۱۳۹۶ آذر ۲۵, شنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۱۲۰)


فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 

عصیان خدایی
ادامه
 
۱
وحشت
 از 
من 
سایه در دل ها 
نمی افکند
عاصیان را وعده دوزخ نمی دادم
 
یا 
ره باغ ارم (بهشت)
 کوتاه می کردم
 
یا
 در این دنیا بهشتی تازه می زادم
 
معنی تحت اللفظی:
من
اگر خدا بودم،
به
عاصیان
وعده دوزخ نمی دادم.
 
کسی
را
نمی ترساندم.
 
یا
راه رسیدن به بهشت
را
کوتاه می کردم
و
یا
در 
همین دنیا
بهشت دیگری 
برپا می کردم.
 
۲
وحشت
 از 
من 
سایه در دل ها 
نمی افکند
عاصیان را وعده دوزخ نمی دادم

یا 
ره باغ ارم (بهشت)
 کوتاه می کردم
 
یا
 در این دنیا بهشتی تازه می زادم
 
 
فروغ در این بند شعر،
تفاوت و تضاد توده ـ خدا با طبقه حاکمه ـ خدا
را
برملا می سازد:
 
توده ـ خدا
دیالک تیک تطمیع و تهدید  (بهشت و دوزخ)  طبقه حاکمه ـ خدا
را
دور می اندازد.
 
یعنی
نه
وعده بهشت می دهد
و
نه
با 
وعده ی عذاب دوزخ 
وحشت در دل ها می افکند.
 
توده ـ خدا
یا
راه رسیدن به بهشت
را
کوتاه می سازد.
 
یعنی 
شرایط اوبژکتیو و سوبژکتیو لازم برای تشکیل بهشت 
را
اندک اندک
فراهم می آورد
 و
یا
جامعه را به بهشت برین تبدیل می کند.
 
تبدیل جامعه به جنت
هم
در
عالم روحی 
(آسمانی ـ انتزاعی)
صورت می گیرد
و
هم
در عالم مادی
 (واقعی ـ عینی)
 
هم
روشنگری می شود 
و
شعور اجتماعی علمی و انقلابی می گردد
و
هم
شرایط مادی زندگی
رو به بهبود می رود.
 
۳
گر خدا بودم
 دگر این شعله عصیان
کی مرا 
تنها
 سراپای مرا 
می سوخت
 
ناگه از زندان جسمم سر برون می کرد
پیشتر می رفت و دنیای مرا می سوخت
 
معنی تحت اللفظی: 
من
اگر خدا بودم،
شعله عصیان
به عوض سوزاندن تار و پود من،
دنیای مرا می سوزاند.
 
با تعویض طبقه حاکمه ـ خدا
با
توده ـ خدا،
شرایط ذل تار زندگی
اعضای جامعه 
را
دیگر
به تنگ نمی آورد و عاصی نمی سازد.
 
آتش عصیان اعضای جامعه
برای از بین بردن نابسامانی های دنیوی
به خدمت گرفته می شود.
 
این سخن فروغ ۲۰ ساله
اما
به چه معنی است؟
 
۴
گر خدا بودم
 دگر این شعله عصیان
کی مرا 
تنها
 سراپای مرا 
می سوخت
 
ناگه از زندان جسمم سر برون می کرد
پیشتر می رفت و دنیای مرا می سوخت
 
همانطور که بارها ذکر شده،
شعر در دیالک تیکی از آگاهی و خودپویی سروده می شود.
 
خود شاعر
چه بسا
به 
عمق محتوای شعرش
واقف نیست.

این خود واقعیت اجتماعی است
که
در
آیینه زلال ضمیر شاعر منعکس می شود.
 
آشوب درون شاعر عاصی
انعکاس جهنم زندگی است.
 
شرایط ذلت بار اجتماعی است
که
روح و روان اعضای جامعه
را
به آشوب می کشد.
 
دیالک تیک رئال و ایدئال
دیالک تیک واقعی ـ عینی و روحی ـ روانی
 
وجود اجتماعی ذلت بار
موجب و مسبب شعور اجتماعی ذلت بار است.
 
توده ـ خدا
مناسبات وارونه
را
وارونه می سازد.
 
جامعه
را
گام به گام
به
بهشت برین مبدل می سازد
تا
شعور اجتماعی بهشتی تشکیل شود.
 
بدین طریق
تحول اجتماعی رادیکال و ریشه ای
 صورت می گیرد.
 
انرژی فکری و روحی و روانی اعضای جامعه
 (شعله عصیان)
 صرف غلبه بر معضلات اجتماعی می شود 
که
از 
نظامات قبلی تحت سیطره طبقه حاکمه 
به میراث مانده اند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر