۱۳۹۶ آذر ۱۴, سه‌شنبه

پای منبر بهاره مهرجویی (۱)


چرا زنان شوهردار 
در هوس 
ترمز می برند؟
 بهاره مهرجویی 
 خیانت زنان شوهردار 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون

زن چهل و سه ساله‌ ای که با پسر خواهر شوهرش وارد رابطه شده.
 پسر جوانی که پانزده سال با او تفاوت سنی دارد.
 زن هیچ وقت فکرش را نمی‌ کرد 
که
 شوخی‌ ها و تنها شدن‌ ها و جای پسرم است 
و من با فلانی می‌ روم خانه، 
برایش دردسرساز شود.
شخصا اعتقاد دارم
 انسان همچون سایر حیوانات 
موجودی غریزی و چندآمیزشی‌ است.
 اما آنچه او را از سایر حیوانات در این مورد مجزا کرد 
قوه یادگیری و تعقلِ در جهت سازگاری و بقا ست.
 انسان روزی شروع به یادگیری کرد.
 شروع به فاصله گرفتن از غرایز. 
چیزهایی را آموخت که اگرچه خلاف ذاتش بود 
اما موجب سازگاری او شد. 
ما در ایران در آموختنی‌ ها بسیار ضعیف عمل کرده ایم. 
رسوم و سبکی از زندگی وارد جامعه ما شد 
که 
متناسب با آنچه ما هستیم و بر ما می‌ رود
 نبود. 
ما مهارت ارتباط با دیگران را یاد نگرفتیم. 
حدومرزها را نمی‌ شناسیم‌. 
محدوده اینکه دختر خاله ما به همسرمان باید چقدر نزدیک بشود
 را 
نمی‌ دانیم. 
محدوده اینکه زن مان با دوست دانشگاهی‌ اش که مرد است 
و 
که قرار است
 بیرون برود 
و
 روی پروژه‌‌ شان کار کنند 
را نمی‌ دانیم. 
مرزهایش قابل تعریف نیست.
 او نباید از زندگی خصوصی تو و همسرت 
تحت عنوان درد دل کردن 
مطلع شود.
مفهومی 
به 
نام «جاست فرند» 
که ما چندین سال است آن را لق لقه‌ (لغلغه) می‌ کنیم 
و 
یک مفهوم وارداتی‌ است، 
هیچ کدام از این تعاریفی را شامل نمی‌ شود 
که 
ما در مناسبت‌ ها مان آن را به جا می‌ آوریم. 
جاست فرند شما مشاور شما نیست.
حد و مرز مشخصی دارد.
 ما این مرزها را نمی‌دانیم.
 اصلا برایِ ما نیست.
 با آن بیگانه هستیم. 
چون خودآگاهی نداریم 
گم می‌شویم. 
با دوست تان (مرد) و همسرتان می‌ روید جنگل. 
شب سه نفرتان توی چادر می‌ خوابید و دم صبح «حالتی بر شما می‌ رود» 
که
 پس از چندی رابطه جنسی بین تان اتفاق می‌افتد.
توی گروه تلگرامی «انجمن شاعران فلان» آقای فلانی ساعت دو بامداد 
به
 شما مسیج می‌ دهد 
که
« بانو، سروده زیبای تان را خواندم،
حضور شما در این جمع غنیمت است» 
شما متوجه می‌ شوید 
دارد اتفاقی در درون تان می‌افتد، 
ادامه‌ اش می‌دهید و کار به جای باریک می رسد.
 اینجا جای ترمز است، 
جایی که دیگری می‌ آید و دل و دین و عقل و هوش را به باد می‌ دهد. 
اینجا باید فاصله بگیرید 
و
 به خودتان بگویید:
« رابطه من با همسرم/ پارتنرم یک مرگی اش است که باید ترمیم شود».
ما زنگ خطرها را جدی نمی‌ گیریم. 
یک آن است.
 ما بارها در این موقعیت و لحظه قرار گرفته‌ ایم. 
لحظه‌ای که می‌ دانیم 
دارد 
یک جریانی از انرژی فعال می‌ شود. 
هر آدمی آن، «آن» را و«لحظه» را درک می‌ کند. 
همه چیز از همان لحظه آغاز می‌ شود. 
بها دادن یا متوقف کردن آن حس مرموز، دلچسب، هیجان‌ انگیز. 
ما قدرت عجیبی در انکار این حس و خودفریبی داریم: 
جدی نیست. 
بگذار ببینیم حالا بعدها چه می‌شود.
 یک سلام و علیک ساده است. 
یک چت کردن عادی‌ است. 
ولش کن، حالا بعدا یه کاری اش می‌کنم...
اینجا آن نقطه‌ ای‌ است که سنجش آن نیاز به مهارت دارد.
 اینکه زن با خودش بگوید:
 «اگر شریک عاطفی من 
هم شاهد ما بود، من باهمین لحن با دوستش، با همکارم، فروشنده مغازه، مدیر فلان گروه تلگرام، فلان دوستم در فیس بوک و... صحبت می‌کردم؟!
 آیا اینکه دارم چت‌ ها را پاک می‌ کنم یک هشدار نیست 
که 
رابطه‌ ام
 با 
شریک عاطفی
 دارد لنگ می‌زند؟»

کمی به خودمان بیایم........
حریم خانه های تان را با چنگ ودندان حفظ کنید.
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر