جمعبندی
از
مسعود بهبودی
من به آمار زمین مشکوکم !
تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دلها تنهاست؟
تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دلها تنهاست؟
بی خودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟
همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهایند
من که در تردیدم ،
تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیست!؟
چه کسی تنها نیست؟
همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهایند
من که در تردیدم ،
تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیست!؟
اندکی اندر باب فرم و محتوای هر چیز و هر شعر
۱
محتوای این شعر خیلی غنی تر از اشعار سهراب است.
۲
تشابهات صوری و فرمال تعیین کننده نیستند.
۳
این شعر
از شاعری گمنام
و شاید هم بی اعتنا به نام
شعری رئالیستی،
انتقادی ـ اجتماعی
و
بسیار ارزشمندی است
۴
شعری بیدارگر است
۵
شعر سهراب
به درد خواب کردن و خر کردن خلایق می خورد.
۶
شعر سهراب
سرشته به افیون عرفان است.
بند بازی حرفه ای زنان و اندرز پردازی بیهوده نران
۱
از درد بندیان کسی خبر دارد
که در بندی گرفتار آید.
۲
دکتر انوشه نمی داند که نقش بازی کردن
بسان سرنوشتی
بر پیشانی ضعیفه ها نوشته شده است
۳
فونکسیون اصلی ضعبفه ها همین رقصیدن به ساز نران است
۴
تقیه و تظاهر و تئاتر و تزویر مدام است
۵
به محض پی بردن به روندهای درونی ضعیفه
فاتحه ای بر همزیستی مبتنی بر تظاهر و تئاتر و تزویر خوانده می شود.
دیکتاتوری یعنی چه؟
۱
طبقه حاکمه انگل و استثمارگر
واژه ها را گروگان می گیرد
۲
بعد
بسان بادمجانی از محتوای حقیقی شان
تخلیه می کند
۳
بعد با زباله مطلوب خود و مفید به خود
پر می کند.
۴
بعد سر کنده شده بادجان واژه ها را دوباره سر جای شان می گذارد
و
در اختیار خلایق معصوم و مظلوم و خر قرار می دهد.
۵
آنگاه معرکه عوامفریبی شروع می شود.
۶
خلایق با واژه هایی می عندیشند که محتوای مفهومی خود را از دست داده اند
و با زباله های مفهومی طبقه حاکمه کلاش پر شده اند.
۷
طالقانی متظاهرترین، مزورترین و ریاکارترین و عوامفریب ترین لاشخور بورژوازی و روحانیت بوده است.
۸
یکی از شق القمر های این لاشخور
نشستن در زمین به عوض نشستن بر صندلی در مجلس شوربای جهنم جماران بوده است.
۹
فرمالیسم محض
به قول مشد هگل صلواة الله علیه
۱۰
نه
دیکتاتوری دین وجود دارد
و
نه
دیکتاتوری انتزاعی و یا مجرد
۱۱
بعید است که مؤسس نهضت نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی آزادی
از این حقیقت امر بی خبر باشد.
۱۲
در سیاره سرگردان زمین
دیکتاتوری مشخص وجود دارد.
به قول مش لنین
رضی الله عنه
فقط چیزهای مشخص وجود دارند.
۱۳
دیکتاتوری
فی نفسه
نه مثبت است و نه منفی
۱۴
لاشخور طالقان
از واژه دیکتاتوری
فحش واژه می سازد.
مثلا چیزی از جنس مادر قحبه، خواهر جنده، جاکش و غیره می سازد
بعد به منبر می رود و به عوامفریبی کمر برمی بندد.
۱۵
دیکتاتوری
هم می تواند دیکتاتوری پرولتاریا باشد
که
اکثریت عظیم زحمتکشان جامعه را رهبری می کند
تا
نان
و
جان
( نعمات آموزشی، پرورشی، فکری، فلسفی، فرهنگی و هنری و غیره)
به تساوی قسمت شود
و
هم
می تواند دیکتاتوری اقلیت انگل برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی باشد
تا
بخش اعظم نعمات مادی و معنوی
به اقلیت انگل انگشت شمار تعلق داشته باشد.
۱۶
دیکتاتوری پرولتاریا
دموکراسی طراز نوین است
۱۷
دموکراسی واقعی و حقیقی و اصیل است.
۱۸
در دیکتاتوری پرولتاریا شریف ترین نمایندگان زحمتکشان یدی و فکری و هنری و غیره به اداره جامعه مشغول اند.
۱۹
به قول شاعر روشنگری از دیار روشنایی ها و روشنگری ها
به بالا رود کار افتادگان
لنینی (دیکتاتوری پرولتاریایی) کند چون در ایران ظهور
از ترهات هالو تا فرمایشات یابو
۱
بیچاره لطان یابو
بینوا ترامپ هالو
که
همچنان و هنوز
حتی
تراختور اتمی ندارند تا شانس تولید بمب اتم و باطوم داشته باشند.
۲
بمب های اتمی که بر سر خلایق هیر و شیر ما و نا گا زکی نازل شدند
توسط طیاره های الهی نازل شدند
۳
بمب های میکروبیولوژیکی که بر سر موش ها و خرگوش های فلسطین نازل شدند
توسط اجنه آسمانی نازل شدند.
۴
سم خوشمزده سرین که
تروریست های عنقلابی سوریه
برای مست و سرمست سازی خلایق مصرف می کنند
جزو نعمات الهی اند که از طریق هلند به اورشلیم و از اورشلیم به سوریه حمل و نقل شده اند
اندکی اندر باب واژه خلق
مجاهدین ضد خلق
منصور عیار
۱
مش منصور عیار.
واژه خلق
خورجینواژه است:
۲
هر کس هر چه خواست در این خورجین می تپاند و تحویل خلایق خر می دهد.
۳
واژه خلق در ادبیات فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام دشمنکام
همان واژه خلق
در ادببات فاشیسم و نازیسم و امپریالیسم است.
۴
مشد هیتلر واژه خلق را مثل نقل و بنات عرعر می کرد.
۵
نازی های نازی آباد همه ترمینولوژی کمونیست ها را
هم
غصب کرده بودند
و
هم
مرتب نشخوار می کردند.
۶
برتولت برشت در اثر خود تحت عنوان «ترس و نکبت رایش سوم » نشان داده و به سخره گرفته است.
۷
حتی امروزه
احزاب بزرگ مثلا آلمان
سی دی او و اس پی دی
هر دو
حزب خلق (فولکس پارتای) نامیده می شوند
۸
حتی مدلی از اوتومبیل در آلمان
ماشین خلق (فولکس واگن) لقب گرفته است.
۹
من ـ زور قبله عالم مجاهیدن جولیانی ـ مولیانی
مش دونالد
هم از واژه «امریکن ورکر»
همان واژه خلق طایفه رجوی و جزنی است
نظر شما ضد عقلی و ضد علمی است.
۱
وابستگی
اولا
در انحصار شاه نبوده است.
۲
شاه
مستقل تر از بقیه رژیم ها بوده است.
۳
ثانیا
نحوه رفتار سازمان سرکوب انقلاب سفید یا انقلاب اکتبر
ربطی به وابستگی دولت های انقلابی ندارد.
۴
دشمنان انقلاب از خوانین و اربابان فئودال و روحانی تا زباله های مسلح فئودالی و فاشیستی و آنارشیستی و ماجراجو باید هم سرکوب و نابود شوند تا انقلاب پیش رود.
اندکی اندر باب دیالک تیک تعلیم و تعلم
معلم من کسی است که به من اندیشیدن را آموخت،
به دور از هرگونه تعصب و تحجر
حریف
۱
اندیشیدن فرا اجتماعی و فرا طبقاتی
(عاری از طرفداری و تعصب و تحجر)
وجود ندارد
تا کسی آن را به کسی بیاموزد.
۲
کسی در جامعه طبقاتی نمی توان یافت که نسبت به طبقه اجتماعی معینی عاری از طرفداری و تعصب و تحجر باشد.
تنها چیزی که عاری از طرفداری و تعصب و تحجر است
مدفوع خشک خشک است که نه بو دارد و نه خاصیت.
۳
ضمنا
تسلیحات تفکر و فوت وفن تفکر را
فقط می توان یاد داد و یا یاد گرفت.
۳
دیالک تیک تعلیم و تعلم فقط در این زمینه تعیین کننده است.
۴
اندیشیدن فرمی از کار است
کار فکری است
۵
مثل ماهیگیری است:
وسایل ماهیگیری را
نشانت می دهند
مثلا قلاب و کرم و غیره را
فوت و فن ماهی گیری را یادت می دهند
تعلیم
۶
بعد هر دو را شخصا جامه عمل می پوشانی
یعنی تسلیحات ماهیگیری و فوت وفن ان را
مادیت می بخشی و حتی توسعه می دهی
استکمال می بخشی
تکمیل می کنی
۷
تفکر هم به همین سان
کار است
تسلیحات تفکر
مفاهیم رشته علمی مربوطه اند.
احکام و قوانین رشته مربوطه اند.
۸
و فوت وفن تفکر
متد دیالک تیکی است
۹
تفکر را باید در روند مشقت باری تمرین کرد و استاد شد.
۱۰
آنگاه دریافت که فرق آدم و حیوان چیست.
۱۱
خیلی از خرها
خیال میک نند که فلسفه مارکسیستی برای تغییر جامعه است و بس.
۱۲
اگر
این خر جماعت
لبی از چشمه زلال آن تر کرده بودند
دچار این توهم نمی شدند.
۱۳
فلسفه مارکسیستی
(ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئوری مارکسیستی ـ لنیینستی شناخت)
قبل از هر چیز
برای خروج بشریت از خریت
به خون دل تدوین شده است
۱۴
به همین دلیل حزب توده باید حزبی فلسفی باشد
و
هدف حزب توده باید فیلسوف سازی توده باشد.
یعنی نفی فلسفه باشد
یعنی توده ای سازی فلسفه باشد.
۱۵
به همین دلیل
طویله
نمی تواند حزب توده باشد
و
خر
نمی تواند توده ای باشد.
۱۶
علاوه بر این
معلم به چه معنی است؟
۱۷
اولا هر آموزگاری عملا و عینا و ضمنا
آموزنده ای است.
۱۸
ثانیا آموزگاری محض
از ریشه معیوب است.
۱۹
چون آموزش
در هر زمینه
دیالک تیکی از یاد دادن و یاد گرفتن است.
۲۰
یعنی معلم در کلاس درس و یا در هر جای دیگر
ضمن یاد دادن
مجبور به اندیشیدن می شود و یاد می گیرد.
۲۱
همه چیز
در هستی
خصلت دیالک تیکی دارد.
۲۲
والدین ضمن تربیت کودکان (مربیگری)
توسط کودکان بطور غیر مستقیم
تربیت می شوند (مرباگری)
۲۳
دیالک تیک مربی و مربا
اندکی اندر باب هنر
پدیده ای به نام " هنر " وجود ندارد
وقتی که زوزه هایم ، محاکمه ام را دعوت میکنند
مهم نیست که در کدامین تعریف ، طبقه و کلاس هنری باشیم و در کدامین به شکل حرفه ای و یا غیر حرفه ای مشغول باشیم ،
" هنر " در تمامی کلیت تعریفی تاریخی ، آشنا و پذیرفته شده اش ،
نمیتواند وجود داشته باشد .
موسیقی ، آواز خوانی ، نقاشی ، نویسندگی ، شعرخوانی ، مجسمه سازی و همه رده های دیگر هنری در یک چیز با همدیگر مشترکند
و آن " تصویر " است
و تصویر ، آن ارزش واقعیتی لازمه را ایجاد میکند
که به انسانیت
معنای تقاضا شده اش را در باز شناسایی خودش بدهد
حریف
۱
ما این جفنگ حریف را
نخست
تجزیه و
بعد
تحلیل می کنیم:
الف
پدیده ای به نام " هنر " وجود ندارد
۱
این عنوان جفنگ حریف است.
۲
سؤال از حریف این است که هنر چیست تا وجود داشته باشد و یا نداشته باشد؟
ب
وقتی که زوزه هایم ، محاکمه ام را دعوت می کنند
۱
یعنی چه؟
۲
من ـ زور از این جفنگجمله چیست؟
۳
زوزه چگونه می تواند محاکمه جفتگ پردازی را دعوت کند؟
ضمنا
زوزه
چه ربطی به هنر دارد؟
پ
مهم نیست که در کدامین تعریف ، طبقه و کلاس هنری باشیم و در کدامین به شکل حرفه ای و یا غیر حرفه ای مشغول باشیم ،
۱
من ـ زور از «بودن در تعریف هنری» چیست؟
۲
یعنی داشتن تعریف معینی از هنر؟
۳
اولا چیزی که وجود ندارد
چگونه می توان تعریفی از آن داشت؟
۴
طبقه و کلاس هنری یعنی چه؟
۵
شاید من ـ زور حریف سطح نایله هر کس به درجه معینی از هنرمندی باشد.
۶
ولی هنری که وجود ندارد
چگونه میتوان صاحب آن بود تا ضمنا درجه بندی شود؟
۷
هنرمند یا حرفه ای است و یا تفننی است
ولی از دید حریف مهم نیست.
ت
مهم نیست که در کدامین تعریف ، طبقه و کلاس هنری باشیم و در کدامین به شکل حرفه ای و یا غیر حرفه ای مشغول باشیم ،
" هنر " در تمامی کلیت تعریفی تاریخی ، آشنا و پذیرفته شده اش ،
نمیتواند وجود داشته باشد
۱
تعریف تاریخی از هنر؟
۲
هنر یک مقوله فلسفی است و تعریف فلسفی روشن دارد که سگان توده
به خون دل ترجمه و پا کرده اند.
تحت عنوان تئوری هنر، استه تیک و غیره
۳
حالا چرا هنر وجود ندارد؟
ث
موسیقی ، آواز خوانی ، نقاشی ، نویسندگی ، شعرخوانی ، مجسمه سازی و همه رده های دیگر هنری در یک چیز با همدیگر مشترکند
و آن " تصویر " است
۱
اولا
شعرخوانی
ربطی به هنر ندارد.
۲
ثانیا موسیقی ، آواز خوانی ، نقاشی ، نویسندگی ، شعرخوانی (سرایی) ، مجسمه سازی
رده های هنری نیستند.
چیستند؟
۳
موسیقی ، آواز خوانی ، نقاشی ، نویسندگی ، شعرسرایی ، مجسمه سازی و غیره فرم های مختلف هنر هستند.
۴
هنر
مفهومی فلسفی است که از تجرید موسیقی ، آواز خوانی ، نقاشی ، نویسندگی ، شعرسرایی، مجسمه سازی و دیگر فرم های هنری تشکیل یافته است.
۵
بسان درخت که مفهومی بیولوژیکی است و
از تجرید سرو و صنوبر و سپیدار و بید عاقل و مجنون تشکیل یافته است.
۶
اعتراف حریف به وجود فرم های متنوع هنری
ضمنا اعتراف به وجود هنر است.
۷
به همان سان که اعتراف به وجود سرو و صنوبر و بید عاقل و مجنون اعتراف به وجود مفهوم درخت است.
ج
موسیقی ، آواز خوانی ، نقاشی ، نویسندگی ، شعرسرایی ، مجسمه سازی و همه فرم های دیگر هنری در یک چیز با همدیگر مشترکند
و آن " تصویر " است.
۱
من ـ زور حریف از تصویر چیست؟
۲
موسیقی که عکس و تصویر نیست.
چیست؟
۳
تندیس که تصویر نیست
چیست؟
۴
نقاشی که تصویر نیست.
چیست؟
۵
حریف اولا میان اثر هنری و رشته هنری
علامت تساوی می گذارد.
۶
ثانیا
به عوض مفهوم فلسفی مهم انعکاس (دیالک تیکی از عکس اندازی و عکس برداری)
از مفهوم تصویر استفاده می کند که بهتر از هیچ است.
۷
هنر فرمی از انعکاس واقعیت عینی در آیینه ضمیر هنرمند است.
۸
انعکاس واقعیت عینی به شکل انعکاس هنری
یکی از فرم های انعکاس است.
۹
شعور و یا روح به مثابه مقوله ای فلسفی به چه معنی است؟
۱۰
شعور و یا روح به مثابه مقوله ای فلسفی
جفت دیالک تیکی ماده و یا وجود است
دیالک تیک ماده و روح
وجود و شعور
۱۱
شعور انعکاس وجود است
روح انعکاس ماده است.
۱۲
مثال
سرو وصنوبر وجود واقعی و عینی دارند.
وجود مادی دارند.
یعنی فرمی از فرم های وجودی ماده لایتناهی و لایزال هستند
۱۳
انعکاس سرو و صنوبر و غیره در آیینه ضمیر آدمی
به شکل مفهوم درخت در می آید.
مفهوم انتزاعی درخت
نتیجه انتزاع و یا تجرید (ابسترکسیون) سرو و صنوبر و غیره است.
۱۴
مفهوم درخت یکی از فرم های وجودی روح و یا شعور است.
۱۵
هگل علیه السلام به همین دلیل از عالم ارواح با سلسله مراتب معین
دم می زند:
الف
منظورش مثلا عالم مفاهیم است:
ب
مفهوم درخت
به لحاظ منزلت و مقام مفهومی اش
یعنی از نقطه نظر درجه عامیت
عالی مقام تر از
مفهوم سرو است
پ
ولی نازل مقام تر از مفهوم
نبات است
۱۶
چون مفهوم نبات نه فقط از تجرید درختان مختلف، بلکه ضمنا از تجرید علوفه و گیاهان و خزه ها و غیره تشکیل شده است.
۱۷
هنر فرمی از روح و یا شعور اجتماعی است.
۱۸
مذهب و فقه و اسطوره و علوم و فلسفه هم فرم های مختلف شعور و یا روح اجتماعی اند.
۱۹
ماهیتا یکی اند.
فقط به لحاظ کیفیت و صحت و علمیت و عامیت
با هم فرق دارند.
ح
و تصویر ، آن ارزش واقعیتی لازمه را ایجاد میکند
که به انسانیت
معنای تقاضا شده اش را در باز شناسایی خودش بدهد
۱
اولا ارزش واقعی و نه ارزش واقعیتی
۲
ارزش واقعی و یا رئال یعنی ارزشی که مبتنی بر خیال و ایدئال (فکر) نباشد.
۳
ثانیا انسانیت خودش مفهوم مجرد و انتزاعی دیگری است و ربطی به تصویر ندارد.
۴
البته حریف
که آدم بدی نیست، از انسانیت من ـ زور دیگری دارد.
۵
من ـ زور حریف بشر دوستی (هومانیسم) است.
۶
هنر به نظر حریف بی خبر از خدا و خرما و هنرمندان فاشیسم و فوندامنتالیسم
خادم بشردوستی است.
۷
ایراد این توهم حریف چیست؟
۸
اگر کسی به این ایراد ایده ئولوژیکی حریف پی ببرد
ما صد پارس دسته جمعی نثار اموات او خواهیم ساخت.
آنهم به زبان شیرین پارسی
در سنت مش شیرین عبادی و مش نسرین قبادی که از سگ بهتران جایزه باران شان کرده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر