۱۳۹۷ شهریور ۲۵, یکشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش نهم) (۷)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
دفتر اول
 
بخش نهم
فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر

۱
گفت:
 «من آن آهو ام کز ناف من
ریخت این صیاد خون صاف من

ای من آن روباه صحرا، کز کمین
سر بریدندش برای پوستین

ای من آن پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان

آنک کشتستم پی مادون من
می‌ نداند که نخسپد خون من

بر من است،
 امروز 
و
 فردا 
بر وی است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است

گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز
باز گردد سوی او آن سایه، باز

این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»

معنی تحت اللفظی:
زرگر
با خود گفت:
«سرگذشت من شبیه سرگذشت حیوانات زیر است:
آهویی که به خاطر عطر نهفته در نافش (مشک) صید می شود.
روباهی که به خاطر پوستینش کشته می شود.
فیلی که به خاطر عاجش به قتل می رسد.
کسی که مرا برای از آن خود کردن زیر دست من (کنیزک) می کشد،
نمی داند که خون من ضایع نخواهد شد.
امروز
نوبت من
و
فردا
نوبت خود او ست.

دیوار اگرچه سایه دراز می اندازد،
ولی
سایه دیر یا زود به دیوار برمی گردد.
این جهان شبیه کوه است و اعمال ما شبیه ندا هستند.
نتیجه اعمال ما به سوی ما برمی گردد.
به همان سان که هر صدایی در کوهستان
پژواکی را در پی دارد.»
 
در این بند شعر مولانا،
دیالک تیک انسان و طبیعت
به شکل دیالک تیک انسان و آهو و روباه و فیل
و
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
به شکل دیالک تیک شاه و شیخ ـ زرگر بسط و تعمیم داده می شود.
 
انسان
برای ادامه حیات
به
کشتن خواهران طبیعی و برادران طبیعی خود 
(آهو و روباه و فیل)
می پردازد
و
اعضای طبقه حاکمه
برای حفظ امتیازات خود
 (مثلا ارضای حوایج غریزی خود)
به
کشتن همنوع خود
می پردازند.

می توان گفت
که
ما
در این بند شعر مولانا
در آن واحد
با
آنتی ناتورالیسم (طبیعت ستیزی) و آنتی هومانیسم (انسان ستیزی)
سر و کار پیدا می کنیم.

جالب
اما
واکنش مولانا به این گرایش است:

۲
آنک کشتستم پی مادون من
می‌ نداند که نخسپد خون من

بر من است،
 امروز 
و
 فردا 
بر وی است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است

 
آنتی ناتورالیسم (طبیعت ستیزی) آدم ها پیامد منفی ندارد.

امری طبیعی تلقی می شود.

به همان سان که شیری آهویی را می کشد،
به همان سان هم آدم ها حیوانات را می کشند.

اما
آنتی هومانیسم (انسان ستیزی، همنوع ستیزی) اعضای طبقه حاکمه 
چه طبقه حاکمه مادی و چه طبقه حاکمه فکری  (ایده ئولوژیکی)
  چه شاه و چه شیخ (طبیب الهی)
بنا بر قانون جامعه بشری
پیامد منفی و مشابه دارد.
 
این بدان معنی است
که 
شاه و شیخ
باید به سزای جنایت خویش برسند.
 
دلایل مولانا 
در این زمینه
شنیدنی اند:
 
الف
گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز
باز گردد سوی او آن سایه، باز
 
مولانا
  عمل اعضای طبقه حاکمه 
را
به سایه اندازی دیوار تشبیه می کند:
همانطور که سایه به سوی دیوار برمی گردد،
به همان سان هم
نتیجه جنایت اعضای طبقه حاکمه
دامن آنان را می گیرد.
 
زرگر
فرد هشیاری است و به ترفند اعضای طبقه حاکمه (شاه و شیخ) پی برده است.
 
اما
احتمالا
در آخرین لحظات زندگی خود
از
سویی
به 
خودفریبی خوشایند 
مبادرت می ورزد
 و
از 
سوی دیگر
اعضای طبقه حاکمه
را 
  به نحوی از انحاء
تهدید می کند و به هراس می افکند.
 
برگشت سایه به سوی دیوار
پدیده عینی قانونمندی 
 است
 که با گردش زمین به دور خورشید در رابطه است.
 
اما
رسیدن اعضای طبقه حاکمه به سزای جنایات خویش
نه
قانون هستی جامعه ای
بلکه
آرزوی زرگر ستمدیده ای است.
 
جنایات طبقه حاکمه
ابعاد تصور ناپذیری دارند.
 
امروزه
بهتر می توان شاهد ابعاد جنایات طبقه حاکمه بود:
 
مثال
 
 
هواپیماربایان
 در مجموع ۱۹ نفر بودند، که شامل ۵ نفر در پرواز شماره ۱۱ آمریکن ایرلاینز، ۵ نفر در پرواز شماره ۱۷۵ یونایتد ایرلاینز، ۵ نفر در پرواز شماره ۷۷ آمریکن ایرلاینز و ۴ نفر در پرواز شماره ۹۳ یونایتد ایرلاینز می‌شدند.
محمد محمد الأمیر عوض السید عطا معروف به «محمد عطا» یکی از پنج رباینده پرواز شماره ۱۱ آمریکن ایرلاینز بود که پس از ربودن هواپیما به عنوان خلبان کنترل هواپیما را به دست گرفته و آن را به برج شمالی کوبید.
تنها تبعه مصری حاضر در حملات محمد عطا بود.
ملیت هواپیماربایان را ۱۵ تبعه عربستان سعودی،
۲ تبعه امارات متحده عربی،
یک تبعه مصر
و یک تبعه لبنان
تشکیل می‌داد.
تیم عملیاتی حادثه ۱۱ سپتامبر تماماً عرب و عضو سازمان القاعده بودند.
 
از ۱۹ نفر تروریست فوندامنتالیستی
۱۵ نفرشان از عربستان سعودی بوده اند.
 
بنا بر اسناد منتشره
سعودی ها
این جنایت فوندامنتالیستی 
را
از هر لحاظ حمایت و سازماندهی کرده اند.
 
اگر قرار بود که خون ۳۰۰۰ نفر که در برج های دوقلو خاکستر شده اند،
ضایع نشود،
اجامر عربستانی می بایستی به سزای جنایت خود برسند.
 
ولی
به عوض عربستان
افغانستان و عراق و لیبی و سومالی و سوریه
با خاک یکسان شده اند 
و
میلیون ها تن از سکنه این کشورها 
به بهانه جنایات سعودی ها
بسان پشه و مگس
نابود گشته اند
و
فاجعه
همچنان و هنوز ادامه دارد.

در حالی که از ۴ نفر تروریست باقی مانده
حتی احدی از این کشورها نبوده است.
 
مثال دیگر
دست کشورهای امپریالیستی
 از امریکا تا انگلیس
از آلمان تا فرانسه
از اسپانیا تا بلژیک
تا
مرفق
به خون صدها میلیون نفر از سکنه بومی کشورهای دیگر آلوده است.

بی آنکه به سزای جنایات خود برسند.

برگشت سایه دیوار به سوی دیوار
قانونی طبیعی و عینی است
ولی
ضایع نگشتن خون صدها میلیون انسان بیگناه 
آرزوی تسکین بخشی
بیش نیست.
 
می توان گفت
 که
 زرگر 
آرزوی سوبژکتیوش
را
به مقام قانون اوبژکتیو
ارتقا داده است.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر