در میان
دو زن
(نهم اکتبر ۱۹۹٣)
·
هیچ کس اندوه مرا زمزمه نمی کند
·
و من به تنهایی
·
در تاریکی پلک می زنم.
·
اینجا خوابیده ام
·
در کنار زنی که مرا دوست ندارد
·
و به زنی می اندیشم
·
که امروز با او علف می کشیدم.
·
در علفزار یکدیگر را دنبال می کردیم.
·
با یک دست سُرین او را در بر گرفتم
·
و با دست دیگر پیراهنش را بالا زدم
·
تا شکم های مان گرمای یکدیگر را بنوشند.
·
موی پُرپیچش بینی ام را می آزارد
·
و دستی که زیر سر نهاده ام
·
مور مور می شود.
·
چشمهایش بسته است.
·
دست دیگرم از کمرگاهش بالا می رود
·
و پستان های سخت پیچیده اش را می جوید.
·
دستم را پس می زند
·
و زیر لب می گوید:
·
«خسته ام.
·
خوابم می آید.»
·
نه، شادیِ آن رنگ ها رهایم نمی کند.
·
همه چیز خود را در رنگ شستشو می داد:
·
آبیِ جین و سرخیِ ژاکت
·
و سفیدی گلو و پستان های کوچکش.
·
آفتاب پَرپَر می زد
·
و شب آماده ی فرود بود.
·
گفت:
·
نگاه کن،
·
اینک هزاران سبز می بینی.»
·
دستی را که به خواب رفته
·
از زیر سر برمی دارم
·
گونه ی او را می بوسم
·
به پهلو می چرخم
·
و از کنار زنی که مرا دوست ندارد
·
دور می شوم.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر