تحلیلی
از
میم نون
من با دیدگاه های سیاسی آقای شالگونی
موافقت ندارم
همانطور که ذکرش گذشت،
مشد احمد نمی گوید که با چه دیدگاه سیاسی ئی موافقت دارد.
اما
کسی که مخالف دیدگاه های سیاسی حریفی باشد،
خواه و ناخواه
موافق دیدگاه های سیاسی مغایر و یا متضاد با دیدگاه های سیاسی حریف است.
ما برای روشن شدن مسئله
شالگونی
را
زیر ذره بین تحلیل می گذاریم
تا
دیدگاه های او را پیدا کنیم
و
در پرتو دیدگاه های او
به دیدگاه های مشد احمد ژاپنی پی ببریم:
۱
شالگونی
پس از شکست انقلاب بورژوایی سفید تحت ضربات ارتجاع سرخ و سیاه (مؤلفین کتاب انقلاب سفید)
از زندان بیرون می آید و گروه موسوم به راه کارگر را بنیان می گذارد.
گروه راه کارگر
را
می توان نتیجه تکاملی ـ فکری و تأملات انتقادی ـ انقلابی گروه فلسطین
نامید.
چون راه کارگر یک سر و گردن بلندتر از گروه فلسطین بوده است.
پیشطرح فکری این تشکیلات
احتمالا
در زندان ریخته شده بود.
مغز متفکر این گروه
خود شالگونی
باید باشد.
مشد احمد
با خط مشی این گروه هم موافقت ندارد.
برای کشف خط مشی مشد احمد
باید از خود پرسید:
دیدگاه شالگونی به عنوان مغز متفکر این گروه چه بوده است؟
۲
شالگونی
به احتمال قوی
شخصیتی سنت شکن
در طیف متلون چپ کشور بوده است.
چرا و به چه دلیل ما به این نظر می رسیم؟
۳
ما
متأسفانه انتشارات گروه راه کارگر را نخوانده ایم.
ولی شنیده ایم
که
شالگونی
خط مشی چریکی
را
به نحوی از انحاء
به چالش می کشد.
اگر اسناد گروه راه کارگر بررسی شوند،
می توان «یقین قلبی» (کریم) کسب کرد.
شالگونی
بنا بر روایاتی
درک چریکی ـ فدایی ـ فئودالی
از
مقوله شخصیت
را
به نقد می کشد.
درک چریکی ـ فدایی ـ فئودالی
از
مقوله شخصیت
چه بوده است؟
۴
درک چریکی ـ فدایی ـ فئودالی
از
مقوله شخصیت
شباهت غریبی به درک استالینیستی از مقوله شخصیت دارد:
در این درک از شخصیت
دیالک تیک عجق ـ وجق عجیبی
به کار می افتد:
الف
در نگاه سرسری و شتابزده می توان از شخصیت ـ نیهلیسم (هیچ انگاری شخصیت)
سخن گفت:
سران محروم از مغز فدائیان
مرده های متحرک
بوده اند.
پیش از آنکه بمیرند، مرده اند.
به لحاظ ایده ئولوژیکی زندگی ستیز
و
نتیجتا
توده ستیز
و
حتی
بشریت ستیز
(آنتی هومانیسم)
بوده اند.
شیفته سینه چاک مرگ بوده اند.
از مرگ سرودی می ساخته اند.
برای اینکه دستگیر نشوند و زیر شکنجه نشکنند و نام نیک ایدئال شان بر باد نرود،
دست به انتحار می زده اند.
ب
شالگونی
به هر دلیلی
این
شخصیت ـ نیهلیسم فدایی ـ فئودالی
را
به چالش می کشد.
حق هم با شالگونی است:
در دیالک تیک شخصیت و تاریخ
(پله خانف)
و یا
در دیالک تشکیلات و توده،
اگرچه
شخصیت و تشکیلات
تعیین کننده نیست، ولی هیچ واره هم نیست.
بدون تشکیلات
بدون شخصیت های سیاسی و نظری و ایده ئولوژیکی
توده
گیج و منگ و سرگردان می ماند
و
چه بسا
دنبال بدترین دشمنان خود می افتد و فاجعه می آفریند.
مخالفت مشد احمد با دیدگاه های شالگونی
ضمنا
به همین دلیل است.
پ
روی دیگر مدال درک استالینیستی از مقوله شخصیت،
ایدئالیزاسیون
(تجلیل افراطی)
شخصیت است.
به عرش اعلی بردن شخصیت است.
کیش شخصیت
است.
رمه بی شعور تلقی کردن توده است.
درک فئودالی از دیالک تیک شخصیت و توده است:
دوئالیسم گله گاو و گوسفند و شبان
است.
همان طرز «تفکری»
که
برای شخصیت تره حتی خرد نمی کند،
همان طرز «تفکری»
است
که
از شخصیت های مرده و زنده
بت و قبله و خدا می سازد.
استالین به ننه بوخارین
معلمانه
می گوید:
«ننه جان
پسر نابغه ای داری.»
اما
بی شرمانه
همین نابغه را زنده به گور می سازد.
نتیجه معراج گربه چف ها و یلسین و پوتین ها به عرش قدرت
همین زنده به گورسازی نابغه ها
توسط استالین بوده است.
۵
من با دیدگاه های سیاسی آقای شالگونی
موافقت ندارم
شالگونی
اما
در نقد مشی فدایی ـ فئودالی درجا نمی زند.
شالگونی
یکی از جسارت مندترین و تیزهوش ترین شخصیت های سیاسی
پس از شکست انقلاب سفید
بوده است.
شالگونی
به نحوی از انحاء
یاد آور سید احمد کسروی است.
سید احمد کسروی
هم
در گذر از پل صراط حوزه علمیه به جنت روشنگری رسیده بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر