شین میم شین
نه اندیشه
مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن
مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار
فراگرفت.
۱
سگالند از او
نیکمردان حذر
که خشم خدای
است، بیدادگر.
معنی
تحت اللفظی:
نیکمردان
به فکر فرار از پادشاهان بیدادگر می افتند.
برای
اینکه آنها نشانه خشم الهی اند.
اگر
از کسی برای اثبات صحت ادعایش دلیل نطلبند،
هر
ادعایی آسان خواهد بود.
معلوم
نیست که سعدی چگونه به این نیتجه رسیده که پادشاهان ستمگر نشانه خشم الهی اند
و
پادشاهان
دادگر نشانه مهر الهی.
ظاهرا
بعضی
ها
برای
هر چیزی که علت و دلیلی نمی یابند،
به
خدا نسبت می دهند.
اگر حافظ ندانمگرای تمام عیاری باشد،
سعدی ندانمگرای نیم بند و ناپیگیری است:
۲
چه دانند مردم،
که در جامه کیست
نویسنده داند،
که در نامه چیست.
معنی تحت
اللفظی:
مردم
فقط می توانند جامه آدم ها را بشناسند و نه خودشان را.
به
همان سان
که
مردم
فقط پاکت نامه
را
می
توانند بشناسند
و
نه
محتوای نامه
را.
داننده ی
محتوای نامه
نویسنده
آن است و بس.
سؤال
این
بدان معنی است که در تئوری ش سعدی
فقط
ظ چیزها قابل شناخت است و بس.
جواب
این
بدان معنی است که در تئوری شناخت سعدی
فقط
ظاهر چیزها قابل شناخت است و بس.
سؤال
می
توان گفت که سعدی
با
توجه به
دیالک
تیک ظاهر و ذات
(پدیده
و ماهیت، ظاهر و باطن)
فقط
ظ
(ن ،
پ )
را
قابل
شناخت می داند
و
نه
ذات
(باطن،
ماهیت)
را
جواب
می
توان گفت که سعدی
با
توجه به
دیالک
تیک ظاهر و ذات
(پدیده
و ماهیت، ظاهر و باطن)
فقط
ظاهر
(نمود،
پدیده)
را
قابل
شناخت می داند
و
نه
ذات
(باطن،
ماهیت)
را
۳
چه دانند مردم،
که در جامه کیست
نویسنده داند،
که در نامه چیست.
سؤال
سعدی
را
می
توان
پیشاهنگ
فنومنالیسم (پ شناسی، ظ شناسی)
محسوب
داشت.
جواب
سعدی
را
می
توان
پیشاهنگ
فنومنالیسم (پدیده شناسی، ظاهر شناسی)
محسوب
داشت.
این
هنوز چیزی نیست.
۴
هر که را جامه
پارسا بینی
پارسا دان و
نیکمرد انگار
ور ندانی که در
نهانش چیست
محتسب را درون
خانه چه کار؟
معنی
تحت اللفظی:
تو هر
کسی را که لباس متقی در برکرده باشد، متقی محسوب دار و نیکمرد بینگار.
وقتی
از درون و باطن کسی خبر نداری، فضولی نکن و مثل داروغه وارد خانه مشو.
سؤال
سعدی
انسان ها را نه تنها قادر
به شناخت ذ و ب و م چیزها نمی داند،
بلکه آنها را حتی نهی از ش می کند.
جواب
سعدی
انسان ها را نه تنها قادر
به شناخت ذات و باطن و ماهیت چیزها نمی داند،
بلکه آنها را حتی نهی از
شناخت می کند.
وقتی کسی شناخت ماهیت چیزها
و انسان ها را محال می داند، چگونه می توان از او انتظار شناخت خدا را داشت که حتی
ظاهرش هم قابل شناخت نیست،
چه برسد به ذات و باطن و
نیات قلبی اش.
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر