نشریه دنیا شماره 4
زمستان 1345))
زمان را گنج ها در آستین است!
تحلیلی از
شین
میم شین
چــو
آتـش، شعله هــا از خـــاک بــر زد
ز
هـر سو لالـه ای گلـرنـگ سرزد
·
معنی تحت اللفظی:
·
به همان سان که از آتش، شعله برمی خیزد، از هر نقطه ی خاک
لاله ای گلرنگ برخاست.
1
·
احسان طبری روند و روال تکثیر لاله ها را ساده می کند تا
به نتیجه دلخواه خود برسد:
·
نتیحه دلخواه او این است که از مرگ ارانی واحدی صدها
هزار ارانی تشکیل می گردد.
·
این توهم طبری، فقط توهم خود او نیست.
·
این توهم همچنان و هنوز معتبر حزب توده و توده ای های بی
شباهت به توده ای است.
·
تیزابی و مهرگان و علی شهبازی و غیره هم جان ارجمند خود
را فدای همین توهم کرده اند.
·
مرگ لاله های منفرد به مثابه پیش شرط تکثیر نسل لاله
·
سؤال این است که این توهم از کجا وارد حزب توده شده است؟
·
ریشه طبقاتی، اتیکی و تئوریکی این توهم از چه قرار است؟
2
چــو
آتـش، شعله هــا از خـــاک بــر زد
ز
هـر سو لالـه ای گلـرنـگ سرزد
·
شعر می تواند بهتر از هر فرم هنری دیگر، به تخریب بی
برگشت خانه خرد خواننده منجر شود.
·
در همین بیت، ساده سازی قضایا به اوج می رسد.
·
دانه پاشی لاله ای تک و تنها ببرکت نسیم دانه نشان همان
و سر زدن بی درنگ لاله های گلرنگ از خاک همان.
·
شاعر نه به برباد رفتن بخش اعظم دانه ها اشاره دارد و نه
به دشواری نشو و نمای لاله ها.
·
روند و روال تکثیر نوع، بطور اوتوماتیک و مقدر از قبل به
پیش نمی تازد.
·
ساده کردن قضایا به ساده شدن روندها منجر نمی شود.
·
ساده کردن قضایا فقط به تحکیم و تقویت ساده اندیشی توده
ها منجر می شود و در و دروازه را به روی خیال بافی های آوانتوریستی کودکانه باز می
کند و لطمات مهیبی بر جامعه و جنبش می زند.
·
بدین طریق راه برای تشکیل و تقویت این توهم باز می شود
که ظهور چریک از جانگذشته ای همان، خلع سلاح ژاندارمی همان و تشکیل کوبا و ویتنام دیگری
همان.
3
تو را من نکته ای جانانه گفتم
مپندار از سر افسانه گفتم
ز تنهایی و ناکامی و ذلت
مشو نومید، ای یار
عدالت
·
معنی تحت اللفظی:
·
من نکته زیبائی به تو گفتم.
·
خیال نکن که قصد افسانه سرائی داشته ام.
·
پس، ای طرفدار عدالت، از این نکته پند گیر و از تنهائی و
ناکامی نومید مشو.
·
طبری اکنون برای توضیح نیت خویش از نقل قصه، دیالک تیک
وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک نقل نکته و اشاعه امید بسط و تعمیم می دهد.
·
اندرز طبری عبارت از این است که یار عدالت نباید به سبب
تنهائی، ناکامی و ذلت، نومید شود.
4
تو را من نکته ای جانانه گفتم
مپندار از سر افسانه گفتم
ز تنهایی و ناکامی و ذلت
مشو نومید، ای یار
عدالت
·
طبری برای دفاع از امید، غیرعلمی ترین و ساده ترین کوره
راه را برمی گزیند.
·
او به جای توضیح و تفهیم دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت، به
جای توضیح عمیق قانونمندی های عینی هستی اجتماعی به نکته پردازی اکتفا می کند.
·
چون لاله ای تک و تنها قادر به تکثیر نوع خود بوده، پس
یار کذائی عدالت انتزاعی هم می تواند به تکثیر سهل و آسان نوع خود نایل آید تا
یکشبه میلیون ها نفر با شنیدن خبر مرگ او وارد گود شوند و به طرفداری از عدالت
سینه سپر کنند و شق القمر کنند.
·
ظاهرا طبری از روند تشکیل و توسعه و تکوین سوبژکت های
انقلابی خبر ندارد.
·
برای تشکیل هر ارانی و هر روزبهی کار مادی و معنوی، عملی
و نظری، فکری و عاطفی عرقریزی در روندی بغرنج و طولانی لازم می آید.
·
ارانی ها و روزبه ها قارج های تصادفی بی ارج و بها
نیستند که بطور اوتوماتیک و یکشبه تشکیل گردند و به راحتی آب خوردن فدا شوند.
·
اشاعه امید از این دست با آموزش های کارل مارکس از ریشه،
بیگانه است و گردان رهائی را به خیلی از
ساده لوحان دهاتی، عامی و خوشباور بدل می سازد.
·
سؤال این است که این توهم از کجا وارد حزب توده شده است؟
5
که گیتی رنگبازی راستین است
زمان را گنج ها در آستین است
·
معنی تحت اللفظی:
·
نومید مشو، ای یار عدالت.
·
برای اینکه گیتی شعبده باز اصیلی است و زمان گنجینه ها
در آستین دارد.
·
مفاهیمی که طبری در این بیت به خدمت می گیرد، عبارتند از
«گیتی»، «رنگبازی»، «زمان» و «گنج»
·
همه این مفاهیم نه به عصر جدید، بلکه در بهترین حالت، به
قرون وسطی تعلق دارند.
·
با مفهوم گیتی در آثار سعدی و حافظ و شهریار و سایه و
امثالهم سر و کار پیدا می کنیم که مترادف با جهان، روزگار و غیره بکار می رود و به
ابهام و اوهام سرشته است.
·
استفاده از این جور مفاهیم آنهم پس از تدوین و توسعه ی جهان
بینی پرولتاریا کوچکترین کمکی به امر روشنگری نمی کند.
6
که گیتی رنگبازی راستین است
زمان را گنج ها در آستین است
·
نسبت دادن صفت «رنگبازی» (ریا و تزویر و حقه بازی و
شعبده بازی) به گیتی از هیچ حقیقت امر عینی پرده بر نمی دارد و بیانگر چیز بخصوصی
نیست.
·
جامعه و جهان نه عرصه شعبده بازی قوای موهوم و ناشناخته،
بلکه میدان عمل قوانین و قانونمندی های عینی ـ واقعی شناخته شده و قابل شناسائی
است.
·
پس از تدوین جهان بینی پرولتاریا، علم جامعه و جهان به
علمی از طراز ریاضیات، فیزیک، شیمی و بیولوژی بدل شده است.
·
جامعه و جهان را می توان شناخت و باید شناخت، اگر سودای
تحول بالنده آن در سر است.
·
امید و اوپتیمیسم (خوش بینی) انقلابی بر پایه همین درک
علمی از قانونمندی های عینی استوار می شود.
·
روندهای اجتماعی ـ بر خلاف روندهای طبیعی ـ بی سوبژکت
نیستند.
·
در پهنه پهناور هستی اجتماعی (جامعه و جهان) دیالک تیک
سوبژکت ـ اوبژکت عمل می کند و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن سوبژکت است.
·
بدون سوبژکت (انسان) شناسنده، اندیشنده، کنشگر و
دگرگونساز تحولات اجتماعی محال اند.
·
اصولا شناخت هر چیز، پیش شرط تحول و تغییر آن چیز است.
7
که گیتی رنگبازی راستین است
زمان را گنج ها در آستین است
·
مفهوم قرون وسطائی «زمان» نیز چیزی برای گفتن ندارد و
چیزی به شعور خواننده اضافه نمی کند.
·
زمان موهوم کذائی هیچ گنجی در آستین ندارد تا برایگان در
اختیار لاله های تک و تکرو و اعوان و انصار آنها قرار دهد.
·
گنج جامعه و جهان در روند کار عرقریز مادی و معنوی توده
ها کشف، استخراج، تولید و توزیع می شود و لاغیر.
·
زمان کذائی برای کسی چیزی در آستین نهان نکرده است.
·
تولید گنج از معبر دیالک تیک جبر و اختیار می گذرد.
·
جبر خیره سر، بدون اختیار (انسان اندیشنده، شناسنده، کوشا
و فعال) گنج نهانش را برای ابد از دیده ها پنهان خواهد کرد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر