۱۳۹۵ آبان ۴, سه‌شنبه

سیری در اوپرای کور اوغلی (1)


  نویسنده اپرا:
ئوزه ییر حاجی بیگف 
نویسنده اشعار:
محمد سعید اردوبادی 

ترجمه، ویرایش، تحلیل از
مریم و میمحا نجار

مقدمه
پرده اول

روستائیان:

«اين طبيعت زيبا، اين مناظر پر شکوه
شادی نمی بخشند
روستای زیبای مان ماتم گرفته است.

این حاکی از اقبال بد ما ست.
روی روز رهائی را صبحی ندیده ایم.
بیگ ها و خان ها سرکوب مان کرده اند.»

ولی:

روزگار مان دوزخ واره است.
زندگی من هم ماتم گرفته است.

نادر:

حسن خان دنيا را در هم می کوبد
از هم می درد.
دهات را می چاپد، مردم را می آزارد.

روستائیان:

صحیح است.
خان ها رحم و مروت ندارند.
مملکت رفته به غارت.
سوخته در آتش.

خان بی انصاف است و زور گو ست.
نادر، تعريف كن، ببينيم ديگر چه خبر

نادر:

حسن خان اوباش فرستاده
الله یار، انبار روستائیان را در شکسته است.
گندم و جو شان را
 مرغ و خروس شان را
بره و میش شان را
جل و پلاس شان را
دار و ندار شان را
غارت کرده است.

روستائیان:

چه بیدادی!
چه بیدادی!


ولى :

فردا چه بلائی نازل خواهد شد،
اگر کرد و کار خانان بر همین روال باشد؟

نادر:

هر هفته، خانی و یا پاشائی
مهمان می آید بر این ویرانه
صرف مهمان شود، دار و نداری
گرسنه می مانند اهل و عیالی
حاصلی نماند بجز عذابی

 روستائیان:

چه بیداری
چه بیدادی!

ولی:

فردا چه بلائی نازل خواهد شد!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر