توده ستیز طبقات حاکمه انگل و استثمارگر
در
روح (ضمیر، دل، شعور) جامعه است.
ثانیا
نیروی عادت
(احسان طبری)
است.
نیروی عادت
موجودات زنده
را
کور و کر و خرفت و خر می سازد.
فرزندان هر زن و مرد
به
نیروی عادت
خیال می کنند
که
نه
با
مولدین خود
نه
با
مادر و پدر خود
بلکه با کلفت و نوکر بی اجر و مزد و مادام العمر بدهکار خود
سر و کار دارند.
این وضعیت شرم انگیز و زیانبار باید به مدد روشنگری پیگیر تغییر یابد.
۵
محبوبه خانم روز روضه های ماهیانه هم میامد
ولی کسر شاًنش بود،
پای بساط چای به آن کوچکی بنشیند.
وقتی از خودشناسی و خودآگاهی و کار خود شناسی محبوبه جون
سخن رفت،
به
همین دلیل بود:
محبوبه شخصیتی شعورمند
است
و
می داند
که
حجم کار در روضه های ماهانه و سالانه (؟)
چه
تفاوت چشمگیری
با هم دارند.
محبوبه در اثر کسب تجربه و دانش تجربی چشمگیر
خود
را
به
حق
در
مقام رئیس بخش و بساط چای
احساس می کند.
درست به همین دلیل
تقسیم کار
پدید آمده است:
مسئول پخش چای بتول خانم میشد که
ایام محرم وظیفه شاگردی محبوبه خانم را داشت.
مفهوم «پخش چای» نارسا و نادقیق است
و
باید
با
مفهوم «بخش چای» جایگزین شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر