میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
حافظ
گدای
کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر
عشق تو از هر دو عالم آزاد است
هشت خلد
به
درجات و یا طبقات هشتگانه بهشت اطلاق می شود:
1
خلد
2
دارالسلام
3
دارالقرار
4
جنه عدن
5
جنه الماوی
6
جنه النعیم
7
علیین
8
فردوس
·
معنی تحت اللفظی:
·
گدای کوی تو بی نیاز از باغات
هشتگانه بهشت است.
·
اسیر کمند عشق تو از دنیا و عقبا آزاد
است.
1
گدای
کوی تو از هشت خلد مستغنی است
·
خواجه در این مصراع غزل، دیالک تیک
گدا و توانگر را از سوئی و دیالک تیک کوی دوست و بهشت برین را از سوی دیگر به شکل دوئالیسم
گدا و غنی و دوئالیسم کوی دوست و هشت خلد بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را
از آن گدا و کوی دوست می داند.
2
گدای
کوی تو از هشت خلد مستغنی است
·
گدای کوی دوست (هر تعریفی هم که از
دوست داشته باشیم) بی نیاز از بهشت برین است.
·
گدائی در این مصراع غزل خواجه، به
طرز افراطی ایدئالیزه می شود.
·
گدائی در کوی دوست برتر از زندگی
در بهشت برین قلمداد می شود.
·
شعر به مثابه فرمی از هنر، بدین
طریق به اسباب گدا پروری، به ابزار لومپن پرولتریزاسیون همنوع مبدل می شود.
·
بدین طریق، هنر خصلت ایده ئولوژیکی
خود را آشکار می سازد.
3
گدای
کوی تو از هشت خلد مستغنی است
·
به هیچ طریق و ترفندی نمی توان برای
این جفنگ خواجه دلیل منطقی و تجربی پیدا کرد.
·
تنها دستاویزی که خواجه دارد، عشق
است.
·
عشق عاشق گدا به دوست توانگر سبب
می شود که کوی دوست برتر از باغات و طبقات بهشت باشد.
·
بدین طریق، ایراسیونالیسم سمج و
سرسختی با عشق گره می خورد.
·
عشق آب زمزم می شود و هر کثافتی را
تطهیر می کند:
·
به بهانه عشق می توان بسان گدائی
بی شرم و پر رو دم در خانه دوست خوابید و خاک زیر پای خود دوست و اسبش را سرمه چشم
خویش ساخت.
·
دلیل ایدئالیزه کردن عشق همین فونکسیون
ایراسیونالیستی عشق است.
·
عشق آب زمزم در دست خردستیزان است.
4
اسیر
عشق تو از هر دو عالم آزاد است
·
خواجه در این مصراع غزل، دیالک تیک
اسارت و آزادی را به بهانه عشق وارونه می سازد.
·
در دیالک تیک اسارت و آزادی نقش تعیین کننده از آن آزادی است.
·
البته اگر عشق در میان نباشد.
·
پیدا شدن سر و کله عشق به وارونگی
همه چیز منجر می شود:
·
اسارت بهتر از آزادی می شود.
·
بلحاظ پسیکولوژیکی می توان گفت که
ما در این جور موارد با نوعی مازوخیسم (خود ستیزی، خود آزاری) از سوی عاشق و
سادیسم (همنوع ستیزی، همنوع آزاری) از سوی معشوق سر و کار داریم.
·
این به چه معنی است؟
5
اسیر
عشق تو از هر دو عالم آزاد است
·
این بدان معنی است که در اثر عشق،
غریزه بر عقل چیره می شود و یکه تاز میدان وجود عاشق و معشوق می گردد:
الف
·
عاشق تحت فشار پسیکولوژیکی به خود آزاری،
به مازوخیسم روی می آورد.
·
یعنی از زجر خود حظ می کند:
سعدی
به
مجنون کسی گفت کای نیک پی
چه
بودت که دیگر نیایی به حی؟
مگر
در سرت شور لیلی نماند
خیالت
دگر گشت و میلی نماند؟
چو
بشنید بیچاره، بگریست زار
که
ای خواجه دستم ز دامن بدار
مرا
خود دلی دردمند است، ریش
تو
نیز ام نمک بر جراحت مریش
نه،
دوری دلیل صبوری بود
که
بسیار دوری، ضروری بود
بگفت:
«ای
وفادار فرخنده خوی
پیامی
که داری به لیلی ،بگوی»
بگفتا:
«مبر
نام من پیش دوست
که
حیف است نام من، آن جا که او ست.»
8
·
این کرد و کار مجنون از روند های روانی
او خبر می دهد:
·
از حظ او از خود آزاری خبر می دهد.
·
این مازوخیسم است.
·
این نتیجه نهائی غیاب عقل اندیشنده
و یکه تازی غریزه است که نام عشق بدان داده اند.
·
این بیماری روانی است.
·
فرمی از جنون است.
9
·
روی دیگر مدال عشق کذائی، بیماری
روانی معشوق است:
·
بیماری روانی معشوق در فرم عاشق آزاری
است.
·
حظ معشوق از زجر عاشق است.
·
سادیسم است.
10
·
هم بیماری روانی مازوخیستی عاشق به
او تحمیل می شود و هم بیماری روانی سادیستی معشوق.
·
دلیل این دیالک تیک مازوخیسم و سادیسم
در رابطه عاشق و معشوق، غیاب عقل اندیشنده و غلبه بلامنازع غریزه و سقوط آدمی به
قهقرای توحش است.
·
این فرمی از فوندامنتالیسم است:
·
عاشق و معشوق به اصل حیوانی خویش برمی
گردند.
·
در اثر عشق سلب آدمیت می شوند.
·
سلب اجتماعیت می شود.
·
دسوسیالیزه و دهومانیزه می شوند.
11
اسیر
عشق تو از هر دو عالم آزاد است
·
عشقی که قاعدتا باید پل پیوند میان
دو نفر باشد، یکی را به قربانی و دیگری را
به جلاد مبدل می سازد:
·
دیالک تیک عشق بدین طریق به دیالک
تیک شکنجه استحاله می یابد و دیالک تیک عاشق و معشوق به دیالک تیک شکنجه شونده و
شکنجه گر.
·
بی آنکه آندو واقعا خواهان این
شکنجه گاه باشند و یارای رهائی از آن را داشته باشند.
·
شاید به همین دلیل، عشق آبستن نفرت
است و محکوم به شکست است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر