۱۳۹۶ آذر ۲۴, جمعه

سخنی از محمود دولت آبادی زیر ذره بین تحلیل (۸) (بخش آخر)


 محمود دولت آبادی
(۱۳۱۹)
 
ویرایش و تحلیل
از 
ربابه نون

 
نوشته  ای
 از 
محمود دولت آبادی 
راجع 
به
 احمد شاملو  
 
۱
اکنون سرانجام آنچه باقی می ماند 
پس فرایند حداقل زادن است 
و 
مردن.  

منظور محمود دولت آبادی
از
مفهوم «پس فرایند حداقل زادن و مردن»
احتمالا
روند تجزیه و تلاشی جسم احمد شاملو و هر کس و هر چیز دیگر است.
 
این جمله او اما دقیق و درست نیست.
 
جنازه و لاشه موجودات زنده 
(نبات و جانور و انسان)
توسط مگس ها، حشرات، میکروب ها، باکتری ها، قارچ ها و غیره
تغذیه می شود
و 
به اجزای متشکله اش
تجزیه
می شود:
مگس ها
در
برون از گور
می توانند
در 
طرفة العینی
لاشه فیلی
را
محو و نیست و نابود سازند.

ترفند مگس ها
تخمگذاری در لاشه است.

در مدت کوتاهی میلیاردها مگس تولد می یابند
و
حساب فیل
را درجا می رسند.

در
یکی 
از
آثار محمود دولت آبادی
حتی
ماران
 از
 گور ها
فعال اند.

گازهای متصاعد از اجساد
رهسپار جو می شوند.

گوشت و پوست و غیره
به کرین و املاح معدنی تجزیه می شود.

در بهترین حالت جمجمه ای و استخوان هایی باقی می مانند.
 
۲
که 
یعنی حاصل کار،  فرایند آدمی ست، 
فرایند آدمی بودن. 

 محمود دولت آبادی
شخصیتی فلسفه فقیر است.
 
معنی ساده ترین مفهوم فلسفی
را
نمی داند.
 
فرایند و روند
ترجمه مفهوم فلسفی «پروسه» است.
 
فرایند و روند
یعنی سیر سلسله مراتبی.
 
سیر پلکانی.
 
تجزیه و تلاشی اجساد
سیر پلکانی منفی ئی است.
 
سیر پلکانی سقوطی است.
 
ادعای محمود دولت آبادی مفهوم فقیر
مبنی بر اینکه پایان کار
 فرایند آدمی است،
 یاوه 
است.

یاوه تر از یاوه
فرایند آدمی بودن
است.

سؤال
این است
که
در ایران جماران احدی یافت نمی شود
که
این 
جفنگیات 
را
نقد کند
و
از 
بدآموزی اعضای جامعه بخت برگشته
ممانعت به عمل آورد؟
 
مراجعه کنید
به
روند
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۳
در این معنا،  
یعنی به اعتبار کار و پیکار عشق،  
شاملو نمونه بود و یگانه بود،
  یگانه ی جاودانه.  
 
کار هنری شاملو
را
نمی توان نادیده گرفت
ولی
منظور محمود دولت آبادی 
از
کار و پیکار عشق
چیست؟
 
کار و پیکار حسن
یعنی اینکه حسن کارگر و پیکارجو بوده است.
 
کار و پیکار عشق
به چه معنی است؟
 
منظور محمود دولت آبادی
احتمالا
کار و پیکار مبتنی بر عشق است.
 
کار و پیکار 
اصولا و اساسا
مبتنی بر فکر است.
 
کلبه ای 
که
عمله در روند کار و ببرکت کار می سازد،
پیش اندیشیده است.
 
یعنی عمله
قبلا
مدل ذهنی (فکری) کلبه
 را
در کله خود می سازد.
 
بعد
با خاک و آب و کاه و سنگ و چوب
مدل فکری کلبه
(روح)
را
مادیت می بخشد
که
در خطوط اصلی اش
شبیه مدل فکری کلبه است.
 
۴
در این معنا،  
یعنی به اعتبار کار و پیکار عشق،  
شاملو نمونه بود و یگانه بود،
  یگانه ی جاودانه.  
 
 
کار و پیکار احمد شاملو
در هر صورت
مبتنی بر عشق بوده است.
 
بی خیال فکر بوده است.

عشق 
به چی؟

جواب این سؤال
را
ما
می دانیم.

عشق به شخص شخیص خویش.

شاملو
بیشتر از هر کس و هر چیز
خویشتن خویش
را
تماتیزه کرده
و
بدعت بدی نهاده است.

بی دلیل نیست که هر کس شعر می شعرد، 
شعرش 
را
با 
واژه مقدس «من»
 آغاز می کند
و
 خاتمه می بخشد.

۵
از آنکه جان خود در کار کرد او،  
بی غبن و بی دریغ. 
 
شاملو
در مصاحبه ای
کلیدر محمود دولت آبادی
را
اثری رشگ انگیز 
نامیده بود.
 
حالا
داد خود
را
پس می ستاند.
 
محمود دولت آبادی
هم
متقابلا
هندوانه زیر بغل او می چپاند و جاودانه اش جا می زند.
 
جاودانه ای
که
«جان خود در کار خود کرده است.»
 
این جمله محمود دلوت ابادی
از
 سیاوش کسرایی است:
 
 
  شامگاهان،
راه جویانی

 که 
می‌ جستند،
 آرش 
را 
به روی قلّه‌ ها
ـ پی گیر ـ
 

باز گردیدند،
بی نشان

 از
 پیکر آرش،
با 

کمان و ترکشی بی تیر 

آری، 

آری، 
جان 
خود 
در
 تیر 
کرد، آرش
 

کار صدها، صد هزاران  تیغه‌ ی شمشیر کرد، آرش

تیر آرش
 را 
سوارانی 
که 
می‌ راندند بر جیحون،
به دیگر نیمروزی از پی آن روز،
نشسته بر تناور ْساقِ گردویی فرو دیدند
و

 آنجا 
را، 
از آن پس،
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند.

 
 ۶
گیرم 
کم نداشت 
لحظاتی که جان به سر می شد 
در تنگ حوصلگی های دل آزار و بیزاری های نفرت زده.  

هم در رهایی از چنان تنگناهایی بود که می سرود. 
 
شاملو
چه بسا
حوصله اش حسابی سر می رفت  
و
دلش مملو از نفرت می شد.
 
نفرت
به 
چی و کی؟
 
نفرت 
به
 توده ی بی همه چیز مولد همه چیز.
 
درست
بسان محمود دولت آبادی پیر.
 
همان شاملویی
که
به
 دلیل عشق
کار و پیکار کرده است،
همان شاملویی است
که
به نیت رهایی از تنگ حوصلگی های نفرت بار
  شعر سروده است.
 
سؤال
این است
که
آیا
این نوشته ها
اندیشیده نوشته می شوند؟
 
۷
ما انسان را گرامی داشتیم،  
خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود.
 
این اخرین جمله محمود دولت آبادی است.
 
منظور این است
که
او و شاملو
انسان 
را
بی اعتنا به اشرف مخلوقات بودن و نبودنش،
گرامی داشته اند.
 
کدام انسان
را
رعایت کرده اید و یا گرامی داشته اید؟
 
انسان انتزاعی
را.
 
توده
که
جمعی مورچه وار است
و
نخبه ای تازیانه به دست
باید 
از
خویش برون آید،
بر گرده اش بنشیند
و
به 
ضرب تازیانه
از
 قهقرای ذلت
برون آورد و شق القمر کند.
 
پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر