۱۳۹۵ مهر ۲۳, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (346)

 
اباذر غلامی
که چشم ما بود.

جمعبندی از
مسعود بهبودی

عقیده شما نسبت به عشق کاملا مادی و زمینی است
و شما یک عشق عقلانی را بیان کردین که کاملا هم درسته و عشقی که بر مبنای عقل باشه
یعنی پایه و اساس آن را عقل تشکیل بده و عقل پیشنهاد آن را بده، وابستگی میاره و محکوم به شکست است.
حریف

نه.
عشق پدیده ای ایراسیونالیستی (ضد عقلی) است.

1
عشق به فرمان غریزه است و نه عقل.

2
غریزه ضد دیالک تیکی عقل است.

3
جنون مجنون به دلیل سیطره غریزه و غیاب عقل است.

4
عشق می تواند عقل را از خطه تن تبعید کند
و عاشق را به جنون کشد.

5
دوستی متکی به عقل است.

6
دوستی دو طرفه است.

7
دوست به همین دلیل کیمیا ست.

8
عشق ریخته زیر دست و پا.

9
عشق وابستگی است.

10
تحلیل ما از آشنائی، عشق، دوستی و رفاقت
رئالیستی است.

بهتر است 
که 
هر کس هویت خود را حفظ کند
و طرز تفکر و تحلیل خاص خود را توسعه دهد.

1
ایرانی ها از چیزها
عمدتا
توصیف سطحی می کنند.

2
توضیح نمی دهند
تحلیل نمی کنند.

3
چون اسباب فکری لازم را در اختیار ندارند.

4
گنجینه مفهومی لازم را در اختیار ندارند.

5
اصلا اعتنائی به مفاهیم ندارند.

6
«تحلیل» های شان فرمالیستی
و احساسی ـ عاطفی و سوبژکتیویستی اند.

دل
در ادبیات فارسی
مفهوم مبهمی است.

1
دل اغلب با قلب عوضی گرفته می شود.

2
دل احتمالا به معنی ذهن و ضمیر آدمی است.

3
دل فرمی از بسط و تعمیم روح است.

4
عشق اصولا مخزنی ندارد.

5
دلیل اینکه قلب با عشق در رابطه قرار داده شده،
تشدید ضربان قلب به هنگام عشق بازی است
تا خون کافی به ارگان های مربوطه رسانده شود.

6
عشق پدیده ای غریزی ـ ژنه تیکی ـ عاطفی ـ ارگانیکی است.

7
عشق
مخزنی در اندام آدمی ندارد.

8
عشق ضمنا یکطرفه است.

9
عاشق به فرمان غریزه
وابسته به معشوق می شود.

10
بسان سگی که به دلیل اعتیاد به بوی فردی
از او دل برنمی کند.

11
عشق همیشه محکوم به شکست است.

12
همزاد عشق، همیشه نفرت است.

13
دم زدن از عشق به این و آن
بزرگ ترین درغ زمانه ما ست.

14
عشق کذائی
مبتنی بر حساب و کتاب است.
مبتنی بر منافع است.
اصلا عشق نیست.
بهانه است.
دستاویز است.

ساغر الدوله دیلمی متواری از کلاسات اکابر
خمس را به سادات می دهند نه به آخوندات

ترفند مدرن مد روز جدیدی است:

1
ننه ترزه زا مابی
برای کسب شهرت جهانی
و درو کردن جوایز آنچنانی

2
صلح الکی با این و آن
به قصد دریافت جایزه اربابان امپریالیستی

3
برای درو کردن خرمن رأی خلایق خر
در عنتخابات ریاست جمهوری

4
برای چپاول چندین میلیون دلاری

5
عکس از کودکی در زباله دانی
برای دریافت جایزه عکاسی

6
کمک به کودکان فیلی ـ پینی ـ افغانی ـ افریقائی
به عنوان راه مبارزه مد روز مدرن با ذلت جهانی

آره.
قیاس به نفس همین است و عیبش هم همین جا ست:

1
خیلی از آرمانگریان دیروز
به او ـ با ـ «ما» گرایان امروز
به عردوغان و عرعرستان گرایان امروز
به جماران گرایان امروز
به زباله گرایان امروز
بدل شده اند.

2
آن سان که دست بعضی از بیداران
به دعا بلند است که
به جای اجامر جماران
آرمان گرایان روی کار نیامده اند
تا دمار از روزگار بی آرمانان در آورند.

منظور از تحمیل تحلیل
نه، بیگانه فرمائی
بلکه خودفرمائی است.

1
تحمیل تحلیل چیزی
توسط خویشتن به خویشتن خویش مورد نظر است.

2
تحلیل اما
ـ اگر تحلیل باشد ـ
باید به آدم تحمیل شود.

3
آن سان که آرام و قرار از آدم ستاند و
تحت فشار درون چاره ای جز اطاعت برای آدم باقی نماند.

4
تحلیل شعری
به عنوان مثال
باید بسان تحریر شعری باشد که دست خود آدم نباشد.

5
تحلیل باید در اثر انفجار روحی باشد.

6
محرک آدم باید درونی باشد
نه برونی

7
با توصیه و دستور نمی توان تحلیل کرد.

8
درست به همان سان که با توصیه و دستور
نمی توان شعر سرود.

9
منظور فی البداهگی نیست.

10
منظور فشار روح و شعور است.

11
در غیر اینصورت
تحلیل جفنگ می شود و شعر زباله

12
تحلیل زمان می طلبد

13
تحلیل نباید تحمیلی باشد

14
یعنی وقتی باید تحلیل کرد که آمادگی درونی برای آن هست.

15
امادگی روحی و جسمی برای آن هست.

16
کار تحمیلی
کار نیست.
بیگاری است.
مخرب جسم و روح و روان است.
 
17
به هنگام خستگی باید خوابید.

18
وقتی باید شروع به کار کرد
که آمادگی روحی هست که به امادگی جسمی نیازمند است

صفر از سفیر پرسد:
«به کجا چنین شتابان؟»

سفیر هم در جوابش گفت:
«به جهان بربریت.»

بعد ازش پرسید:
«هوس سفر نداری؟»

صفر در جوابش گفت:
«همه، آرزویم
اما چه کنم
که بسته (بسته شده) پایم
به مدار آدمیت.»

نشستن در سر کلاس درس ریاضی
برای آموزش و تمرین تفکر منطقی
و برای تمرین و آموزش تفکر منطقی
واجب است.

1
ولی با تکیه بر علوم تجربی ـ ریاضی (و علوم طبیعی)
نمی توان به ریشه مسائل هستی طبیعی و اجتماعی دست برد.

2
علوم تجربی ـ ریاضی (و علوم طبیعی)
برای رادیکال اندیشی
کفایت نمی کنند.
مراجعه کنید به
دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بخش مربوط به علوم طبیعی
(فیزیک، بیولوژی، روانشناسی)

3
فرق تفکر فلسفی با تفکر متکی بر علوم طبیعی و تجربی ـ ریاضی
همین جا ست.

4
برای کشف حقیقت (که در کل است و نه در جزء)
به خرد کل اندیش (فلسفه، مارکسیسم ـ لنینیسم)
نیاز بی چون و چرا هست.

5
یا باید خرد کل اندیش را
به هر مشقتی
از آن خود کرد و آدم شد
و یا باید استخوانکی جلوی
سگ لاغر ـ مردنی گرسنگی کشیده ی روح
انداخت و منتظر اجامر حضرت عزرائیل نشست.

6
خر آمد و خر تر رفت.

7
مسئله اینجا چیز دیگری است:
مسئله فرق فلسفه با علم است

8
موضوع علوم منفرد
ـ چه علوم طبیعی و چه ریاضی و چه تجربی و چه انسانی و چه روحی و چه هنری ـ
جزء است.

9
گوشه ای از واقعیت عینی است.

10
حقیقت اما در جزء نیست.

11
به همین دلیل به مدد علوم نمی توان به حقیقت دست یافت.

12
حقیقت در کل است.

13
موضوع فلسفه
(ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئروی شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی)
کل است.

14
به همین دلیل
بدون حمایت خرد کل اندیش (فلسفه)
نمی توان
به کشف حقیقت نایل آمد.
چه رسد به دفاع از حقیقت.
چه رسد به پیکار بر ضد باطل

15
از این رو
حزب توده
باید حزبی فلسفی باشد

16
از این رو
فلسفه باید توده ای شود.

17
همه اعضای جامعه باید فیلسوف شوند.

18
فلسفه به مثابه رشته ای در انحصار اقلیت انگشت شماری
باید نفی شود.

آره.
ولی دنیای مجازی
امکانات مانی پولیزاسیون بیشتری عرضه می کند:

1
در دنیای مجازی
هر روز می توان عکس مانی پولیزه گشته ی تر و تمیز و تازه فریبائی از خود انتشار داد و خرمنی از هورای عیاشان همه فن حریف
درو کرد.

2
می توان علیرغم پیری و پوسیدگی و فرسودگی
خود را در پشت نقاب عکسی از هلری داف نوجوان
و یا الن دلون جوان
پنهان کرد و دل ها ربود و اندرزها داد و عنگلاب ها کرد.

3
می توان عکس رهبر خرد و خمیر و خراب خود را
نوجوانیزه کرد و در بغل خوانین و سلاطین عرعرستانی و عزرائیلستانی و عامریقستانی نشاند
و دعوت به سرنگونی جمارانیان بمراتب راسیونال تر از امثال خود کرد.

4
می توان جفتگی از راسل و مارسل و هاسرل و غیره
منتشر کرد و خود را علامه دهر جا زد
و بقیه بشریت را کودن و خرفت و خر و چوخ بختیار نامید.

5
این کرد و کار ها را در جهان واقعی نمی توان به آسانی انجام داد.

کدام دیگران، خروش آتشین؟

در این سرای بیکسی
کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما
پرنده پر نمي زند

يكي ز شب گرفتگان
چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب
درِ سحر نمي زند

نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين
سپيده سر نمي زند

دل خراب من دگر خراب تر نمي شود
كه خنجر غمت از اين خراب تر نمي زند

گذر گهي است پر ستم كه اندر او به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند

چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاي بسته ات
برو که هيچ کس
ندا به گوش کر نمي زند

نه سايه دارم و نه بر
بيفکنندم ار سزا ست
اگر نه بر درختِ تر
کسي تبر نمي زند

هوشنگ ابتهاج
(سایه سر غریبان غریب تر از غریبان شام و یا سوریه)

رونق دنیای مجازی
نشانه رکود دنیای واقعی است.

1
ازدحام در دنیای مجازی
نشانه خلأ در دنیای واقعی است.

2
چون پیدا کردن دوست حقیقی محال است
بی کسان جهان
به دوست واره های مجازی پناه آورده اند.

3
جای لایک (مهر) واقعی را
لایک کشکی و الکی گرفته است.

4
دنیای مجازی
دام و دانه ای بیش نیست.

5
دنیای مجازی
معرکه بازار پر غوغای خود فریبی و همنوع فریبی است.

5
هر لایکی که هر خری به هر خرافه ای می زند
به خیال خود
شق القمر می کند.

6
ضمنا ناشر خرافه هم خر می شود
و خیال می کند که هنر کرده است و هوادار هنرشناس دارد.

7
به همین دلیل
دنیای مجازی
هم خرخانه است و هم خرپرورخانه است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر