۱۳۹۶ آذر ۲۲, چهارشنبه

سخنی از محمود دولت آبادی زیر ذره بین تحلیل (۷)


 محمود دولت آبادی
(۱۳۱۹)
 
ویرایش و تحلیل
از 
ربابه نون

 
نوشته  ای
 از 
محمود دولت آبادی 
راجع 
به
 احمد شاملو  
 
اندیشیده ام، و شاید نیز گفته باشم: 
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد. 

و 
شگفتا، 
هم در آن پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار است 
که
 آدمی گام به گام به مرگ نزدیک و نزدیکتر می شود 
تا مرگ،  
تا یکی شدن با آن،  
با مطلق محض خود.

اکنون سرانجام آنچه باقی می ماند 
پس فرایند حداقل زادن است 
و 
مردن.  

که 
یعنی حاصل کار،  فرایند آدمی ست، 
فرایند آدمی بودن.  

در این معنا،  
یعنی به اعتبار کار و پیکار عشق،  
شاملو نمونه بود و یگانه بود،
  یگانه ی جاودانه.  

از آنکه جان خود در کار کرد او،  
بی غبن و بی دریغ.  

گیرم 
کم نداشت 
لحظاتی که جان به سر می شد 
در تنگ حوصلگی های دل آزار و بیزاری های نفرت زده.  

هم در رهایی از چنان تنگناهایی بود که می سرود.  

ما انسان را گرامی داشتیم،  
خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود.

۱
اندیشیده ام، و شاید نیز گفته باشم: 
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد. 

و 
شگفتا، 
هم در آن پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار است 
که
 آدمی گام به گام به مرگ نزدیک و نزدیکتر می شود 
تا مرگ،  
تا یکی شدن با آن،  
با مطلق محض خود.

انسان
در 
این نوشته محمود دولت آبادی،
چیزی انتزاعی 
است.

هر چیز انتزاعی (مجرد)
نتیجه تجرید چیزهای مشخص است
و
فقط در ذهن آدمی وجود دارد.

ولادیمیر لنین 
با
صراحت روشنی
اعلام می دارد
که
چیزها فقط به صورت مشخص وجود دارند.

انسان مجرد شاملو و دولت آبادی
شیر بی یال و دمی
حتی 
نیست
تا
راجع بدان داد سخن سر داده شود.

درست به همین دلیل
محمود دولت آبادی
هم
خود
را
گیج و سر در گم و گمراه می سازد
و
هم
خواننده بخت برگشته ی آثار خود
را.

۲
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.

انسان مجرد و انتزاعی دولت آبادی
به نیت فراموش کردن مرگ و یا به نیت فاصله گرفتن از مرگ
زندگی می کند.

وای
اگر اجامر جماران بشنوند.

در ان صورت
محمود دولت آبادی
را
به دانش کاه اوین دعوت خواهند کرد
تا
به جرم انکار زندگی حضرت خضر و الیاس
رضی الله عنه
آش و لاش و لاشه اش کنند.

چون
از نظر
محمود دولت آبادی

پیش شرط زندگی،
فراموش کردن و یا فاصله گرفتن از مرگ است.

اجامر جماران 
اما 
باید
بسان اجامر امپریالیسم
 به 
 محمود دولت آبادی
جوایز جمارانی و جمکرانی 
دهند.
چون
این فتوای او
بدان معنی است
که
زندگی ائمه و اولیاء و فقها و لاشخورهای میلیاردر
لبریز از معنی است.

به همین دلیل
اجامر
نیازی به انجام کار ندارند.

به همین دلیل
تنها
کسب و کار حضرات
 خور و خواب و خشم و شهوت
 است و بس.

۳
و 
شگفتا، 
هم در آن پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار است 
که
 آدمی گام به گام به مرگ نزدیک و نزدیکتر می شود 
تا مرگ،  
تا یکی شدن با آن،  
با مطلق محض خود.


عجب استدلالاتی:
اگر انسان انتزاعی
زندگی و کار نمی کرد،
به
مرگ نزدیک و نزدیک تر نمی شد.

اگر سید علی و مش محمود و موسوی و دکتر زهرا
بشنوند،
در سنت سلطان محمود غزنوی،
دهان محمود دولت آبادی
را
از
سکه های طلا
پر خواهند کرد
و
خفه اش خواهند کرد.

جالب
اما
صفت پیکار عاشقانه و رنجبار
برای
 زندگانی و کار انسان انتزاعی است.

۴
و 
شگفتا، 
هم در آن پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار است 
که
 آدمی گام به گام به مرگ نزدیک و نزدیکتر می شود 
تا مرگ،  
تا یکی شدن با آن،  
با مطلق محض خود.

محمود دولت آبادی
مرگ
را
در سنت مشد احمد شاملو
علیه الرحمه
تحریف می کند.

مرگ اندک اندک هیئت حضرت عزرائیل به خود می گیرد:
انسان انتزاعی
در اثر زندگی و کار 
 گام به گام
به
عزرائیل و اجامرش نزدیک و نزدیک تر می شود
و
با آن اجامر یکی می شود.

این
همان تئوری معروف مشد احمد شاملو ست:

جریان باد را پذیرفتن
و 
عشق 
را
که 
خواهر مرگ است.
 
منظور مشد احمد شاملو 
از 
عشق،
سکس
است.

جفتگیری است.

سکس
از
دید احمد شاملو،
همشیره مرگ است.

ذراتی از رئالیسم
در این شعار احمد شاملو و اجامر فاشیسم (در فیلم های اسپانیا)
وجود دارد:
انسان در لحظات ارگاسم
آرزوی مرگ می کند.

مرگ
به مثابه آرامش مطلق.

در
رمان هایی 
که
اخیرا در روسیه اولیگارشیستی منتشر شده اند،
اجامری
حتی
به 
مرگ 
از طریق افراط در عملیات جنسی
جامه عمل می پوشانند.

یعنی 
فیلم های فاشیستی اسپانیایی
را
واقعیت می بخشند.

مرگ
از
دید احمد شاملو
جفتگیری انسان انتزاعی
با
عزرائیل و عیاشان آسمانی است.

محمود دولت آبادی
تحت تأثیر جفنگیات حسابی احمد شاملو،
مسموم شده است.

۵
و 
شگفتا، 
هم در آن پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار است 
که
 آدمی گام به گام به مرگ نزدیک و نزدیکتر می شود 
تا مرگ،  
تا یکی شدن با آن،  
با مطلق محض خود.

جالب تر
اما
تعریف دیگر
محمود دولت آبادی

از 
مرگ 
است:

مرگ
در
 قاموس محمود دولت آبادی،
مطلق محض انسان انتزاعی
 است.

مطلق یعنی محض.

مطلق مطلق 
و
یا
محض محض
به چه معنی است؟

آدم یاد زباله ـ مفاهیم مشد احمد بنگی می افتد:
ناله غریو
و
غیره

مراجعه کنید 
به 
«شغالی گر و ماهی بلند» 
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

علاوه بر این،
مطلق محض انسان
به چه معنی است؟
 
چگونه و به چه ترفندی،
می توان 
من ـ زور روشنفکران دیار عه «هورا» و عا «شورا»
را
از 
«مطلق محض کسی»
دریافت؟

مرگ
در هر صورت
مطلق محض انسان انتزاعی است
که
در 
«پیکار عاشقانه و رنجبار زندگانی و کار»
(یعنی چی؟)
به 
مطلق محض خود
یعنی
به مرگ
پیوسته است.

بیا
و
کشتی ما
در
شط شراب انداز

غریو و ولوله در مطلقات ناب انداز.

با
 پوزش از خواجه.  

ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    محمود دولت آبادی
    تحت تأثیر جفنگیات احمد شاملو،
    حسابی
    مسموم شده است.

    پاسخحذف