جمعبندی
از
مسعود بهبودی
از علی تا سید علی
۱
از حضرت علی
ـ آنتی تز سید علی ـ
جمله ای به میراث مانده،
که
تا ابد اعتبار علمی و انقلابی خود را
حفظ خواهد کرد.
۲
خلایق خر
تحت توطئه
خر پروران
قرآن
بر سر نیزه کرده بودند و شعار می دادند.
۳
حضرت علی گفت:
«قرآن را به تیغ برکشید که کاغذ پاره ای بیش نیست.
به من گوش دارید که قرآن ناطقم.»
۴
یادش به یاد باد
دیالک تیک روشنگری
(انتقاد از خود و انتقاد از جامعه خود)
۱
در ایده ئولوژی فئودالی مثلا در فلسفه جامعه ای سعدی انتقاد = عیبجویی = چیزی مذموم.
۲
انتقاد
اما در قاموس زحمتکشان = مغز (پسته) عشق
۳
عاشق تر از مادر و پدر نسبت به فرزند کیست
که هم انتقاد عملی میکنند و هم انتقاد معنوی و فکری
۴
هم
آب دهن و دماغ فرزند را پاک می کنند
می شویندش
دکمه کت و شلوار و پیرهنش را می بندند.
هم
حرف زدنش را مرتب تصحیح می کنند
طرز رفتارش را به تیغ تیز انتقاد می بندند.
طرز تفکرش را تصحیح می کنند
۵
زنده باد روشنگری
۶
مرگ بر هندوانه
دیالک تیک مجرد و مشخص
۱
انسان انتزاعی و کلی وجود ندارد
تا مورد بحث قرار گیرد.
۲
هیچ چیز انتزاعی و کلی وجود ندارد.
۳
مثال
انسان انتزاعی و یا مجرد
نتیجه تجرید همه انسان های مشخص است.
۴
مفهومی است که در ذهن ادمی وجود دارد.
۵
اگر مشخصات فردی همه انسان ها
انتزاع (جدا شوند) شوند و مورد صرفنظر قرار گیرند
وجه مشترکی باقی می ماند
مثلا توان تفکر و تکلم
۶
این انسان خلاصه شده در وجه مشترک
مفهوم انسان است که به محض تشکیل واژه می شود.
یعنی نامیده می شود
۷
در زبان فراسی انسان
در زبان های دیگر
منش
من
آدام
آدم
و
غیره
نامیده می شود.
۸
در عالم واقع
اما
فقط
انسان مشخص وجود دارد
عمله و بقال
کنیز و غلام
ارباب و نوکر
تاجر و شاطر
۹
از پیوند جامعه ای اینها
جامعه تشکیل می شود.
۱۰
جامعه مثل اندام است و افراد مثل اعضای اندام
۱۱
میان جامعه و اعضای
رابطه دیالک تیکی جزء و کل برقرار است و تعیین کننده کل و یا جامعه است
بی انکه اجزاء و افراد و اعضا
هیچ واره و هیچ کاره باشند
۱۲
مفاهیم شریف و نجیب و اشراف و اعیان و نجبا
از مفاهیم فرماسیون اقتصادی برده داری و فئودالی اند
و فاقد ارزش واقعی و علمی اند.
۱۳
همه انسان ها اصولا و اساسا برابر و خواهر ـ برادر هستند.
۱۴
همه به یکسان از مادر زاده می شوند.
۱۵
تفاوت ها در جامعه پدید می آید:
یکی ارباب می شود و دیگری رعیت
۱۶
تفاوت ها در فونکسیون اعضای جامعه است و نه در ماهیت و ذات آنها
۱۷
یکی رفتگر است و دیگر پیشه ور
یکی معلم است و دیگری مهندس
و
همه با هم برابر هستند.
۱۸
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
…
آره.
۱
هر واحد قومی
در طویله جماران
احواض دیگری است
و افسار همه
به دست اجامر طویله سفید است.
۲
برای هر احواضی پلی میتی هست که مش مریم جلویش لنگ می اندازد و عرعر سر می دهد
اگر کار خوبی انجام بدهم، حس خوبی به من دست می دهد
اگر کار بدی انجام بدهدم، حس بدی به من دست می دهد
این است دینِ من
آبراهام لینکلن
۱
این دین نیست.
چیست؟
۲
دین معنی دیگری دارد.
۳
دین چیز بکلی دیگری است.
۴
دین چیست؟
۵
ابراهام
لینکن جزو بوژوازی مترقی آغازین بوده و دشمن بردگی بوده است.
۶
جنگ خونینی
بر ضد برده داران را رهبری کرده است.
۷
هر گردی گردو نیست.
دیسکره پانس فرم و محتوا
من
ایستاده بودم و
تو از من می رفتی
پیچیده بود
صدای رفتنت در بادها
ستونِ زانوهایم می لرزید و
"زمین خوردن"
کم ترین تلفاتِ دور شدنت بود
باید
تنهایی ام را
می زدم زیر بغل
بلند می شدم و چشمهایم را
به محلّ امنی برای گریه کردن می رساندم
گریه اما
درمانِ خوبی نبود
باید چشمهایم را محکم می بستم
نباید اشک زیادی از من می رفت
نباید می گذاشتم "تو" از چشم هایم بیفتی
مُردم تا زنده بمانم
نه بهار بود نه تابستان
نه پاییز بود نه زمستان
فصل ، فصلِ فاصله اَت بود
که دیگر با هیچ شعری نتوانستم پُر کنم
پایان
۱
اشعار مرغنا
در سفره شعری بی برکت ما
نعمات عظیمی اند.
۲
شعر
به معنی حقیقی کلمه اند.
۳
ایراد این اشعار به لحاظ فرم و ساختار زیبا و بی همتا
محتوای فقیر و حقیر آنها ست.
۴
محتوای آنتی فمینیستی مستور آنها ست.
۵
آدم از هر چه زن در دنیا هست
منزجر می شود.
۶
زن
در این شعر مرغنا
موجود ذلیل وابسته ی بی هویتی است
که
فقط
به درد همزیستی نمی خورد.
۷
موجودی است که هویتش در موجودی خارجی است.
۸
می توان گفت که ما با نوع فمینیستی از خودبیگانگی سر و کار داریم.
۹
با هیچ وارگی فمینیستی که بوی پوسیدگی و کپک زدگی قرون وسطی را به مشام می آورد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر