۱۳۹۶ دی ۷, پنجشنبه

شغالی گر و ماهی بلند (۲۳)

 
ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
 
۱
نه 
به خاطرِ دنیا
به 
خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ ی من که پیشِ تو باشم
به 
خاطرِ دست‌ های کوچکت در دست‌ های بزرگِ من
و 
لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌ های بی‌ گناهِ تو
به
خاک افتادند.


معنی تحت اللفظی:
توده ای ها
نه
به خاطر دنیا،
بلکه
اولا
به
خاطر آرزوی یک لحظه من (؟)
که
پیش تو باشم،
اعدام شده اند.
 
ثانیا
به
خاطر دستان کوچک تو در دستان بزرگ من
و
لب های بزرگ من
بر
گونه های بی گناه تو
اعدام شده اند.
 
معرکه اعلی
مال کرب و بعلا
به
همین جفنگ شاعر بنگی اطلاق می شود:
 
۲
به 
خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ ی من که پیشِ تو باشم
 
این جمله
 الف بامداد
جفنگی بیش نیست.
 
الف بامداد
بی سواد 
است.
 
حرف زدن
حتی
بلد نیست.
 
آرزوی یک لحظه من
به چه معنی است؟
 
این بدان معنی است
که
لحظه ای از لحظات زندگی الف بامداد،
سوبژکت آرزومندی
تصور و تصویر می شود.
 
این
بدان می ماند
که
کسی بگوید:
آرزوی پاشنه پای من.
 
آرزوی لنگه کفش من.
 
وقتی
گفته می شود
که
  اجامر اگزیستانسیالیست
خریت و خردستیزی اشاعه می دهند،
به همین دلایل است.
 
من ـ زور الف بامداد
از
 به  خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ ی من که پیشِ تو باشم
 
به شرح زیر است:
 به  خاطرِ آرزوی من
که 
یک لحظه‌ 
 پیشِ تو باشم
 
سؤال
این است
که
چرا احدی 
این لشگرکشی پر جار و جنجال بر ضد زبان فارسی
را
به
چالش نکشیده است؟
 
آخر
این چه طویله ای است
که
قحط اندیشنده است؟
 
۳
به 
خاطرِ دست‌ های کوچکت در دست‌ های بزرگِ من 
 
این جفنگجمله الف بامداد
هم
ناقص و ناتمام است.
 
من ـ زور الف بامداد
به شرح زیر است:

به 
خاطرِ قرار داشتن دست‌ های کوچکت در دست‌ های بزرگِ من
 
۴
به 
خاطرِ لب‌های بزرگِ من
بر 
گونه‌ های بی‌ گناهِ تو
 
این جفنگجمله
علاوه بر ایراد گرامری (دستور زبانی)،
حاوی عیب و ایراد منطقی است:
 
الف
من ـ زور الف بامداد
به شرح زیر است:
به 
خاطرِ چسبیدن و یا قرار داشتن لب‌های بزرگِ من
بر 
گونه‌ های بی‌ گناهِ تو
 
ب
ایراد منطقی این جفنگجمله الف بامداد
دادن صفت بی گناه به گونه نوباوه ای است.
 
گونه آدمیان
را
فقط اجامر بنگی و مفنگی 
به
گونه بی گناه و با گناه
(معصوم و عاصی)
طبقه بندی می کنند
و
نه آدمیان عاقل و بالغ.
 
گونه
کمترین ربطی به ارتکاب ثواب و گناه ندارد.
 
برای اینکه 
گونه
بر خلاف حتی دست و پا و آلات تناسلی و مغز و غیره
نقشی در ارتکاب گناه ندارد.

سوبژکتیویته
(فاعلیت)
را
با 
هزار من سریش
هم
نمی توان به گونه ی گونه چسباند.
 
به
گونه
در بهترین حالت
می توان
 اوبژکتیویته
(مفعولیت، معلولیت)
نسبت داد.
 
مثلا
بوسیده شدن توسط لاشخوری.
 
۵
 به 
خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ ی من که پیشِ تو باشم
به 
خاطرِ دست‌ های کوچکت در دست‌ های بزرگِ من
و 
لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌ های بی‌ گناهِ تو
به
خاک افتادند.
 
توده ای های بخت برگشته
در 
قاموس الف بامداد بنگی
به قول گوهر مراد
ـ رفیق دیوانه الف بامداد ـ
در
۵
نمایشنامه انقلاب مشروطه
«فدای ک. خر شده اند.»
 
به خاطر آرزو های خرکی خر کبیری،
به خاک افتاده اند.
 
حریفی
انوشه
را
در خواب دیده که می گفت:
ما را به شعر معر تو احتیاجی نیست،
شر مرسان.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر