۱۳۹۷ شهریور ۳۰, جمعه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش دهم) (۱)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
دفتر اول
 
بخش دهم 
بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر 
به اشارت الهی بود 
نه به هوای نفس و تامل فاسد 

کشتن آن مرد بر دست حکیم
نه پی اومید بود و نه ز بیم

او نکشتش از برای طبع شاه
تا نیامد امر و الهام اله

آن پسر را کاش (که اش) خضر ببرید حلق
سر (راز) آن را در نیابد عام خلق

آنک از حق یابد او وحی و جواب
هرچه فرماید بود عین صواب

آنک جان بخشد، اگر بکشد روا ست
نایب است و دست او دست خدا ست

همچو اسماعیل پیشش سر بنه
شاد و خندان پیش تیغش جان بده

تا بماند جانت خندان تا ابد
همچو جان پاک احمد با احد

عاشقان آنگه شراب جان کشند (کشیدن)
که به دست خویش 
خوبان شان کشند
شاه آن خون از پی شهوت نکرد
تو رها کن بدگمانی و نبرد

تو گمان بردی که کرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی

بهر آن است این ریاضت و این جفا
تا بر آرد کوره از نقره جفا

بهر آن است امتحان نیک و بد
تا بجوشد بر سر آرد زر زبد (کف)

گر نبودی کارش الهام اله
او سگی بودی دراننده نه شاه

پاک بود از شهوت و حرص و هوا
نیک کرد او 
لیک 
نیک بد نما

گر خضر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست

وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب تو بی پر مپر

آن گل سرخ است تو خونش مخوان
مست عقل است او تو مجنونش مخوان

گر بدی (بود) خون مسلمان کام او
کافرم 
گر بردمی من 
نام او

می‌ بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی

شاه بود و شاه بس آگاه بود
خاص بود و خاصهٔ الله بود

آن کسی را کاش (که اش) چنین شاهی کشد
سوی بخت و بهترین جاهی کشد

گر ندیدی سود او در قهر او
کی شدی آن لطف مطلق قهرجو

بچه می‌ لرزد از آن نیش حجام
مادر مشفق در آن دم شادکام

نیم جان بستاند و صد جان دهد
آنچ در وهمت نیاید آن دهد

تو قیاس از خویش می‌ گیری ولیک
دور دور افتاده‌ ای بنگر تو نیک

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر