۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۵۶)


جمعبندی
 از
مسعود بهبودی

نامه‌ ای از کارل مارکس به همسرش جنی

معشوق قلب من،
من دوباره برای تو نامه می‌نویسم، 

چراکه من تنهایم و همیشه برای من مشکل بوده 
که 
با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم،
 بدون اینکه تو چیزی درباره‌ ی آن بدانی، بشنوی و حتی قادر باشی 
که 
به آن پاسخ دهی.

غیبت‌ های کوتاه، 
خوب است 
چرا
که 
اگر دو نفر به طور دائمی و ثابت با هم باشند 
مسائل (زندگی) خیلی به هم شبیه می‌شوند 
و 
قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگر نمی شوند.

دوری، 
حتی برج و باروهای بزرگ را هم کوچک می‌کند
 در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، 
در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل می‌ شوند.

عادت های کوچک که امکان دارد 
در اشکال احساسی و به صورت فیزیکی مسبب اذیت انسان شوند، 
به هنگام دوری 
ناپدید می‌ گردند.

احساسات عمیق که به واسطه‌ی نزدیکی  افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطه‌ ی جادوی فاصله تشدید می شوند
 و
 به ابعاد طبیعی‌ شان بازمی‌ گردند.

 فاصله سبب می‌ شود 
که
 تو فقط از من و رؤیاهای تنهایی ام، ربوده شوی
 و 
من با عشقم به تو، 
  درمی‌ یابم
 که 
مدت زمان دوری را فقط باید بسان خورشید و بارانی 
که 
برای رشد گیاهان مورد نیاز است، 
به خدمت گرفت.

در غیاب تو، 
عشق من به تو، 
خودش را نشان می‌ دهد 
و
 آن چیزی بس غول‌آسا ست 
و 
از انبوهی از تمامی انرژی جمع‌ شده در جانم 
و 
همه‌ ی بضاعت قلبی‌ ام 
شکل گرفته است. 

آن باعث می‌ شود 
که 
من دوباره احساس کنم که انسانم

 چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه می کنم

مطالعه و آموزش و پرورش جدید،
 ما 
را 
گرفتار خودش کرده است
 تمایل به تردید
 باعث شده که ما در تمامی ادارک عینی و ذهنی‌ مان به دنبال اشتباه بگردیم
 تمامی اینها، ما را کوچک، ضعیف و غُرغُرو کرده است.

 اما عشق 
– نه عشق فویرباخی- 
نه برای متابولیسم و نه برای پرولتاریا – 
بلکه عشق به معشوق 
و 
به طور مشخص 
عشق به تو، 
باعث می‌ شود
 که
یک انسان مجددا حس کند که انسان است.

در
 این جهان 
زنان زیادی وجود دارند که در بین‌ شان تعدادی از آنها زیبارویند. 

اما کجا من می‌ توانم چهره‌ ای را
که 
هر جزء آن و حتي هر چروک آن 
یادآور بزرگترین و شیرین‌ ترین خاطرات زندگی من است 
 پیدا کنم؟

حتي
با وجود مواجهه با دردهای بی‌ پایان و مضرات جبران‌ ناپذیر وارده بر من، 
تو شکایتی نکردی.

من با بوسه زدن به درد،
 آن را دور می‌ کنم، 
زمانیکه بر گونه دلربای  تو بوسه می‌زنم..
بدرود عزیز دلم.
تو و بچه‌ ها را هزاران بار می‌ بوسم.
کارل خودت

پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری


اندکی اندر باب تفاوت دولت های فاشیستی ـ فوندامنتالیستی (لاشخوریستی) با دولت های به اصطلاح لیبرالیستی (امپریالیستی)

۱
دولت های به اصطلاح لیبرالیستی (امپریالیستی)
خود را دولت مبتنی بر حق و حقوق می نامند.

۲
تحت سیطر ه ایده ئولوژی طبقه حاکمه
دولت های کشورهای جهان سوم را دولت های رشوه خور و بی اعتنا به حق و حقوق
و ملل آنها را وحشی تلقی می کنند.

۳
خارجی ها به نظرشان نفرت انگیزند.

۴
ولی کشف این نفرت
آسان نیست.

۵
چون زیر لعابی از برابری (برابری در شانس) فرمال
مستور است.

۶
خارجی ها هم می توانند مثلا پزشک بروند و معالجه شوند و از حمایت های بیکاری و اجتماعی برخوردار شوند.

۷
ولی اگر مغز اندینشده در سر داشته باشند
نمی توانند احساس حقارت نکنند و چه بسا ستم نکشند.

۸
تفاوت دولت های فاشیستی ـ فوندامنتالیستی (لاشخوریستی) با دولت های به اصطلاح لیبرالیستی (امپریالیستی)
همین استتار ترفندآمیز نفرت و تحقیر و ستم و تخریب است.

۹
در دول فاشیستی و لاشخوریستی
یهودی و کولی و کمونیست
علنا تحقیر و تخریب و نابود می شوند.

۱۰
در دول به اصطلاح لیبرالیستی امپریالیستی کولی و کمونیست به نحوی بی سر و صدا تحقیر و تخریب می شوند.
یهوید حتی ستوده می شود و دولت اسرائیل قانونا دولت حق و حقوق قلمداد می شود که برای حفظش موظف اند.

۱۱
مثال
حزب کمونیست آلمان شرقی
زیر بمباران ایده ئولوژیکی به حزب بورژوایی استحاله یافته و اسم حزب چپ اکنون دارد.

۱۲
ولی کسی دو هزاری اش نیافتاده که ۱۷۰ هزار کمونیست (آنهم کمونیست آلمانی)
چگونه در مدت کوتاهی کم و کمتر و نابود و نیست شدند.

۱۳
جریانات فاشیستی (لاشخوریستی) در جهان امپریالیستی کنونی
بخشا
علنا
یهودستیزند.
علامت حزب نازی را بر بازو دارند.

۱۴
ولی عمدتا
جای یهودی را به خارجی های مهاجر (یعنی فراریان از اعدام و جنگ) داده اند.

۱۵
اگر دقت شود
جنبش پوتینیستی و فاشیستی و کلا لاشخوریستی در امریکا و اروپا
خود
را
ایدنتیتر (هویت طلب) نام می دهند.

۱۶
دول پوتین و لهستان و چکستان و مجارستان (کانون سران فاشیسم) و صدها دار و دسته فاشیستی و نازیستی در امریکا و آلمان و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و غیره
تحت شعار حفظ طهارت و اصالت سفیدپوستان و عرزش های فرهنگی ملل مربوطه فعایت می کنند.

۱۷
اگر کسی به سخنرانی های این اجامر دقت کند
خارجی ستیزی و سفیدپوست ستایی
شعار مشترک همه آنها ست.

۱۸
رفقای پوتین و غیره در پلنوم ها و کنگره های احزاب آلترناتیو لاشخوریستی مورد تجلیل قرار می گیرند و چه حرف های هیتلر پسند که نمی گویند.

۱۹
در حرف از مبارزه بر ضد دولت های لیبرالیستی امپرالیستی دم می زنند
که
گناه شان
خارجی ستیزی مستور است و نه علنی و عریان.

۲۰
این کثافت ها شعارهای کارگری می دهند.
ترامپ دمبدم از کارگران دم می زند و خود را مدافع حقوق آنان قلمداد می کند.

۲۱
به همین دلیل
برخی از احزاب استالینیستی خر سابقا موسوم به کمونیست در اروپای شرقی
در خطر اتحاد با این ها قرار دارند.

۲۲
پوتین
لنین را
با استالین جایگزین کرده است.

۲۳
پوتین هم در حرف کمونیست نمودار می گردد
ولی در عمل دهقانان را در معرض چپاول تروریستی انحصارات اولیگارشیستی روس قرار داده است.

۲۴
کلخوزها از دهقانان به زور و ترور خریده می شوند و چه بسا راکد می مانند.

۲۵
پوتین دهها هزار آخوند ارتودوکس تربیت میکند و روانه روستاهای روسیه می سازد تا وحدت کلیسا و پوتینیسم (اولیگارشیسم) را تبلیغ کنند.

۲۶
پوتین هم مثل هیتلر
به طرز «دموکراتیک» (انتخابات) انتخاب می شود.

۲۷
لاشخوریسم در صدد تدارک جنگ جهانی سوم است و روز به روز قوت می گیرد.

اندکی اندر باب سطح فکری سکنه کشورهای های امپریالیستی

ايا مى شود گفت
که شعور مردم اروپا و امريكا بالا تر از مردم ايران و افريقا و.... است؟
(به علت رشد نيروهاى مولده)

حریف

۱
شعور علمی سکنه کشورهای های امپریالیستی
در
مقایسه با سکنه عیران جماران
بالاتر است.

۲
بدبختی حاصل
از
کانتیانیسم و نئوکانتیانیسم (و پوپریسم و پوزیتیویسم)
همین است.

۳
شعور مردم اروپا و امریکا و ژاپن و کره جنوبی و غیره
در زمینه علم و فن خیلی بالا ست.

۴
علم و فن
از
اجزای بسیار مهم نیروهای مولده اند.

۵
علم نیروی مولده بیواسطه است.

۶
اما خرد کل اندیش (تفکر فلسفی) سکنه کشورهای های امپریالیستی
به طرز سیستماتیک
تخریب شده و می شود.

۷
سکنه کشورهای های امپریالیستی هم مثل عیرانی ها می «عندیشند»:
منم منم توخالی تحویل همدیگر میدهند.
من موافقم
من مخالفم.

۸
بحث های رسانه ای شان هم سطحی و مبتذل اند.

اندکی اندر باب دیالک تیک

ممنون از هماندیشی

۱
نه.
سایه و سران حزب توده
دیالک تیک داخلی و خارجی را
اول
وارونه می کنند.

۲
یعنی
نقش تعیین کننده را به خارجی نسبت می دهند.

۳
بعد
دیالک تیک داخلی و خارجی را
تخریب می کنند
و داخلی را
هیچ می انگارند و دور می اندازند.

۴
یعنی ماهیت اشرافیت فئودالی و روحانی را هیچ می انگارند و ماستمالی می کنند و خارجی را مطلق می کنند

۵
یعنی هم شوروی را و هم امپریالیسم را تعیین کننده مطلق تصور می کنند.

۶
دلیل این خطا اینجا ست که اینها با دیالک تیک بیگانه اند.

۷
خارجی واقعا هم نقش مهمی بازی می کند.
چه نقش مثبت و چه نقش منفی

۸
نقش تعیین کننده اما از آن داخلی است.

۹
سایه و سران حزب توده
خیال می کنند
که
نقش تعیین کننده داشتن قطبی
به معنی هیچ واره بودن قطب دیگر است

۱۰
این تصور باطل
منشاء خطاها و خریت های خونین بزرگی است.

اندکی اندر باب فرم و محتوای شعر

ممنون از هماندیشی.

۱
جوانان فلسطین شال و یا دستمال دراز سنتی (کلاسیک) خود را برای استتار می بندند
و نه پیرهن خود را.

۲
آنهم نه بر دهان
بلکه بر کل سر و صورت می بندند.

۳
جفنگجمله « پیش واز گلوله دویدن» غلط است.

۳
درستش این است:
پا به فرار گذاشتم.
پیش دویدم تا گلوله نخورم.

۴
خواننده با عکس های عنگلابی
به چه ترفندی دریابد که حریف
انقلابی از جنس فدائیان فلسطین است؟

۵
بیچاره انقلاب
بیچاره فدائیان فلسطین

۶
ایراد اصلی این «شعر»
ضمنا
تق و لقی ساختاری آن است.

۷
زیبا کرباسی
(و نه فقط زیبا کرباسی)
سقوط کرده است.

سقوط
هنر و شق القمر اصلی عیرانی جماعت است.

۸
اشعار قبلی زیبا کرباسی
بهتر بودند.

۹
ما
حداقل
یکی از آنها را تحلیل کرده ایم.

۱۰
البته
محتوای آن هم
ایراسیونالیستی (ضد عقلی)
بوده است.

۱۱
آذربایجان
روزی روزگاری شعرای طنزپرداز روشنگر رشگ انگیز داشته است

۱۲
شعرایی از طراز میرزا علی معجز و صابر (هوپ هوپ) داشته است.

۱۳
یادشان به یاد باد که
اشعارشان ورد زبان خردگرایان اند.

۱۴
ای جماعت
جمع اولون
ایغ بیغ صداسین قطع ایدین

لام زبر لیم جیم زبر جیم
پایدار اولسون گرک

رخنه دار اولسون شریعت
پایمال اولسون وطن

هر نولور اولسون
مریدیم
بی شمار اولسون گرک

ادامه دارد.
 
فرق جامعه با طویله چیست، 
فاطمه؟ 
 
۱
اعضای جامعه بر خلاف سکنه طویله
 با هم هماندیشی می کنند
 تا 
از تضارب اندیشه ها حقیقت برون آید. 
 
۲
بدون کشف و شناخت حقیقت 
جامعه به جهنم مبدل می شود.
 
۳
 اگر خری بیمار شد به خرپزشک می برند تا بقیه سکنه طویله بیمار نشوند. 
 
۴
چرا نباید مسائل جامعه به بحث کشیده شوند؟

۵
شما هر نظری را که نمی پسندید نخست نقل کنید 
بعد به نقد کشید.

۶
 تا حریف هم بتواند جوابی بدهد. 

۷
دور خود می چرخید و به هر طرف شلیک می کنید


از ناتورالیسم فئودالی تا ناتورالیسم بورژوایی ـ پرولتری
(از ناتورالیسم پاسیو تا ناتورالیسم اکتیو)

۱
ناتورالیسم فئودالی
طبیعتگرایی پاسیو (منفعل، تنبل) است.

۲
طبیعتگرایی پاسیو
طبیعت را
تنبلانه می بیند.
به طرز منفعل می بیند
و
نه
به طرز اکتیو (فعالیت مبتنی بر شناخت و آگاهی)

۳
نماینده کلاسیک ناتورالیسم فئودالی
شاتو بریان
شاعر و نویسنده مرتجع فرانسوی است که همه آثارش در زمان شاه به فارسی ترجمه شده اند.

۴
شاتو بریان نماینده رمانتیسیسم است.

۵
ناتورالیسم بورژوایی ـ پرولتری
ناتورالیسمی اکتیو است.

۶
یعنی مبتنی بر شناخت فعالانه طبیعت است:

۷
ناتورالیسم بورژوایی ـ پرولتری
به همین دلیل
حاوی و حامل لذت مضاعف است:

الف
لذت ناشی از زیبایی های عینی طبیعی

ب
لذت ناشی از شناخت طبیعت و کشف دلایل «استه تیک» طبیعی

۸
ایرانی جماعت
با طبیعت شناسی بیگانه اند.

۹
حتی از گربه و گنجشک و کلاغ و مرغ و خروسی که در باغ و خانه دارند
شناخت به درد بخوری ندارند.

۱۰
بهروز دهقانی
دوست صمد بهرنگی
قصه ای تحت عنوان ملخ ها
نوشته
که خر در آن قصه
نشخوار می کند.

۱۱
این بهترین مثال در زمنیه غفلت ایرانی جماعت از طبیعت است.

۱۲
بهروز دهقانی
رهبر کبیر فدایی
هنوز نمی داند که گاو نشخوار می کند و نه خر.

۱۳
البته بهروز و بهرنگ
در این زمینه
استثناء نیستند.

۱۴
کمتر کسی می توان یافت که کمترین خبری از خرشناسی (طبیعت شناسی) حتی داشته باشد

۱۵
شرم مان باد از این ذلت دیرینه خویش
 
منظور از مفهوم «بدون توقع» چیست؟

۱
عشق
در همه فرم هایش
حتی قوی ترین عشق 
(عشق مادر و پدر به فرزند)
برخاسته از نیاز است.

۲
آدم 
کسی را تصادفا می بیند و یا افکار او را می شنود و یا می خواند
و بی اختیار جذب او می شود.

۳
تعیین دلیل این جذب شاید دشوار باشد.
ولی بی دلیل نیست.

۴
در تحلیل نهایی
نیازی از «قبیله» ای از نیازها
ارضا می شود.



اندکی اندر باب گذار از طبیعت ـ خدا پرستی به طبقه حاکمه ـ خدا پرستی

۱
پرستش عناصر طبیعی از مهر و میترا تا ماه و میمون و آلات تناسلی هزاران سال قبل از اسلام در خیلی از جاها رواج داشته و بیانگر طبیعت ـ خدا پرستی بوده است.

۲
ادیان بزرگ سه گانه
یهودیت و مسیحیت و اسلام
گامی بزرگ در تحول تفکر بشری محسوب می شوند.

۳
چرا و به چه دلیل؟

۴
پرستش آتش و مهر و ماه و گاو و میمون
پرستش چیزهای مادی و مشخص است.

۵
این حاکی از درجه نازل تفکر بشری است.

۶
این حاکی از شناخت حسی است.

۷
ادیان بزرگ نشانه ی گذار بشریت از شناخت حسی به شناخت عقلی اند:
گذار از پرستش چیزهای مادی و مشخص به چیزهای فکری و مجرد اند.

۸
مجرد اندیشی نشانه توسعه فکری بشریت است
نشانه شروع تفکر انتزاعی و مفهومی است.

۹
نشانه گذار از شناخت سنسوئالیستی (حسگرایی) به شناخت عقلی (راسیونالیستی)
است.
مراجعه کنید به
دیالک تیک حسی و عقلی
تجربی و نظری

۱۰
الله
مساوی با بت الله در گوشه بتکده کعبه نیست.

۱۱
دلیل انتخاب نام الله برای طبقه حاکمه ـ خدا
توسط حضرت محمد
دلیلی پسیکولوژیکی (روانشناسی) بوده است.

۱۲
مردم به پذیرش خدای مجرد و نامرئی
بدین ترفند
راحت تر
تن در می دادند.

۱۳
طبقه حاکمه ـ خدا (الله، مسیح) انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اعضای طبقه حاکمه است.

۱۴
الله
معبود (صاحب عبد، بنده دار) است.
تصویر انتزاعی همه اربابان بنده دار است.

۱۵
الله
مالک همه چیز از جن و انس و ملک و آسمان و زمین و شرقین و غربین است.

۱۶
مالکیت خصوصی
بدین طریق توجیه فقهی (تئولوژیکی) کسب می کند.

۱۷
وقتی الله میلیون ها بنده و کنیزو غلام و نوکر و مأمور و خدمتگزار و جلاد و مال و ملک و غیره دارد
پس طبیعی است که ظل الله هم داشته باشد.

۱۸
به قول روشنگر بزرگ دیار آتش ها:
وقتی
خدا
در آسمان
برف ها را انبار و تلنبار کرده است
تجارمان هم در زمین باید انباردار باشند.
مواد غذایی را انبار کنند و احتکار کنند
 
تخطئه تفکر و تحقیر تلاش برای شناخت 
یکی از مشخصات مهم خردستیزی است.
 
۱
 در اروپا و امریکا ندانمگرایی جزو رشته های دانش کاهی است. 
 
 ۲
مشاور بوش به نام فوکویاما ندانمگرا و ضمنا استاد دانش کاه و مؤلف دهها کتاب است.
 
۳
 کسی که مدعی ناتوانی بشریت از شناخت چیزها ست، 
رهنمود می دهد و تدریس می کند و کتاب می نویسد


ابلها،
مردا،
عدوى تو نيستم من ، انكار تو ام.

ابلها مردا ، عدوى تو نيستم من ، انكار تو ام.
،،،،
مشد حریف
برای به محک زدن ادعای تو
مثال های مشخص بزنیم:

الف
آیا عدوی خود اعلام کردن مثلا لطان یابو
توسط پیر و جوان و کودک مسلح به پاره سنگ فلسطینی،
به لطان یابو
وجهه می بخشد؟

ب
عدوی خود اعلام کردن لاشخوری به نام هیتلر
توسط سکنه هولوکاوست
به هیتلر و باند خون آشامش وجهه می بخشد؟

۲
ضمنا
چرا بزرگ ترین عنقلابی کاینات که شرف کیهان و بامداد اول و آخر است
نباید عدوی اجامر جماران و جمکران و این و آن باشد؟

۳
انکار کسی
در بهترین حالت
به معنی ایمان نیاوردن به او ست.

۴
اگر مشد حریف
همین شعر مشد احمد را خوانده باشد
دلیل انکار او را درمی یابد:

الف
چنان زیبایم من
که الله‌اکبر
وصفی‌ است ناگزیر
که از من می‌ کنی.

این بدان معنی است
که
شاملو
خود
را
محبوب تر از خمینی می خواهد و می داند.

ب
زهری بی‌ پادزهرم در معرضِ تو.

این هم به معنی خودستایی غلوآمیز احمد شاملو ست
یعنی خود را برتر و بهتر از خمینی می داند.

پ
جهان اگر زیبا ست
مجیزِ حضورِ مرا می‌ گوید.

این جفنگجمله مبهم و نادرست است.

فاعل این جمله روشن ینست.
کی مجیز حضور مشد احمد را می گوید؟

منظور مشد احمد این است که حضورش موجب زیبایی جهان شده است.

۵
تو کجایی تا شویم ما چاکرت
ای محتشم؟


زری مینویی 

من داشتم
و
به ساحل انتظار سپردم .
میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.
این همان بحث راجع به مقوله خودپرستی است.

۱
عشق خصوصی (خاص) در پیوند دیالک تیکی ناگسستنی با عشق عمومی (عام) است.
دیالک تیک خاص و عام را با بمب اتمی هم نمی توان تخریب کرد.
۲
خودپرستی (اگوئیسم) با هومانیسم (انسان پرستی، توده پرستی) و جامعه پرستی (سوسیالیسم) در رابطه دیالک تیکی است.

۳
به همین دلیل خودستیزان
عاجز از عشق به همنوع اند و می توانند بمبی بر کمر بندند و صدها نفر را بسان خویشتن
تکه تکه کنند.

۴
جنگ های عالمگیر برافروزند و خود هم در آتش آن بسوزند.

۵
یا ۶ میلیون نفر از اعضای جامعه را پس از کشیدن شیره جسم و جان شان
به اجاق های آدمسوزی بسپارند.
 
قلب ارگان پمپاژ خون است / نه انبار عشق و خشم و کین و نفرت

۱
دلیل این توهم
تپش بی تاب قلب به هنگام عملیات معین است

۲
عشق پدیده ای ایراسیونال (ضد عقلی) است.

۳
عشق ضمنا جاده ای ، صراطی، خیابانی یکطرفه است.

۴
حتی عشق مادر و پدر به فرزند که اصیل ترین و قوی ترین عشق ها ست، یکطرفه است.

۵
چیزی که خردستیز باشد باید مزخرف باشد.

۶
زنده باد عقل کل اندیش.
۷

مرگ بر خریت و خردستیزی.

۸
دوستی هم مبتنی بر عقل است و هم دو طرفه است.

۹
خر نمی تواند دوست کسی باشد.

۱۰
کسی هم نمی تواند با خری پیمان دوستی ببندد.

۱۱
به همین دلیل
در آخرالزمان
دوست
کیمیا ست.

۱۲
دوست جویی
بیهوده است.

۱۳
در نتیجه اولاد حوا و آدم صلواة الله علیهم اجمعین
همه تنها هستند.

۱۴
بدبخت اند.
فریب خنده ها، لبخندها و نوشخندهای شان را نباید خورد.
 
گذرگاه عشق در ورای فرقه های مذهبی است.
حریف

۱
عشق یکی از عناصر بیشمار روح است

۲
عشق همزاد نفرت است.

۳
فرق (فرقه های) مذهبی هم
مبلغ عشق و نفرت اند.

۴
فقط نپرس:
« عشق به چی / کی و نفرت از چی / کی؟»

۵
عشق راه ندارد.

۶
عشق مثل توفان و آتشفشان و زلزله و خشکسالی و طاعون و وبا ست.

۷
ناگهان بی خبر می آید و آتش به دودمان جسم و روح و روان هر خر می افکند و می رود.

۸
بی آنکه نظری به پشت سر اندازد و ویرانه ای را بازبیند که بر جای نهاده است.

۹
مرگ بر عشق
زنده باد دوستی
زنده تر باد رفاقت
 
ادامه دارد.





 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر