۱۳۹۵ مهر ۲۳, جمعه

سیری در جهان بینی شهریار (51)

حیدر بابایه سلام

سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷) 

  ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار

حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار،‌ دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار

·        حیدر بابا، از راه منحرف شدم.
·        عمرم گذشت.
·        نتوانستم نزدت بیایم و دیر شد.
·        نمی دانم بر سر زیبا رویانت چه آمد.
·        نمی دانستم کوچه ها و پیچ و خم ها هست، گمگشتگی، جدائی، مرگ و میر هست.  


1
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
 
·        شهریار در این مصراع شعر، با تیر واحدی چندین نشان نظری (تئوریکی)  می زند:

2
·        او از سوئی دیالک تیک آغازگاه (مبدأ) ـ راه ـ مقصد را در مزرع ضمیر خواننده نشا می زند.
·        راه در دیالک تیک آغازگاه ـ راه ـ مقصد، پل پیوند میان دو قطب دیالک تیکی است.
·        راه واسطه میان مبدأ و مقصد است.


3
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى

·        تعیین پیشاپیش راه برای نیل به مقصد، ضرور و صرفنظر ناپذیر است.
·        انحراف از راه می تواند به فاجعه انجامد و رهرو، در کوه و دره و بر و بیابان سرگردان شود و حتی نفله شود.

·        یکی از ترفند های ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه، مثلا رویزیونیسم و فاشیسم و عرفان، تخریب دیالک تیک مبدأ ـ راه ـ مقصد است:


4
ادوارد برنشتاین (1850 ـ 1932) 
تئوریسین و سیاستمدار آلمانی
مؤسس رویزیونیسم نظری در مارکسیسم
برنشتاین به جای انقلاب، رفرم را پیشنهاد کرد.
به جای آماج، راه را مطلق کرد
دموکراسی را به مثابه وسیله و هدف همزمان قلمداد کرد.
وظیفه فلسفه سوسیال ـ دموکراسی را
غلبه بر ماتریالیسم دیالک تیکی دانست
و  کانتیانیسم را به جای آن گذاشت.

·        ادوارد برنشتاین ـ مؤسس رویزیونیسم تئوریکی در مارکسیسم ـ راه را مطلق می کند و مقصد و آماج را تحقیر می کند و دور می اندازد.
·        بزعم برنشتاین، حرکت، جنبش، طی کورکورنه و بی هدف و آماج راه، همه چیز است و مقصد و آماج هیچ است.


5 
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى

·        ادوارد برنشتاین، حتی پا فراتر می نهد و تبر بر ریشه مارکسیسم فرود می آورد:
·        او ماتریالیسم را و دیالک تیک را دور می اندازد و به جای ماتریالیسم دیالک تیکی، کانتیانیسم را می گذارد.

·        تعویض ماتریالیسم دیالک تیکی با کانتیانیسم اما به چه معنی و به چه نیتی بوده است؟ 


6
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى

·        تعویض ماتریالیسم دیالک تیکی با کانتیانیسم توسط برنشتاین، زدن حداقل سه نشان مهم با یک تیر بوده است:

الف

·        برنشتاین در مقام رهبری سوسیال ـ دموکراسی (حزب سابق طبقه کارگر)، جهان بینی ماتریالیستی طبقه کارگر را با جهان بینی ایدئالیستی بورژوازی امپریالیستی جایگزین می سازد.

·        تعویض جهان بینی به معنی وارونه دیدن همه چیز است.  



ب

·        برنشتاین ضمنا متد و اسلوب دیالک تیکی را با متد و اسلوب متافیزیکی جایگزین می کند.

·        این تعویض به معنی در آوردن یکی از دو چشم طبقه کارگر از کاسه سر است تا فقط یکی از اقطاب دیالک تیکی را بتواند به اندازه ببین و نمیر ببیند.



پ

حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى



·        این تعویض از سوی دیگر به معنی تعویض جهان بینی در عرصه تئوری شناخت بوده است:


1

·        در تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی، جهان و مافیها، قابل شناخت است.

·        شناخت جهان و مافیها دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد.

·        بشریت قادر به شناخت همه چیز هستی است.  



2

·        در تئوری شناخت کانت، اما فقط پدیده ها، نمود ها و ظواهر چیزها قابل شناخت اند و نه «چیز درخود»، یعنی ماهیت چیزها.

ت

·        برنشتاین با این ترفند، جهان را غیر قابل شناخت برای حزب طبقه کارگر قلمداد می کند.

·        جهان و مافیها بدین طریق در مه غلیظی از ابهام (تئوری شناخت فئودالی حافظ شیرازی)  فرو می رود.

·        بدین طریق سر و کله عرفان و ایراسیونالیسم (خردستیزی)  در سوسیال ـ دموکراسی پیدا می شود.

·        طبقه کارگر ـ در بهترین حالت ـ فقط می تواند بسان دراویش حول خود بچرخد و هارت و پورت کند.


7
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى

·        شهریار در این مصراع از انحراف در مسیر به سوی مقصد شکوه دارد.
·        از کژ راهی

·        از انحراف از صراط علمی  

·        شهریار اما بر خلاف رویزیونیسم، نتیجه انحراف از صراط علمی را بلافاصله یاد آور می شود و خدعه ایده ئولوژیکی نمایندگان عرفان و عوامفریبی و فاشیسم را افشا می کند:


8
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى

·        نتیجه انحراف از صراط علمی همین است که شهریار تبیین می دارد:
·        سرگردانی در کوه و دره و  بر و بیابان، اتلاف عمر گرانبها و تأخیر و نتیجتا عجز از نیل به مقصد و آماج.

·        شاید خود شهریار نداند که با این بیت شعر، در سنگر پرولتاریا قرار می گیرد و پرچم پیکار انقلابی برای رهایش نهائی را برمی افرازد.
·        بیشک شهریار نمی داند که با این بیت شعر، به مصاف تئوریکی با جریانات ارتجاعی متنوع ملی و بین المللی می شتابد:   


9
عطار
«مختار نامه»  

گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر رهرو پیگیری هستی، باید از میان خون بروی.
·        اگر پاهایت قلم شوند، باید با سر بروی.
·        تو پای در راه بگذار و چیزی نپرس.
·        خود راه به تو نحوه و روش و رفتار را خواهد آموخت.

·        عطار در این دو بیت شعر، همان بلائی را بر سر دیالک تیک مبدأ ـ راه ـ مقصد در می آورد که برنشتاین آورده است.

·        این همان کانتیانیسم ادوراد برنشتاین است:
·        نه سخنی از مقصد و آماج است و نه سخنی از شناخت و شعور و نه سخنی از کیفیت راه.
·        هم عطار و هم برنشتاین هر دو راه را مطلق می کنند تا شناخت و شعور و تئوری و مقصد و آماج، موش و فراموش شوند.
·        این بیان دیگری از همان خرافه ی «بحث پس از مرگ شاه» است که برنشتاین و عطار و غیره تئوریزه و پوئه تیزه کرده اند.  


9
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى

هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى

·        نتیجه دیگر انحراف از صراط علمی، عدم نیل به مقصد و بی خبر ماندن از سیر و سرگذشت همنوعان است.

·        شهریار به همین دلیل به انتقاد از خود می پردازد و تأسف می خورد:  


10
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار،‌ دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار

·        انتقاد از خود شهریار به تئوری شناخت مربوط می شود.
·        به همان چیز لازم و ضرور مربوط می شود که برنشتاین و عطار برایش تره حتی خرد نمی کنند:
·        عدم شناخت راه و پیچ و خم های راه به سردرگمی، سرگردانی، جدائی، مرگ و میر منجر می شود.

·        این تجربه شخصی و نوعی است که در کارگاه مغز شاعر، به دانش تجربی استحاله یافته است.

·        این فی نفسه، شاهکار ستایش انگیزی است.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر