۱۳۹۵ مهر ۱۲, دوشنبه

هماندیشی با مریم (59)


میم نون
  
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

حافظ
( 727ـ  792)  

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

·        معنی تحت اللفظی:
·        دیگر اعتنائی به پادشاه و گدا ندارم.
·        برای اینکه گدای خاک در دوست را به عنوان پادشاه خویش دارم.  

1
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

·        حافظ بسان شاگرد مطیع سعدی، دیالک تیک دراویش و سلاطین سعدی را به شکل دوئالیسم گدا و پادشاه بسط و تعمیم می دهد و ضمنا خود را بی اعتنا به هر دو جا می زند تا همان دوئالیسم منفور را دو باره به شکل دوئالیسم گدای خاک دوست و پادشاه من احیا و ایدئالیزه کند.

2
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

·        خواننده و شنونده اشعار حافظ تا به خود آید، سم ایده ئولوژیکی ـ فئودالی خواجه کار خود را کرده است:
·        در ضمیر او گدائی به مقامی بر تر از پادشاهی (سلطنت)  ارتقا یافته است.
·        سرو مورد نظر سعدی در هیئت گدای خاک در دوست، سرو تر از سرو خاندان سلطنتی شده است.
·        آزادتر از آزادگان سربلند تاریخ شده است.

·        حافظ شیرازی محتوای این بیت را احتمالا از فخر الدین همدانی و یا عراقی دارد که در فخر به گدائی معروف آفاق  است:

3

شیخ  فخرالّدین همدانی و یا عراقی
 (۶۱۰ ـ ۶۸۸ ه. ق.)
شاعر، عارف

همه شب بر آستانـــــــت، شده کار من گدایی
به خدا که ایــــــــــن گدایی، ندهم به پادشاهی

·        معنی تحت اللفظی:
·        کسب و کار هر شبه من شده گدائی در آستان درت.
·        سوگند به خدای کذائی که من این گدائی را با پادشاهی (سلطنت) معاوضه نمی کنم.

·        حالا نظری به بیت خواجه می اندازیم:     

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

·        هم عراقی به تجلیل از گدائی می پردازد و هم شیرازی.
·        عراقی یکی از عرفا ست و حتی از سران عرفان است.
·        یعنی در سنگر طبقاتی ضد فئودالی است.
·        در حالیکه خواجه از فرق سر تا نوک پا فئودال، فئودالی و ضمنا ضد عرفانی است.

·        این دیگر نور علی نور است.
·        یعنی در کشور عه «هورا»، همه از دم، البته هر کس از  ظن طبقاتی خویش، به تجلیل گدا و گدائی می پردازد و مقام گدا را برتر از مقام سلاطین و خوانین جا می زند.

·        به همین دلیل است که آحاد ملت همه از دم گداصفت شده اند.

·        فخر الدین عراقی و ضمنا همدانی حتی پا فراتر می نهد:

4
همه شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد
ز خوانت

·        معنی تحت اللفظی:
·        به امید اینکه استخوانی از سفره ات، به من اندازی، همه شب بسان سگان سر بر استان درت نهاده ام.

·        این به چه معنی است؟

5
همه شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد
ز خوانت

·        حریفی که اشعار عراقی همدانی را منتشر کرده، زیر آنها نوشته:

هرکی دلش
برای جمکران تنگ شده
لایک کنه و یه چیز بنویسه...

·        به نظر جمارانیان و جمکرانیان، عراقی از شیعیان همدان عراق بوده است و مخاطبش در این اشعار، امام زمان بوده است.
·        حالا تو بیا دلیل بیاور که آیین تشیع حتی در زمان سعدی و حافظ وجود نداشته، چه رسد به 100 سال قبل از آن در زمان همدانی عراقی.
·        ما ولی دل مان برای جمکران خیلی تنگ شده و به همین دلیل آن را لایک می کنیم تا زیرش چیزی بنویسیم:

·        فخر الدین همدانی عراقی بهترین کاندیدا برای مریم است:  

مریم
وجه مشترک همه اين حيوانات،
مفيد بودن و اهلي شدن آنها توسط بشر است.

·        عراقی اگرچه نه مفید، بلکه مضر است، ولی اهلی تر از اهلی های جهان است.

·        اسم این حیوان را اصولا باید فخر الدین اهلی همدانی عراقی گذاشت.

·        چون به اعتراف خودش، کمترین فرقی با اهلی ترین حیوانات یعنی سگ ندارد.

6
همه شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد
ز خوانت

·        این حیوان اهلی از اهالی همدان عراق اما ماهیتا سگ ستیز است.

·        چون در این بیت شعر او، سگ به مثابه حقیر ترین و خوار ترین حیوانات تلقی می شود.
·        یعنی تحقیر می شود و نه تجلیل.

·        شاید بتوان گفت، فخر الدین اهلی همدانی عراقی  سگی گدائی استثنائی است:
·        گدائی است که تیپا می خورد، دشنام می شنود و تحقیر می شود.

·        تشبیه خویش با سگ به معنی خودستیزی و خود خوارسازی عرفانی است.

·        در مکتب خردستیز عرفان، دیالک تیک خاصی در تب و تاب است:
·        دیالک تیک خودستیزی و خدا پرستی.

·        دلیل رواج این دیالک تیک این است که در فلسفه حضرات، خدا شیفته موجودات علیل و ذلیل و حقیر و خرد و خوار است و متنفر از موجودات خود اندیش و خردمند و خود مختار و سربلند و سرافراز.

·        به همین دلیل دوستداران خدا برای جلب توجه او، خود را به درجه حقیرترین حیوانات، یعنی سگان تنزل می دهند.

7
همه شب نهاده ام سر
ـ چو سگان ـ
بر آستانت
به امید استخوانی که مرا رسد
ز خوانت

·        سعدی در گلستان حکایتی در این زمینه دارد که خیلی خواندنی و خندیدنی است:
·        عارفی در حواشی روستائی دیری داشته تا با معبود خود راز و نیاز کند.

·        شبی، دهاتی ها از شنیدن پارس هراس انگیز سگان از خواب می پرند و می بینند که در دیر عارف ولوله برپا ست.
·        خیال می کنند که سگان وحشی، عارف اهلی را لت و پار می کنند و نوش جان می کنند.

·        دهاتی ها با چوب و چماق به دیر عارف می ریزند تا نجاتش دهند.
·        متوجه می شوند که خود عارف سگ شده است و از فرط پارس رشته های حنجره اش را پاره پوره می کند.

·        دلیل می پرسند.
·        می گوید:
·        دیدم خدا از موجودات حقیر و خرد و خوار (مریم) خوشش می آید، با خود گفتم حقیر تر زا سگ کیست.
·        پس سگ شدم تا از من هم خوشش بیاید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر