۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرائی (4)


  سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)  


هجوم
 (از تراشه های تبر )

تحلیلی از
میم نون
 
پیشکش به 
شیوا و سنگ

  دل ببایدت نهاد
 تا که جنبشی در آشیانه آوری

  غنچه تا که سر ز خواب بر کند
  بلبلک،
  بانگ بایدت که عاشقانه آوری
(تو بانگی لازم داری که عاشقانه باشد.)  

 گفتم آن نهال نو رسیده را:
«شایدت قیام قامتی تمام،
  تا رسی که سر بر آستانه آوری.»

(شاید اگر با تمام وجود قد برکشی، بتوانی از آستانه سر بر آوری.)  

 شب ز نیمه رفت و صبح بر دریچه می دمد
  بی خبر، دگر چرا فسانه آوری؟


 نیست رامت این سمند توسن و نمی رود
 صد اگر چه تازیانه آوری

 شاخه ی رمیده
آن گل سپید
 ناروا سپرده بر گذار کوچه ها

می شود
دیگرم به سوی خانه آوری؟


 می شود که غلغل شراب را
 جای «های های» گریه ی شبانه آوری؟

 یا اگر بخوانمت
ـ به ناز ـ
  باز
  ای سیاه چشم،
  این شب سیاه را بهانه آوری؟

  سر بپیچی و نشیب گیسوان
  پشت عاج شانه آوری؟

 رفتی از برابر نگاهم،
 ای درخت شعله ها و باز
 چشم دارمت
  کز کنار و گوشه ای، شبی زبانه آوری

 بی تو، می کشد زمانه ام
(بی تو زمانه مرا می کشد)
  می شود که با من، ای امید تهمتن
 همدلی کنی، هجوم بر زمانه آوری؟

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر